چشم

/CaSm/

مترادف چشم: دیده، عین، دید، رویت، نظر، نگاه، امید، انتظار، توقع، عزیز، گرامی، چشم زخم، حدقه

معنی انگلیسی:
i will do it with pleasure! very well, eye, [interj.] right oh!, very well!, [n.] eye, [fig.] expectation, hope, check

لغت نامه دهخدا

چشم. [ چ َ /چ ِ ] ( اِ ) معروفست که عرب «عین » گویند. ( برهان ). ترجمه عین. ( آنندراج ).آن جزء از بدن انسان و حیوان که بر بالای آن ابرو جا گرفته و آلت دیدنست. ( فرهنگ نظام ). عضو آلی مدرک رنگها. عین و آلت ابصار و دیده و چشم که آلت ابصار باشد عبارت است از کره مجوفی مرکب از چندین غشاء، و ممتلی از رطوبتی موسوم به رطوبت بیضیه ، و غشاء خارجی که صلبیه نامیده میشود، و عبارتست از سفیدی چشم و احاطه میکند غشاء دیگری را موسوم به مشیمه و در جانب قدام چشم ، صلبیه دارای ثقبه ایست که در آن ثقبه مشاهده میگردد جزء شفاف و غیر حاجب ماورائی موسوم به قرنیه که ازسطح چشم برآمدگی دارد و نور عبور میکند از قرنیه و پس از آن از اطاق کوچکی میگذرد و ممتلی از مایعی موسوم برطوبت زجاجیه و برخورد مینماید یک نوع حجابی را که موسوم است به عنبیه این عنبیه دارای ثقبه ایست موسوم به حدقه و آن را مرتبط میکند با فضای داخلی چشم ، و در خلف حدقه نور میگذرد از یک جسم جامد غیر حاجب ماورائی موسوم به جلیدیه و از آن گذشته برخورد مینماید شبکیه را و این شبکیه عبارتست از غشاء داخلی چشم ودر آن ادراک میگردد مبصراتی که شخص بر آنها احاطه دارد و شبکیه نیست مگر انبساط عصب باصره و بواسطه این عصب است که میرسد بدماغ هر چه که از اثر نور در چشم منطبع گشته است. ( ناظم الاطباء ). میرزا علی طبیب مؤلف جواهرالتشریح نویسد:«... کره چشم در جوف مداری واقعست و بوسیله عضلات خود و عصب بصری و ملتحمه و جفنین و لفافه مقله ای مداری در مکان خود استوار شده واین وسایط ارتباطیه در حرکات مختلفه و ممتده آن نیز مساعدت میکنند... و طبقات مختلف چشم عبارتند از:
1 - صلبیه ، که طبقه ایست که قسمت غیرشفاف ( قرنیه غیرشفاف ) جزء قشری چشم را تشکیل میدهد و از خلف برای عبور عصب بصری سوراخ شده و از قدام دارای ثقبه ای بشکل بیضی ناقص است که قرنیه شفاف در آن قرار گرفته است و رنگ آن سفید کدر و در بعضی اشخاص و در اطفال کبود است.
2 - قرنیه ، که غشاء شفافی است بشکل بیضی ناقص و در جزء قدامی کره چشم واقع شده است.
3 - مشیمیه ، که بر حسب وقوع طبقات بروی یکدیگر، پرده دوم چشم است.
4 - عنبیه ، که حجاب عضلی عروقی است و بطور عمودی واقع شده ، در طرف مرکز آن سوراخی است موسوم به حدقه.
5 - شبکیه ، که پرده سوم چشم است وتأثیرات ضیائیه را اخذ کرده آنها را بعصب بصری منتقل میکند و بدماغ میرساند.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

عضوبدن انسان وحیوان که با آن چیزهاورنگهارابینند
( اسم ) گیاهی از تیر. پروانه واران که بطور خود رود را فریقا خصوصا مصر و سودان روید و شبیه به سنای مکی است و میوه اش مانند میو. باقلا نیام است و دانه هایش ریز و تقریبا به انداز. به دانه و مثلثی شکل و سیاه و براق است . سابقا دانه های آنرا در تداوی امراض چشم بکار میبردند چشام چشمیزک جاکسو .
دهی از دهستان کامبخش داور زن شهرستان سبزوار .

فرهنگ معین

(چَ یا چِ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - عضو بینایی در انسان و حیوان ، دیده . ۲ - نگاه ، نظر. ۳ - (عا. ) معمولاً هنگام قبول کاری یا خواهش شخصی بر زبان می آورند.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) عضو حسی و بینایی بدن انسان و حیوان.
۲. [مجاز] نظر، نگاه اجمالی: چشمم به او افتاد.
۳. [مجاز] انتظار، توقع: گر از دوست چشمت بر احسان اوست / تو در بند خویشی نه در بند دوست (سعدی۳: ۳۹۲ ).
۴. [عامیانه، مجاز] = * چشم شور.
۵. (شبه جمله ) [عامیانه، مجاز] هنگام قبول کاری با احترام نسبت به مخاطب گفته می شود،
* چشم از جهان بستن: [مجاز] مردن: چو سالار جهان چشم از جهان بست / به کین خواهی تو را باید میان بست (نظامی۲: ۱۶۲ ).
* چشم از جهان فروبستن: [مجاز] = * چشم از جهان بستن
* چشم باز کردن:
۱. بیدار شدن از خواب.
۲. [عامیانه، مجاز] چیزی را به دقت نگریستن و مواظب آن بودن.
* چشم بد: = * چشم شور: چه نیروست در جنبش چشم بد / که نیکوی خود را کند چشم زد (نظامی۶: ۱۰۷۶ )، ندانم چه چشم بد آمد بر اوی / چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی (فردوسی: ۴/۳۳۸ ).
* چشم برداشتن: (مصدر لازم ) [مجاز]
۱. صرف نظر کردن.
۲. ترک نظاره کردن، نگاه نکردن به کسی یا چیزی.
* چشم بر هم نهادن: (مصدر لازم ) = * چشم بستن* چشم بستن: (مصدر لازم )
۱. مردن.
۲. نگاه نکردن به کسی یا چیزی، ترک نظاره کردن.
۳. [قدیمی، مجاز] صرف نظر کردن.
* چشم بصیرت: [مجاز] بینش آگاهانه و توٲم با خرد.
* چشم به راه داشتن: [مجاز] منتظر بودن، انتظار کشیدن: مدتی شد که تا بدان اومید / چشم دارد به راه و گوش به در (انوری: ۱۹۹ ).
* چشم بی آب: [قدیمی، مجاز] چشم شوخ، گستاخ، بی حیا، و بی شرم.
* چشم بیمار: [قدیمی، مجاز] چشم نیم بسته و خمارآلود که شاعران آن را به زیبایی وصف کرده اند.
* چشم پوشیدن: (مصدر لازم ) [مجاز] چشم پوشی کردن و نادیده انگاشتن.
* چشم خروس:
۱. (زیست شناسی ) گیاهی با گل های خوشه ای، برگ های شبیه برگ اقاقیا، دانههای سرخ، و ماده ای سمّی که دانه های آن در گذشته مصرف طبی داشته، آدونیس.
۲. [قدیمی، مجاز] شراب سرخ رنگ.
۳. [قدیمی، مجاز] لب و دهان سرخ، نازک، و تنگ.
* چشم خواباندن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] تغافل کردن، نادیده انگاشتن.
* چشم خوابانیدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز]=* چشم خواباندن* چشم خوردن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز] هدف چشم زخم واقع شدن، چشم زخم خوردن، از چشم شور آسیب دیدن.
* چشم داشتن: (مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. توقع داشتن.
۲. [قدیمی] امید و آرزو داشتن.
۳. [قدیمی] در انتظار بودن.
* چشم دوختن: (مصدر لازم ) [مجاز] پیوسته به کسی یا چیزی با دقت نگاه کردن.
* چشم دل: [عامیانه] = * چشم بصیرت: چشم دل باز کن که جان بینی / آنچه نادیدنی ست آن بینی (هاتف: ۵۰ ).
* چشم رسیدن: (مصدر لازم ) [مجاز] = * چشم خوردن: به جز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد / زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست (حافظ: ۵۸ ).
* چشم زدن: (مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. [عامیانه] چشم زخم به کسی رساندن، با چشم شور به کسی نظر کردن و به او آسیب رساندن.
۲. (مصدر لازم ) [قدیمی] بستن و باز کردن پلک ها.
۳. (مصدر لازم ) [قدیمی] اشاره کردن با چشم.
۴. (مصدر لازم ) [قدیمی] ترس و بیم داشتن، بیمناک بودن از کسی یا چیزی: دوخته بر دیده از این ناکسان / کاهْل نظر چشم زنند از خسان (امیرخسرو: لغت نامه: چشم زدن ).
* چشم شور: [عامیانه، مجاز] چشمی که اگر با نظر اعجاب و تحسین به کسی یا چیزی نگاه کند به آن چشم زخم می زند و آسیب می رساند.
* چشم فروبستن: (مصدر لازم ) [مجاز] = * چشم بستن: دلارامی که داری دل در او بند / دگر چشم از همه عالم فروبند (سعدی: ۱۴۸ ).
* چشم کردن: (مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. [عامیانه] = * چشم زدن
۲. در نظر گرفتن، طرف توجه قرار دادن: که چشم کرد دل داغدار صائب را / که دود تلخی از این لالهزار میخیزد (صائب: ۸۰۶ )، تا تو را کبر تیزخشم نکرد / مر تو را چشم تو به چشم نکرد (سنائی: ۱۸ ).
* چشم گرداندن: (مصدر لازم ) [عامیانه]
۱. خیره نگریستن.
۲. با نگاه تند و خشمآلود به کسی نظر کردن.
* چشم گرم کردن: [قدیمی، مجاز] خفتن، اندکی خوابیدن، دیده برهم نهادن و به خواب رفتن: فرود آمد از بارگی شاهْ نرم / بدان تا کند بر گیا چشم گرم (فردوسی: ۷/۳۷۴ ).
* چشم نهادن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز]
۱. به کسی یا چیزی چشم داشتن و منتظر بودن.
۲. نگاه کردن و مراقب بودن.
* چشم نهان: [قدیمی، مجاز] = * چشم بصیرت: به چشم نهان، بین نهان جهان را / که چشم عیان بین نبیند نهان را (ناصرخسرو: ۱۰ ).
* چشم و چار: [عامیانه، مجاز] چشم.
* چشم و چراغ: [مجاز]
۱. شخص عزیز و دوست داشتنی.
۲. معشوق زیبا.
* به چشم کردن: [قدیمی] = * چشم زدن

