چهره اراستن

لغت نامه دهخدا

( چهره آراستن ) چهره آراستن. [ چ ِ رَ / رِ ت َ ] ( مص مرکب ) زیب و زینت دادن رخسار. آرایش کردن روی. تزیین رخسار کردن :
به دولت چهره نعمت بیارای
به نعمت خانه همت بپاکُن.
منوچهری.
|| نقش صورت کردن. تصویر کشیدن. رخ سازی کردن.

فرهنگ فارسی

( چهره آراستن ) زیب و زینت دادن رخسار . آرایش کردن روی . تزیین رخسار کردن . یا نقش صورت کردن . تصویر کشیدن . رخ سازی کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس