چو

/Co/

مترادف چو: چون، اگر، گر، وقتی، هنگامی، شبیه، مانند، مثل | شایعه، خبر نادرست

معنی انگلیسی:
rumor, rumour

لغت نامه دهخدا

چو. [ چ ُ ] ( حرف اضافه ) ( ادات تشبیه ) مخفف و مرادف چون است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). بمعنی مانند است. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ). کلمه تشبیه و بمعنی مانند است. ( از غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). بسان. بکردار. مثل :
عطات باد چو باران دل موافق خوید
نهیبت آتش و جان مخالفان پده باد.
شهید بلخی.
چون گل سرخ از میان پیلغوش
یا چو زرین گوشوار از خوب گوش.
رودکی.
چو هامون دشمنانت پست بادند
چو گردون دوستان والا همه سال.
رودکی.
چنان اندیشد او از دشمن خویش
چو باز تیزچنگال از کراکا.
رودکی.
آن روز نخستین که ملک جامه ش پوشید
بر کنگره کوشک بدم من چو غلیواج.
ابوالعباس ربنجنی.
می خورم تا چو ناربشکافم
می خورم تا چو خی برآماسم.
ابوشکور.
بیاموز تا بد نیایدت روز
چو پروانه مر خویشتن را مسوز.
ابوشکور.
ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان
چو زنگیانند بر باد پیچ بازیگر.
ابوشکور.
موسیجه و قمری چو مقریانند
از سروبنان هر یکی نبی خوان.
بشار مرغزی.
کونی دارد چو کون خواجه ش لت لت
ریشی دارد چو ماله آلوده به پت.
عماره.
به کین سیاوش ز افراسیاب
ز خون کرد گیتی چو دریای آب.
فردوسی.
دو زن دید با آن نبرده سوار
چو تابنده ماه دو پنج و چهار.
فردوسی.
ز هر دو سپه خاست آوای کوس
جهان گشت روشن چو چشم خروس.
فردوسی.
بفرمود پس تا بیامد دبیر
نبشتند پس نامه ای بر حریر
که پرموده خاقان چو یار منست
بهر مرز در زینهار منست.
فردوسی.
چوکاسموی گیاهان او برهنه ز برگ
چو شاخ بید درختان او تهی از بار.
فرخی.
جهان همی چو یکی گلبن است و او چو گل است
چو گل چنند ز گلبن همی چه ماندخار.
فرخی.
به اسماع چنگ باش از چاشتگه تا آنزمانک
بر فلک پیدا شود پروین چوسیمین شفترنگ.
عسجدی.
سالار سپاهان چو ملک شد بسپاهان
برشد بهوا همچو یکی مرغ هوائی.
منوچهری.
چو چنبرهای یاقوتین بروز باد گلبن ها
جهنده بلبل و صلصل چو بازیگر بچنبرها.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

چون، مثل، مانند، هنگام
( اسم ) ۱ - ماده ای سخت که ریشه و ساقه و شاخ. درخت را تشکیل میدهد و آنرا برای سوزاندن یا ساختن اشیا بکار برند. ۲- واحد پول است در معاملات بازاری این اصطلاح بسته بمقدار معامله است . اگر معامله کلان باشد و در آن گفتگو از هزار ( تومان ) بود یک چوب معادل یک هزار ( تومان ) است و در غیر این صورت مراد از یک چوب یک تومان است چوق . یا پای چوب ایستادن . در اصطلاح کاسبهای میدان حاضر شدن شخصی برای خرید جنس ( دست اول )در صبح زود در میدان و منتظر قپان کردن آن شدن پس از خرید .
در تداول عامه بمعنی شایعه است

فرهنگ عمید

۱. از آنجا که، وقتی که: بخت و دولت چو پیشکار توانَد / نصرت و فتح پیشیار تو باد (رودکی۱: ۷۴ ).
۲. چنان که، همان گونه که: بسوزم بر او تیره جان پدرش / چو کاووس را سوخت او بر پسرش (فردوسی: ۴/۲۰۶ ).
۳. (حرف اضافه ) مانندِ، مثلِ: پارسایی چو تو پاکیزه دل پاک نهاد / بهتر آن است که با مردم بد ننشینی (حافظ: ۹۶۶ ).
۴. (حرف اضافه ) قریبِ، نزدیک به: سواران جنگی چو سیصدهزار / به جیحون همی کرد خواهد گذار (فردوسی: ۴/۷ ).