فرهنگستان زبان و ادب

[علوم جَوّ] ← چشم توفان

واژه نامه بختیاریکا

تَک و تی؛ کَلا؛ تی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] چشم از اعضای بدن است که دارای قوه بینایی بوده , از آن در بابهای طهارت، صلات، صوم، حج، اطعمه و اشربه، قصاص و دیات سخن رفته است.
شستن داخل چشم در وضو واجب نیست.
باز بودن چشم هنگام شستن صورت در وضو مستحب است.

بستن چشمهای میت
بستن چشمهای میت پس از مرگ، مستحب و قرار دادن کافور در چشم او مکروه است.

چشم در نماز
کسی که خوابیده نماز می خواند و نیز کسی که از به جا آوردن رکوع و سجود ناتوان است بنابر مشهور باید با سر اشاره کند و با عدم امکان اشاره با سر، با بستن و باز کردن چشم، رکوع و سجود را به جا می آورد؛ بدین صورت که به قصد رکوع یا سجود، چشمهای خود را می بندد و به قصد بلند شدن از آن، آنها را باز می کند.
گروهی گفته اند: هنگام سجده، فشار بیشتری بر پلک های خود بیاورد. بنابر تصریح برخی، در صورت عدم امکان اشاره با هر دو چشم با یکی اشاره می کند.

← کراهت بستن چشم در نماز
...

