چهارشنبه که روز بلاست باده بخور
به ساتگینی خور تا به عافیت گذرد.
منوچهری.
رجوع به چارشنبه شود.- امثال :
از خر می پرسند چهارشنبه کی است !.
شب های چهارشنبه هم غش میکند.
شنبه و چهارشنبه اش یکی شده ؛ سعد و نحس یا نیک و بد او درهم شده است.
فلان چهارشنبه پول پیدا کرده است ؛یعنی به مراد و آرزو رسیده است. سعادت یافته است.
یکی چهارشنبه پول گم میکند و دیگری ( یکی دیگر ) پیدا میکند ؛ در یک زمان یکی به خوشبختی میرسد یکی به بدبختی.
چهارشنبه. [ چ َ / چ ِ شَم ْ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) در علم احکام نجوم ، رب آن عطارد است. ( یادداشت مؤلف ).
چهارشنبه. [ چ َ شَم ْ ب ِ ] ( اِخ ) نام یکی از شهرهای ترکیه. رجوع به چارشنبه شود.