بسان عمر و عطای خدایگان بزرگ
ابوالمظفر شاه چغانیان احمد.
منجیک.
ابوالمظفر شاه چغانیان که بریدبه تیزدشنه آزادگی گلوی سؤال.
منجیک.
و از ایشان [ ختلان و بتان ] شاخهای بسیار بردارد و اندر ناحیت چغانیان افتد و آنجا پراکند. ( حدود العالم چ تهران ص 19 ). ودیگر رود جیحون است از حدود وخان برود و بر حد میان ناحیت بلور و میان حدود شکنان وخان برود تا بحدود ختلان و تخارستان و بلخ و چغانیان و خراسان و ماوراءالنهر همی رود تا بحدود خوارزم آنگه اندر دریای خوارزم افتد. ( حدود العالم چ تهران ص 27 ). ترمذ شهریست خرم و بر لب رود جیحون نهاده و او را قهندزیست بر لب رود و این شهر بارگه ختلان و چغانیان است. ( حدود العالم چ تهران ص 66 ): و چون کرده آمد نواحی بلخ و تخارستان و چغانیان و... بمردم آگنده باید کرد. ( تاریخ بیهقی ، چ فیاض ص 92 ). اگر قصد بلخ و تخارستان نکند باشدکه سوی ختلان و چغانیان و ترمذ آید و فسادی انگیزد وآب ریختگی باشد. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 283 ). و هدیه ها که آورده بود والی چغانیان از اسبان گرانمایه غلامان ترک و چیزهایی که از آن نواحی خیزد پیش امیر آوردند سخت بسیار و بموقعی خوب افتاد،و روز چهارشنبه نیمه محرم والی چغانیان خلعتی سخت فاخر پوشیده چنانکه ولات را دهند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 495 ). چنانکه درتواریخ پیداست که همیشه خوارزم را پادشاهی بوده است مفرد و آن ولایت از جمله خراسان نبوده است همچون ختلان و چغانیان. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 665 ). و بعد ازمدتی او را معلوم شد که لشکر وی با وی دل بد کرده اند و با امیر احمد راست شده اند و قصد دارند که او را [ ابواسحاق ] بکشند، از بخارا بازگشت و بچغانیان رفت. ( تاریخ بخارای نرشخی چ مدرس رضوی ص 114 ). امیر طاهر...هم بر ممالک چغانیان ملک و هم در ولایت هنر و بیان سلطان بود. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 28 ). و او را [ دقیقی را ] بسبب دقت معانی و رقت الفاظ دقیقی گفتندی و در خدمت امرای چغانیان بودی. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 250 ). و آل مظفر همه مردمان کریم و فاضل بودندو امارت چغانیان با ایشان بود. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 566 ). و آن حضرت [ میرزا سلطان محمود ] در ولایات ترمذ و چغانیان و حصار و ختلان و قندز و بقلان و بدخشان تا کوتل هندوکش علم سلطنت برافراشت. ( تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 97 ). و در بین این سالها نیز در مرو و قهستان و طوس و چغانیان و گوزکانان و خوارزم مردانی ایرانی صاحب داعیه چون... برخاستند. ( سبک شناسی ج 1 ص 165 ). و ابونصربن ابوعلی در چغانیان میزیسته است. ( کتاب شرح احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1265 ). و از این سخنان مسلم میشود که فرخی بلافاصله پس از دقیقی به چغانیان رفته. ( کتاب شرح حال رودکی ج 3 ص 1268 ). رجوع به چغان و صغانیان شود. || شهریست نزدیک حصار شادمان و «صغانیان » معرب آن است. ( رشیدی ). مدینه ای است بزرگ به ماوراءالنهر که امام حسن بن محمدبن حسن که حافظ لغت و صاحب تصانیف است بدانجا منسوب میباشد. ( منتهی الارب ذیل لغت صغانیان ). از بلاد مهم ماوراءالنهر قدیم بر کنار یکی از شعب رود جیحون. || نام محله ای در سمرقند. ( برهان ) ( شعوری ) ( ناظم الاطباء ). || خاندان آل مظفر که امارت چغانیان را داشته اند. امرا و حکمرانان ناحیه چغانیان. و رجوع به چغانی شود.