دانشنامه عمومی

چشم ها اعضای دستگاه بینایی اند این اندام برای موجودات توانایی دریافت و پردازش جزئیات دیداری و توان پاسخ، پاسخی که لزوماً برای انجامش نیاز به بینایی نیست را فراهم می کنند. چشم، نور را شناسایی می کند و آن را تبدیل به پیام های الکتروشیمیایی ( عصبی ) در یاخته های عصبی می کند. در موجودات پیشرفته تر، چشم اندام نوری پیچیده ای است که روشنایی را از فضای پیرامون می گیرد، شدت و ضعف آن را متناسب می کند یا بر روی اجسام تمرکز می کند تا یک تصویر واضح داشته باشد. تصویر را تبدیل به سیگنالی می کند و به مغز ( در انسان: لوب پس سری ) می فرستد. چشم هایی که توان تجزیهٔ تصویر داشته باشند در ده نوع مختلف در طبیعت دیده شده اند که ۹۶ درصد از گونه های جانوران چشمانی با ساختار پیچیده دارند. [ ۱] چشم های با توان تجزیهٔ تصویر در نرم تنان، طنابداران و بندپایان وجود دارد. [ ۲] قدرت بینایی یا همان وضوح تصویر چشم انسان ۵۷۶ مگاپیکسل محاسبه شده است.
ساده ترین چشم مانند چشم میکروب ها، کاری نمی کند به جز تشخیص نور و تاریکی ( در انسان: گیرنده ی استوانه ای ) که این برای تنظیم ساعت زیستی آن ها کافی است. [ ۳]
چشم های پیچیده می توانند شکل ها و رنگ ها را از هم تشخیص دهند. کهن ترین آثار یافت شده از چشم های نخستین به ۶۰۰ میلیون سال پیش، دورهٔ انفجار کامبرین بازمی گردد. [ ۴] آخرین جد جانوران ابزارهای زیست - شیمی لازم برای بدست آوردن بینایی را داشت و پس از آن ۹۶ درصد از گونه های جانوری در شش شاخهٔ زیستی از ۳۵ شاخه بینایی بدست آوردند. [ ۱] در بیشتر مهره داران و برخی از نرم تنان، چشم به این صورت کار می کند که اجازه می دهد پرتوهای نور وارد چشم شوند و به صفحه ای که پر از یاخته های حساس به نور است برخورد کنند. این صفحهٔ حساس به نور در پشت چشم قرار دارد و شبکیه نام دارد. یاخته های مخروطی برای تشخیص رنگ و یاخته های استوانه ای برای تشخیص در نور با شدت کم، همگی بر روی شبکیه قرار دارند و نور دریافتی را تبدیل به پیام های عصبی می کنند. این پیام ها با کمک عصب های بینایی به مغز فرستاده می شود.
چنین چشم هایی معمولاً کروی شکل اند و پر از مایعی شفاف و ژله مانند به نام زجاجیه. یک عدسی داخل آن ها قرار دارد تا بتواند بر روی اجسام پیرامون تمرکز کند و عنبیه که ماهیچه های پیرامون آن برای تنگ یا گشاد کردن مردمک کاربرد دارد. مردمک با تنگ و گشاد شدن میزان نور ورودی به چشم را تغییر می دهد. [ ۵] و در صورتی که نور کافی باشد محل تشکیل تصویر بر پردهٔ چشم را تغییر می دهد و خطاهای احتمالی را برطرف می کند. [ ۶] چشمان بیشتر سرپایان، ماهی ها، دوزیستان و مارها شکل عدسی ثابت دارد و تمرکز بر روی تصویر با کمک عقب و جلو رفتن لنز قابل انجام است مانند آنچه که در هنگام تمرکز کردن ( فوکوس کردن ) در دوربین عکاسی رخ می دهد. [ ۷]
عکس چشمعکس چشمعکس چشمعکس چشمعکس چشم

چشم (فیلم ۲۰۰۸). چشم ( به انگلیسی: The Eye ) یک فیلم ترسناک و فراطبیعی به کارگردانی داوید مورو و خاوید پالود است که توسط سباستین گوتیرز فیلبرداری شده، با بازی جسیکا آلبا ، پارکر پوزی ، الساندرو نیوولا و راده شِربه جیا است که در سال ۲۰۰۸ میلادی اکران عمومی شد . این فیلم بازسازی فیلمی ژاپنی به همین نام ساخته برادران پانگ می باشد .
داستان فیلم درباره زنی به نام سیدنی ولز است، او یک نوازنده ویولن در یک گروه مطرح است که در دوران کودکی طی یک حادثه تلخ هنگام بازی با خواهر بزرگترش کور شده است و در حال حاضر با وجود کوری زندگی کاملاً مستقلی دارد تا اینکه یک اهدا کننده قرنیه برای او پیدا میشود و پیوند قرنیه به خوبی انجام میشود و سیدنی بینایی خود را دوباره به دست می آورد ولی خوشحالی او بعد از این اتقاق زیاد طول نمی کشد چشمهای اهدایی به او چیزی فراتر از یک چشم معمولی هستند و چیزهایی را میبینند که برای سیدنی قابل درک نیستند و همین امر باعث میشود که سیدنی به دنبال هویت اهدا کننده قرنیه خود برود. .
• جسیکا آلبا، آلساندرو نیولا، پارکر پوزی
چشم در سال ۱۳۸۸ در ایران نیز اکران عمومی گشت که بازتاب فراوانی داشت .
• The Eye در بانک اطلاعات اینترنتی فیلم ها ( IMDb )
• The Eye در راتن تومیتوز
• The Eye در متاکریتیک
• The Eye در باکس آفیس موجو
• The Eye در آل مووی
• فیلم های ۲۰۰۸ ( میلادی )
• فیلم های ایالات متحده آمریکا
• فیلم ها به زبان انگلیسی
• آثار موسیقی مارکو بلترامی
• فیلم ها درباره زنان
• فیلم های آمریکایی بازخلق شده از فیلم های هنگ کنگی
• فیلم های ارواح آمریکایی
• فیلم های ارواح
• فیلم های بازخلق شده ایالات متحده آمریکا
• فیلم های بازخلق شده ترسناک
• فیلم های بازخلق شده
• فیلم های ترسناک ۲۰۰۸ ( میلادی )
• فیلم های ترسناک آمریکایی
• فیلم های ترسناک فراطبیعی آمریکایی
• فیلم های ترسناک فراطبیعی
• فیلم های جنایی آمریکایی
• فیلم های درباره نابیناها
• فیلم های دلهره آور دهه ۲۰۰۰ ( میلادی )
• فیلم های دلهره آور روان شناختی ۲۰۰۸ ( میلادی )
• فیلم های دلهره آور روان شناختی آمریکایی
• فیلم های دلهره آور روان شناختی دهه ۲۰۰۰ ( میلادی )
• فیلم های دلهره آور روان شناختی
• فیلم های فیلم برداری شده در نیومکزیکو
• فیلم های لاینزگیت
• فیلم های مهیج آمریکایی
• فیلم های واقع شده در مکزیک
• فیلم های هیجانی ترسناک آمریکایی
• فیلم های آمریکایی دهه ۲۰۰۰ ( میلادی )
• فیلم های کانادایی دهه ۲۰۰۰ ( میلادی )
• فیلم های ارواح کانادایی
• فیلم های هیجانی ترسناک کانادایی
• فیلم های ترسناک فراطبیعی کانادایی
• فیلم های پارامونت پیکچرز
عکس چشم (فیلم ۲۰۰۸)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی


17032300.jpg
چشماندام بینایی. در چشم انسان، براثر عملِ مشترک قرنیۀ منحنی، مایعات داخلی، و عدسی، نور متمرکز و کانونی می شود. چشم حشره، مرکب است و از تعدادی چشم کوچک مستقل، با نام اوماتیدی، تشکیل شده است. هر اوماتیدی به تنهایی نور را جمع آوری و به گیرنده منتقل می کند تا تصویری مجزا ساخته شود. بی مهرگان چشم هایی بسیار ساده تر و بدون عدسی دارند. در بین نرم تنان، سرپایان چشم های پیچیده ای شبیه به چشم مهر ه داران دارند. با آن که چشم های نوعی میگو قدرت درک رنگ دَه نوع رنگدانه، و چشم بعضی از مگس ها و ماهی ها قدرت درک پنج نوع رنگدانه را دارند، چشم انسان که فقط قدرت درک سه نوع رنگدانه را دارد، با ساختاری تقریباً کروی در حفره ای استخوانی قرار دارد. نور از قرنیه وارد چشم می شود. قرنیه منطقه ای شفاف در جلویِ لایۀ سخت خارجی (صلبیه) است. نور از شکافی کروی (مردمک) واقع در عنبیه (بخش رنگی چشم) می گذرد. ماهیچۀ عنبیه کوچکی و بزرگی مردمک و درنتیجه، مقدار نوری را که به چشم وارد می شود کنترل می کند. سپس، نور از عدسی عبور می کند. رباط های آویزان و ماهیچه های مژکی عدسی را در جای خود نگه می دارند. ماهیچه های مژکی باعث می شوند تا عدسی، که ساختار کروی و شفافی واقع در پشت عنبیه است، تغییر شکل دهد و تصاویر اجسامِ دور و نزدیک روی شبکّیه، واقع در پشت چشم، متمرکز شوند. شبکّیه پر از یاخته های حساس به نور استوانه ای، میله ای، و مخروطی است. یاخته های استوانه ای در نور کم به خوبی عمل می کنند، امّا قادر به درک رنگ نیستند. یاخته های مخروطی در روشنایی و نور زیاد بهتر عمل می کنند و مسئول دید رنگی اند. بخشی از شبکیّه، با نام لکه زرد، که تصویر در هنگام دید دقیق روی آن متمرکز می شود، اساساً از یاخته های مخروطی تشکیل شده است. یاخته های استوانه ای و مخروطی شبکیه تکانه ها را در طول نورون های حسی عصب بینایی به مغز می فرستند. این تکانه های عصبی در بخش خاصی از مغز (لپ پس سری) پردازش می شود و به صورت تصاویر ذهنی درمی آید که به آن رؤیت یا بینایی می گویند. چگونگی عمل رؤیت هنوز به درستی روشن نیست و سازوکار آن به ویژه در مورد رؤیت رنگ ها ناشناخته است. در قدیم عموماً معتقد بودند که در رؤیت، نور از چشم بیننده ساطع می شود و به اشیاء برخورد می کند و باعث دیدن آن ها می شود. ابن هیثم، فیزیک دان برجستۀ اسلامی قرن ۴ق که از بنیانگذاران علم اُپتیک یا نورشناسی است، ثابت کرد که این نظر درست نیست و از چشم هیچ نوری بیرون نمی آید. منبع و سرچشمه نور در بیرون قرار دارد که بر اشیاء می تابد و انعکاس آن به چشم می رسد و باعث رؤیت آن ها می شود.

جدول کلمات

دیده

مترادف ها

sight (اسم)
بینایی، نظر، هدف، منظر، دیدگاه، جلوه، قیافه، چشم، دید، بینش، منظره، تماشا، باصره، قدرت دید، الت نشانه روی

eye (اسم)
بینایی، دهانه، کاراگاه، باجه، عین، چشم، دیده، سوراخ سوزن، مرکز هر چیزی، دکمه یا گره سیب زمینی

shiner (اسم)
درخشان، ستاره، واکسی، پول، چشم، ادم باهوش، واکس کفش، چشم کبود شده، ادم زرنگ، چیز درخشنده، کلاه ابریشمی، کفش چرمی برقی

winker (اسم)
چشم بند اسب، چشمک زن، مژه، چشم

optic (اسم)
چشم، شیشه عینک

eyelet (اسم)
حلقه، روزنه، سوراخ، چشم، چشم کوچک

winkers (اسم)
چشم

فارسی به عربی

بصر , ثقب , عین

پیشنهاد کاربران

براستی کسی نبود که چشم را ریشه یابد؟
پیش از رسیدن به چِشم در نخست چاشت را ریشه یابی میکنم تا بطور آهسته دال و درون ریشه یابی آیدپذیرتر باشد ( قابل قبولتر )
چاشت را برخی پرافسوز ناهار و برخی صبحانه چمیدند / چاشت از چاش اِشت یا اِشته آمده و در زبان مازندرانی که باقی مانده از زبان پهلویست چشته خوردن یعنی انتظار درونی داشتن؛
...
[مشاهده متن کامل]

چشته از چِش اِشته ( ( هست و است امروزی = واقع شدن ) همدیس با استان / آستانه و . . . ) آمده یعنی چشم داشتن = چشم واقع شدن = انتظار داشتن
خب متوجه شدیم چاشت میشود انتظار درونی برای وعده غذایی ؛ سوال اینست آیا چِش همان انتظار است ؟ خیر چِش با چِشم و اِش یکی میباشد و همگی به درون اشاره دارند ؛ به واقع شدن اشاره دارند و اشت و است و هست و . . . . تایید کننده این گفتار است و اینک بهتر است بگوییم چشته مازندرانی ( پهلوی ) یا چاشت فارسی میشود انچه در درون واقع شده ؛ خب حالا میتوان متوجه شد برابر انتظار شده از همینرو به چِش = چ اِش = انچه از درون می آید میگفتند یعنی انچیزی که از درون خود نور را می تاباند تا اجسام دیده شوند ( در گذشته فکر میکردند نور از چشم تابیده میشود برای همینت نام آنرا چشم گذاشتند یعنی از درون . . . ) پس نور چشم یعنی نوری که از درون می آید = نور امید و انتظار درونی و چشمه آب یعنی ابی که از درون می آید. . .
خب ایا میتوان متوجه شد چون چشم/چِش به نور و امید و سپیده دم و صبح ( صبا و صب ) و . . . . هم اشاراتی پیدا کرده چاشت را برای صبحانه یا ناهار میتوان بکار برد؟؟ چون هر دو در روز واقع شدند و روز از روشن و روشنایی آمده ؟؟ پاسخ بله میباشد ؛ بنابراین در گذر زمان چاشت را برای صبحانه و ناهار که همان نور امید و انتظار و روشنایی ( نماد موفقیت = همچون پیروزی یعنی دنبال روز و روشنایی بودن ) بوده بکار بردند . نمونه های دیگر:
اشک = آنچه از درون می آید = ابی که از درون انسان به بیرون می آید
عشق که در گذشته اشک نوشته میشد = حس درونی فردی به فرد دیگر
چَشم = انچه بر دل ( دِل همان درون است و دِله در زبان مازندرانی = پهلوی ؛ برابر داخل و درون است ) نشیند ؛ انچه که امروزه به قلب دِل گویند یعنی آنچه در درون انسان است.
#ریشه یابی درست داشته باشیم.