گویش مازنی

/cho/ از اصوات، جهت راندن اسب & شق - حالت نعوظ آلت مرد ۳چوب & شایعه

واژه نامه بختیاریکا

پاس؛ نیمه؛ از تقسیمات دو گانه شب
جا. مثلاً اُ چو یعنی آن جا
چوب
( چَو ) خبر
( چَو ) شایعه
هَو

دانشنامه عمومی

چو یا آلفا آتش دان یک ستاره است که در صورت فلکی آتشدان قرار دارد.
عکس چو

چو (خواننده). کیم جی وو ( کره ای:  김지우؛ زادهٔ ۲۰ اکتبر ۱۹۹۹ ) که به طور حرفه ای با نام چو ( انگلیسی: Chuu; کره ای: 츄 ) شناخته می شود، خواننده و مجری تلویزیونی اهل کره جنوبی است. او عضو پیشین گروه دخترانهٔ لونا و زیرگروه آن، وای وای اکس وای بود. چو در ۲۵ نوامبر ۲۰۲۲ از گروه لونا اخراج شد. [ ۱] [ ۲]
چو زادهٔ ۲۰ اکتبر ۱۹۹۹ در چئونگ جو، استان چونگچئونگ شمالی، کره جنوبی است. او بزرگ ترین فرزند از میان سه خواهر و برادر است و دو برادر کوچکتر از خود دارد. چو برای ادیشن خود ترانهٔ «هاله» از بیانسه را خواند. [ ۳] نام هنری او «چو» از بیان سریع نام او گرفته شده است. [ ۴] او از مدرسه ابتدایی ست بیول ( کره ای:  샛별초등학교 ) و مدرسه راهنمایی سان نام ( کره ای:  산남중학교 ) در شهر چئونگ جو فارغ التحصیل شد. [ ۵] [ ۶]
عکس چو (خواننده)عکس چو (خواننده)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

شایعه

مترادف ها

rumor (اسم)
شایعه، چغلی، چو

rumour (اسم)
شایعه، چغلی، چو

پیشنهاد کاربران

چو = درزبان لکی به معنای چوب است و choo تلفظ می شود .
چو =چون ، چو نکه , چراکه
چو =choo
چو اُ دارای معانی متفاوت است ۱. در زبان فارسی یعنی خبر دروغ و ایجاد همهمه ۲. در زبان لکی یعنی خبر مرگ کسی و کلمه چو چو یعنی خبر مرگی که فعلاً صحت نداره از جمله در چهل سرو چو چویی ها مای یالله دورو بو
یعنی خبری مرگ کسی رسید یا خدا درو غ باشه
چُو ( چوو ) با ضمه روی چ و واو را واو بخوانید نه مصوت او، باهاش نان پهن میکردند، وردنه
چو با او همانند او در جور عربی به معنی ظلم و ستم بخوانید میشود شایعه در گویش دشتی.
دهخدا چون نتوانسته یا نمیدانستم در گویش ها و زبان مردم ایران ساواک owهست انگار اینها را با فتحه و سپس او اوانویسی کرده است که نادرست هست. این ساواک همانند آنچه در واژه های show، ، road انگلیسی تلفظ ( برای road, تلفظ آمریکایی ان ) میشودهست و یا آنچه در واژه های شور عربی که ریشه شورا و مشورت هست، یا جور عربی و مانند ان
...
[مشاهده متن کامل]

