چنین گفت شیرو که ای زورمند
بپیکار پیش دلیران مخند.
فردوسی.
نخستین که بر کلک بنهاد شست بیابان ز پیکار ترکان برست.
فردوسی.
از آن خستگی پشت برگاشته درو دشت پیکار بگذاشته.
فردوسی.
نیاید بنزدیک ایرانیان ببندند پیکار او را میان.
فردوسی.
شنیدند و دیدند کردار من بژوبین زدن جنگ و پیکار من.
فردوسی.
کسی زین بزرگان پدیدار نیست وزین با جهاندار پیکار نیست.
فردوسی.
به نرسی یکی نامه بنوشت شاه ز پیکار ترکان و کار سپاه.
فردوسی.
جزاز جنگ و پیکار چاره ندیدخروش از میان سپه برکشید.
فردوسی.
یکی آتش از تارک گرگساربرآمد ز پیکار اسفندیار.
فردوسی.
دل و جنگ و کین را بیکسو نهادوزان پس نکرد او ز پیکاریاد.
فردوسی.
ببخشید جانشان بگفتار اوی چو بشنید زاری و پیکار اوی.
فردوسی.
بیک تیر ازو پشت برگاشتندبدو دشت پیکار بگذاشتند.
فردوسی.
به پیکارپیش من آرد سپاه مگر بازخواهم ازو کین شاه.
فردوسی.
همی کژ بدانست گفتار اوی بیاراست دل را به پیکار اوی.
فردوسی.
همان به که سوی خراسان شویم ز پیکار دشمن تن آسان شویم.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...