در زبان لکی : چم
لری بختیاری
تی:چشم
مرزنگ:مژه
چشم، کوتاه شده "بر روی چشم، روی چشم" است که همین ها هم کوتاه شده ی "بر روی چشم ( من ) باشد، روی چشم ( من ) باشد" می باشند.
خود واژه چَشم واژه ای پارسی است.
بدرود!
به گمان من، واژه یِ " چشم" که برابر با واژه یِ " باشه، باشد" بکار می رود، با کارواژه یِ " چشتَن" ( بُن کنونی =چش ) " همریشه است .
مجید علیائی
جواب . هیده . . . دیده
واژه چشم
معادل ابجد 343
تعداد حروف 3
تلفظ če ( a ) šm
نقش دستوری قید
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: čašm]
مختصات ( عا. )
آواشناسی CaSm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
خانه تصویر. [ ن َ / ن ِ ی ِ ت َص ْ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم. دیدگانی. جایی که صورتها در آن نقش بندد :
بی ساخته چون اصل خود آید بنظرها
چون حسن تو در خانه تصویر برآید.
میرصیدی ( از آنندراج ) .
طراحی چشم
چشم -
چشم از ریشه هندواروپائی کوک kwek - یا بینائی کرفته شده در فارسی میانه همان چشم نامیده میشود که در اوستا چشمانchashman. ودر سانسکریت ککشاس cacshas.
( بیشتر ریشه یابی های هندواروپائی و هندو ایرانی بوسیله زبانشناس مشهور اطریشی - چکسل واکی Julius Pokorny بین سالهای ۱۸۸۷تا ۱۹۷۰ تدوین شده، او پرفسور زبانشناس دانشگاهای اروپا بود. گرچه ریشه های ابتدائی زبانها با شکل و مرفولژی زمان کنونی واژه ها کاهی همخوانی ندارند ولی اکثرا با یکدیگر وابسطه هستند چنانچه در بالا kwek - با chashman یا کسمان شباهت مرفولژیکی ندارد ولی دانش واژه شناختی این پدیده را به حقیقت پیوند میدهد. در مثال دیگر واژه تار و تنبدن خیلی شبیه ریشه هندواروپائی تنten - میباشد )
...
[مشاهده متن کامل]

بینش . در اینجا به معنی دیده / چشم به کار رفته است .
چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا
حافظ
بخش های مختلف چشم انسان به انگلیسی 👁 👁
✅ eyeball = تخم چشم
✅ eyelid = پلک
✅ eyelash / lash = مژه
✅ sclera /white = صلبیه، سفیدی چشم
✅ retina = شبکیه
✅ iris = عنبیه
...
[مشاهده متن کامل]

✅ cornea = قرنیه
✅ vitreous body / vitreous humour = زجاجیه
✅ lens = عدسی
✅ ciliary muscle = ماهیچه مژگانی
✅ tear duct = مجرای اشکی
✅ optic nerve = عصب بینایی

#چشم
از واژه čašm کسم است: به چم ( معنی ) اندام که با آن میشود دید.
دگرگونی این واژه را از ۵۰۰۰سال پیش تا کنون نگاه میداریم:
آریایی: *kʷeḱ - کِک به چم دیدن و ببین
( این واژه همچنان در گویش اسپهان ( اصفهان ) کاربرد دارد و آغاز گفتگو خود از ان بهره میبرند.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه: کِکه ( ببین ) ما افتاب نزده باس پاشیم.
ایران باستان: kʷ� - kʷḱ - u - s, اندام برای دیدن.
ایران باستان: *č�kšuš و *č�šma کوتاه شده واژه پیش
پهلوی: čašm. کَسم ( اندام دیدن )
پارسی نو: چشم
References
^�Platts, John T. � ( 1884 ) , “چشم”, in�A dictionary of Urdu, classical Hindi, and English, London: W. H. Allen & Co.
@iranaryan. مارا در ایتا دنبال کنید

چشم راست دقیقتر میبینه و چشم چپ روشنائی بیشتر دریافت میکنه.
چشم زن بهتراز چشم مرد میبینه ورنگ بیشتر حس میکنه وتفاوت سایه ها بیشتر دقت میکنه.
کلا ومختصرا حسگرهای زن از مرد؛ دقّتی بیشتر دارند ( لمسی، شنوائی، چشائی، دیدنی، . . . ) چون برای مادر شدن خلق شده وبرای نگهداری از بچهاشه ودفع خطر.
...
[مشاهده متن کامل]

متأسفانه از این میزات وقدرات برای کاری دیگری استفاده میشن؛ مانند عکاسی، طراحی فوتوشاپ؛ تست طعم محصولات غذائی برای کارخانجات . . . .
بزرگترین نعمت ولذّت برای هر زن؛ مادر شدن که با زندگی لاکچری ومدرن تنزل مرتبه شده واسمش گذاشتن:"خانه داری".
ملت بدون مادرخوب یعنی نابودی واضمحلال.
"سقوط ملّتها با إفساد مادرها تحقق میشه": منش کشورهای قدرتمند برای تسلط بر ملتهای ضعیف.