چو در بازی پینگ پونگ به معنی آفرین ، وقتی که طرف امتیاز میگیره میگه چو
در زبان کردی هم رفت
در زبان گیلانی هم چوب
چَوْ در گویش کردی یعنی چشم
مثلا ( چو وری ) یعنی چشم به راه کسی موندن
معنی چو:اگر
مخفف و مرادف چون است و خبر از علت رویدادی می دهد.
۱. از آنجا که، وقتی که
۲. چنان که، همان گونه که
۳. ( حرف اضافه ) مانندِ، مثلِ
۴. ( حرف اضافه ) قریبِ، نزدیک به
به زبان کردی کرمانجی چو یعنی رفت .
متأسفانه حتی یک نفر هم درست اشاره نکرده بود چون حتی یک نفر از این عزیزان یا کرد نبودن یا کرد بودن ولی زبانشون کردی کَلهِری ( کَلهُر در زبان فارسی ) نبوده که گویش نیمی از جمعیت استان کرمانشاه و شهرهایی
...
[مشاهده متن کامل]
از استان ایلام مانند اَیوان غرب و جان جان و . . . هست، معنیش اینه عزیزان: کلمه �چوَ� معادل کلمه �چی� یا �چِه� در زبان فارسیست، مثلا معادل کردیِ جمله�داشتَم چی میگفتم؟� میشه �داشتِم چوَ وَتِم؟� که یک جمله پرسشیست، در زبان کردی زنگنه و لکی بجای کلمه �چوَ� گفته میشود�چَه� یعنی مثلاً عزیزان لک همان جمله پرسشی را اینگونه تلفظ میکنند: �داشتِم چَه وَتِم؟� یا به اختصار گفته میشود� چَم وَت؟� یعنی � چی گفتم یا چِه گفتم؟� زبان کردی بخصوص کردی کَلهِری و زنگنه خیلی گستردست عزیزان ولی در حال نابودی هستند چون رسانه ندارند، ای کاش فقط یک انسان آگاه و دلسوز و البته دارای سرمایه ی مادی پیدا میشد، من قسم میخورم که زبان کردی را زنده میکردم، من خودم کرمانشاهیم اما ای کاش حداقل مردم کرمانشاه به زبان کردی صحبت میکردن ولی متأسفانه یک زبان فارسی اختراع کرده اند که بهش میگن فارسی کرمانشاهی و با آن زبان صحبت میکنند حتی صدا و سیمای کرمانشاه، اگه از یه کرمانشاهی بپرسید کجایی هستی میگه کردم ولی فارسی حرف میزنه البته یه فارسی عجیبو غریب که هیچ ریشه ای ندارد و مخلوطی از کردی فارسی و حتی عربی هستش، خلاصه بخوام بگم اینه که داریم دچار بحران هویت میشیم، کاش رسانه ای داشتم و آنجا با مردم خوب همزبانم و همشهریم و هم استانیم صحبت میکردم ألالخصوص روئسا و مجریان صدا و سیما و رسانه ایهای عزیز کرد و کردزبان اما با خود غریب، دوسِدان دیرِم و خوداحافظدان🌿

بمثال ِ ؛ بمانندِ. همانندِ : چون مدتی برآمد شاخه هاش بسیار شد و بلگها پهن دشت و خوشه خوشه بمثال گاورس از او درآویخت. ( نوروزنامه ) .
گردون بمثال بارگاهت
کرده ز حق امتحان کعبه.
خاقانی.
در زبان مازندرانی به چوب میگن چو .
گیاه
گیاهی با خاصیت بی نظیر
چو در زبان مازندرانی مخصوصا در جنوب شرقی مازندران به معنای چوب می باشد
چو : هنگامی
البته توی فارسی اینجوریه ولی توی کره ای یه اسم زن هست به معنی مروارید
معنی
چگونه دایه
هنگامی که ، مثل ، مانند
مخفف چون
میتواند معنی اگر هم بدهد
در زبان بختیاری به معنای شایعه یا خبر
در گویش تاتی cho یعنی شایعه وchoo به چوب گفته میشود.
چُو ču: [اصطلاح صنایع دستی] چوبی به طول تقریب ۵/۲متر، تراشیده از چوب درختِ آزاد ( آزادار azadar ) ، به دو سر این چوب چان ( زنبیلی بافته شده از حصیر ) قرار می گیرد. به آن �چان چو� نیز می گویند.
هنگامی که
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس