چالاک
/CAlAk/
مترادف چالاک: آماده، تند، تندوتیز، جلد، چابک دست، چابک، چست، زرار، زرنگ، سریع، شاطر، شهم، فرز، قبراق، بلند، موزون، زیبا، جای بلند، مکان مرتفع، دزد
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: چابک، تند و تیز، سریع، دارای سرعت و مهارت در عمل، ( در قدیم ) بلند، آراسته، بزرگوار
برچسب ها: اسم، اسم با چ، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
ای میر نوازنده و بخشنده و چالاک
ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک.
عنصری ( از فرهنگ اسدی ).
امسال که جنبش کند این خسرو چالاک روی همه گیتی کند از خارجیان پاک.
منوچهری.
آهسته تر ای سوار چالاک بر دیده ما متاز چندین.
خاقانی.
بدین دو خادم چالاک رومی و حبشی درم خرید دو خاتون خرگه سنجاب.
خاقانی.
ز آن جمله آهوان چالاک بود آهوکی عجب شغبناک.
نظامی.
چو نام هم شنیدند آن دو چالاک فتادند از سر زین بر سر خاک.
نظامی.
جوانی خردمند و فرزانه بودکه در وعظ چالاک و مردانه بود.
سعدی ( بوستان ).
|| دزد مردکش. ( فرهنگ اسدی ). دزد و خونی. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). دزد و راهزن و خونی. ( ناظم الاطباء ). دزد آدم کش. ( فرهنگ نظام ) : گفت کاین مردمان بی باکند
همه همواره دزد و چالاکند.
عنصری ( از فرهنگ اسدی ).
|| جای بلند. ( حاشیه فرهنگ اسدی چ اقبال ). بمعنی جای بلند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). منزل مرتفع. ( ناظم الاطباء ). بلند. رسا. بالا بلند. مرتفع : بدو بر یکی قلعه چالاک بود
گذشته سرش بر ز افلاک بود.
اسدی ( از فرهنگ اسدی ).
بسکه سربسته چو غنچه دردسر دارم چو بیدچون شکوفه نشکفم کز سر و چالاک توام.
خاقانی.
ای قدر عنبر کم شده ز آن زلف سردرهم شده وی قد خوبان خم شده پیش قد چالاک تو.
خاقانی.
جز آن چاره ندیدآن سرو چالاک کز آن دعوی کند دیوان خود پاک.
نظامی.
شنیدم کآب خفتد زر شود خاک چرا سیماب گشت آن سرو چالاک.
نظامی.
ای که از سرو روان قد تو چالاکتر است دل بروی تو ز روی تو طربناکتر است.
سعدی ( بدایع ).
ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت زیبا نتواند بود الا نظر پاکت.
سعدی.
بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- چست چابک جلد زرنگ . ۲- جای بنلد محل مرتفع .
چابک . جلد . چست . تیز . جلد کار . تند . فرز . سبک . قیچاق . قچاق .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] بلند: بدو بر یکی قلعه چالاک بود / گذشته سرش بر ز افلاک بود (اسدی: لغت نامه: چالاک ).
مترادف ها
چالاک، خوراک مختصر، خوراک سرپایی، ته بندی
جذاب، زیرک، چالاک، نکته دان
اماده، قابل استفاده، دم دستی، ماهر، چابک، چالاک، سودمند، سریع، موجود، روان، دستی، مقتدر، بسهولت قابل استفاده، سهل الاستعمال، بادست انجام شده، استاد در کار خود
فعال، زیرک، زرنگ، چالاک، با هوش، شیک، ناتو، جلوه گر
زیرک، زرنگ، چابک، چالاک، تردست، فرز، جلد، چست
ماهر، زبردست، زرنگ، چیره دست، چابک، چالاک، سریع، سریع العمل
زیرک، ماهر، زبردست، زرنگ، چیره دست، چابک، چالاک، تردست
ماهر، زبردست، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، استادانه، کاردان
ماهر، زبردست، چیره دست، چالاک
تند، چالاک، متغیر، متلون، سیمابی، جیوه دار
فعال، چالاک، سرحال، پر نیرو
تند، تیز، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، با روح، سرزنده، سرزنده و بشاش، چست، رایج، اراسته، پاکیزه، تیز هوش
زرنگ، چابک، چالاک، فرز، سریع، با هوش، دانا، قشنگ
زننده، چالاک، تند و تیز
زرنگ، چالاک، محیل، اب زیر کاه
چالاک، سرزنده، خوشحال، سرحال، شنگول، با نشاط
ماهر، چالاک، اراسته، پاکیزه، قشنگتر
چابک، چالاک، شنگول، با نشاط، شاد و خرم، جست وخیز کنان
اماده، چالاک، سریع، بی درنگ، فوری، عاجل
چابک، چالاک، نرم، تاشو، قابل انحناء، بنرمی
چابک، چالاک، نرم، تاشو، قابل انحناء، بنرمی
چابک، چالاک، نرم، تاشو، بنرمی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
جَلد
چالاک چابک چاله چاره و . . .