واژگان انگلیسی مرتبط با چشم :
اختلالات و بیماری های شایع چشم
Common eye disorders and diseases
vision loss/Blindness : از دست دادن بینایی - کوری
Age - Related Macular Degeneration : تباهی لکه زرد
...
[مشاهده متن کامل]

Cataract : آب مروارید
Diabetic Retinopathy : رتینوپاتی دیابتی
Glaucoma : آب سیاه یا گلوکوم
Amblyopia : تنبلی چشم
Strabismus : انحراف چشم - لوچی - چپ چشمی - استرابیسم - قیچی
Vision/Visual impairment ( Low Vision ) : کم بینایی یا کاهش بینایی
Nyctalopia : شب کوری
Color blindness ( color vision deficiency ) : کور رنگی
Achromatopsia/Total color blindness
Eyestrain
Retinal detachment : جداشدگی شبکیه یا پارگی شبکیه
Refractive error/ Refraction error : نابهنجاری شکستی چشم / عیوب انکساری چشم
Far - sightedness / Long - sightedness / Hypermetropia / Hyperopia : دوربینی
Myopia / Near - sightedness / Short - sightedness : نزدیک بینی
Astigmatism : کژبینی - آستیگماتیسم
Blurred vision : تاری دید
Presbyopia : پیرچشمی
Retina : شبکیه
Cornea : قرنیه
Iris : عنبیه
Pupil : مردمک
Aqueous humour : زلالیه
Sclera : صُلبیه
Pigment : رنگدانه
Lens : عدسی

چشم را در پارسی دری چشم و چم گویند و چم را در سورانی چاو گویند در هرات و مرو و بسیار جای خراسان و پهله ای ( فیلی ) و بلوچان چم گویند و چشم را دیده ( تیته - تیه ) و جهان بین گویند
چشم ها را خدا به ما بخشیده است و باید خوب از ان ها نگه داری کنیم
دیده . . . .
چشم قسمتی از بدن ما که در صورت ما قرار دارد و خداوند آن را برای دیدن ما انسان ها قرار داده تا بتوانیم ببینیم 👁
" بنام خدا "
در گویش محلی لری ( کهگیلویه ) به چشم
" تیه " گفته میشه.
تیه کال = چشم قهوه ای . . . . . کال = قهوه ای
پات سر تیم = قدمت بر چشم
دیده، عین، دید، رویت، نظر، نگاه، امید، انتظار، توقع، عزیز، گرامی، چشم زخم، حدقه
چشم عضو بینایی، یکی از حواس پنگانه انسان و بلکه مهمترین آنهاست ؛ بدون چشم، روشنایی و انواع طیفهای نوری برای انسان معنایی ندارد، انگار که کره زمین نچرخیده و تاریکی را به روشنایی واگذار نکرده است. بدون چشم زندگی برای انسان و بسیاری از جانوران مشکل و طاقت فرسا می شود و آن عبارت است از عضوی کروی شکل در قسمت سر که نور مستقیم یا انعکاس یافته از مردمک آن وارد و تصویری معکوس در روی شبکیه تشکیل می دهد ، بوسیله اعصاب بینایی با مغز ارتباط داشته و مغز با تجاربی که از قبل دارد ، احساس می کند نوری که وارد چشم شده، نور منبعی مانند خورشید یا ستاره ای دیگر ، چراغ و نظایر آن و یا برگردان شده آن نورها بوسیله جسمی است که خود منبع نمی باشد. ما این فرایند را دیدن می نامیم.
...
[مشاهده متن کامل]

چشم کلمه ای است پارسی و کلمه " دیده " مترادف آن می باشد.
چشم به ترکی، " گؤز " نامیده می شود.

دوختنِ چشم: کنایه ی ایما از پرهیز و دوری از گزند و آسیب
[ چو چشم زمانه بدوزم به گنج
سَزد گر سپهرم نخواهدبرنج ]
دکتر کزازی در مورد این واژه می نویسد: ( ( به گمان، این کاربرد کنایی بر پایه ی نیرویی آزارگر و زیانْ سان پدید آمده است که آن را نهفته در چشم میدانسته اند و چشم زخم می نامیده اند. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳۱۵.
چشم : به چشم ، حتما .
( ( "چشم شاید پنچشنبه امد ـچشم ـامشب لیست خرید را بدهید به نعیم فردا می فرستم بخرد ــ چشم گوشت را خودم می خرم ـ چشم حتما از امیر می خرم . غیر از خشکشویی رفتن فعلا با نعیم کاری ندارید. ؟چشم چشم خداحافظ. "گوشی را گذاشت. ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 12 . ) )

عین
معنی به کردی
چاو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس