چهارگوش بودن

لغت نامه دهخدا

چهارگوش بودن. [ چ َ / چ ِ دَ ]( مص مرکب ) مربع بودن. چهار گوشه داشتن. شکل مربعی داشتن. || گوش داشتن. مراقب اوضاع و احوال بودن. هرچه دقیق تر قوه شنوائی بکار داشتن. بیدار و هشیار بودن. در همه حال مترصد اطراف و جوانب بودن.

فرهنگ فارسی

مربع بودن . چهار گوشه داشتن . شکل مربعی داشتن . یا گوش داشتن .

پیشنهاد کاربران

بپرس