کلا واژگان داری چ ترکی هستن مگر اینکه قبلا حرف دیگه ای به چ تبدیل شده باشه
کلا واژگان داری چ ترکی هستن مگر اینکه قبلا حرف دیگه ای به چ تبدیل شده باشه
زود جُنب
لهجه و گویش تهرانی
فرز و چالاک
لهجه و گویش تهرانی
فرز و چالاک
ریشه شناسیِ واژه یِ پارسیِ ( چالاک ) :
واژه یِ ( چَر ) در زبانِ اوستایی به چمِ ( رفتن، گذشتن، گام زدن، به جنبش درآمدن، شتابیدن، تکیدن و. . . ) و واژه یِ ( چَر - نَ ) به چمِ ( ابزاری برای جنبش دادن ) بوده است؛در زبانِ سانسکریت نیز واژگانِ ( چَل ) و ( چَر ) به چمِ ( حرکت کردن، به جنبش درآمدن، در جنبش و حرکت بودن، جنبیدن، لرزیدن، تکان خوردن ) بوده و واژه یِ ( چَلَ ) به چمِ ( محرک، جنباننده ) ، واژه یِ ( carsani ) به چمِ ( چابک، چالاک ) ، واژه یِ ( calacala ) به چمِ ( پیوسته جنبان، حرکتِ پیوسته، حرکت به پیش و پس، جنبش پذیر ) بوده است؛ در پَسگشتهایِ زیر از زبانِ اوستایی و سانسکریت ، واژگانِ همخانواده یِ بسیارِ دیگری یافت می شوند. ( نیاز به یادآوری است که دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) در زبانهای ایرانی و اروپایی رواگمند بوده است؛ ( چَر ) همان ( چَل ) است. )
... [مشاهده متن کامل]
تکواژشناسیِ ( چالاک ) :
1 - واژه ( چالاک ) از تکواژ ( چَر ) یا ( چَل ) به همراه پسوندِ پهلویِ ( اک ) می باشد.
یا
2 - واژه ( چالاک ) سرراست با واژه یِ ( ( calacala ) همپیوند است.
( زبانشناسان می توانند به واکاویِ این واژه یِ ایرانی بپردازند ) .
پَسگشتها ( references ) :
1 - رویه هایِ 501 و 502 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )
2 - رویه هایِ 32 و 33 از نبیگِ ( فرهنگ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی ) - پوشینه یِ دوم
واژه یِ ( چَر ) در زبانِ اوستایی به چمِ ( رفتن، گذشتن، گام زدن، به جنبش درآمدن، شتابیدن، تکیدن و. . . ) و واژه یِ ( چَر - نَ ) به چمِ ( ابزاری برای جنبش دادن ) بوده است؛در زبانِ سانسکریت نیز واژگانِ ( چَل ) و ( چَر ) به چمِ ( حرکت کردن، به جنبش درآمدن، در جنبش و حرکت بودن، جنبیدن، لرزیدن، تکان خوردن ) بوده و واژه یِ ( چَلَ ) به چمِ ( محرک، جنباننده ) ، واژه یِ ( carsani ) به چمِ ( چابک، چالاک ) ، واژه یِ ( calacala ) به چمِ ( پیوسته جنبان، حرکتِ پیوسته، حرکت به پیش و پس، جنبش پذیر ) بوده است؛ در پَسگشتهایِ زیر از زبانِ اوستایی و سانسکریت ، واژگانِ همخانواده یِ بسیارِ دیگری یافت می شوند. ( نیاز به یادآوری است که دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) در زبانهای ایرانی و اروپایی رواگمند بوده است؛ ( چَر ) همان ( چَل ) است. )
... [مشاهده متن کامل]
تکواژشناسیِ ( چالاک ) :
1 - واژه ( چالاک ) از تکواژ ( چَر ) یا ( چَل ) به همراه پسوندِ پهلویِ ( اک ) می باشد.
یا
2 - واژه ( چالاک ) سرراست با واژه یِ ( ( calacala ) همپیوند است.
( زبانشناسان می توانند به واکاویِ این واژه یِ ایرانی بپردازند ) .
پَسگشتها ( references ) :
1 - رویه هایِ 501 و 502 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )
2 - رویه هایِ 32 و 33 از نبیگِ ( فرهنگ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی ) - پوشینه یِ دوم
چالاک همریشه با چابک فارسی هست
شما ریشه زبانی خودتون رو از آلتایی مانند مغولی و غیره پیدا کنید
الان یعنی تراکتور از تیراختور در گویش ترکی گرفته شده!!
شما ریشه زبانی خودتون رو از آلتایی مانند مغولی و غیره پیدا کنید
الان یعنی تراکتور از تیراختور در گویش ترکی گرفته شده!!
چالماق به یک معنی یعنی سریع زدن ( به یغما بردن ) و فرار کردن . چالاک به معنی تند و سریع و… نیز از این مفهوم گرفته شده است و برآمده است.
چالاک در ترکی یعنی بزنیم و به اصطلاح کسی که میدزدد
چالماک یعنی زدو به اصطلاح دزدیدن
آرش جان اگر ل دوبار تکرار میشد یعنی چاللاک با نظرت موافق بودم
مثل زدن که در معنای ربودن هم هست
چالماک یعنی زدو به اصطلاح دزدیدن
آرش جان اگر ل دوبار تکرار میشد یعنی چاللاک با نظرت موافق بودم
مثل زدن که در معنای ربودن هم هست
"چالاک" از فعل ترکی چالماک که به یک معنا به معنی چهارنعل رقتن ، سریع رفتن ، زدن و رفتن می باشد ، گرفته شده .
از این فعل مشتق "چالاک" به معنی چهارنعل ، سریع ، تند به دست آمده که به همین شکل وارد فارسی شده است .
از این فعل مشتق "چالاک" به معنی چهارنعل ، سریع ، تند به دست آمده که به همین شکل وارد فارسی شده است .
به زبان سنگسری جلد به منعی زرنگ
تند ، چالاک ، متغیر
زبردست
زرنگ تند سریع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)