پژمان
/peZmAn/
مترادف پژمان: افسرده، پژمرده، خسته دل، غمخوار، غمگین، غمناک، نژند، نومید
متضاد پژمان: شادمان
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: غمگین، دل تنگ، نا امید، افسرده، پشیمان، متنفر، متوحش، ( اَعلام ) پژمان [حسین پژمان بختیاری] ادیب و شاعر معاصر
برچسب ها: اسم، اسم با پ، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
اندر این خانه بوده ام مهمان
کرده ام شاد از او دل پژمان.
عنصری ( از اسدی در نسخه خطی لغت نامه اسدی ).
از این هر زمان نو فرستم یکی
تو با درد پژمان مباش اندکی.
فردوسی.
چنان چون فرستاده پژمان شودز دیدارتان سخت ترسان شود.
فردوسی.
بدان ملک فرمانت هزمان روان که دشمنت را دوست پژمان روان.
اسدی ( گرشاسب نامه نسخه خطی مؤلف ص 360 ).
همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی
اگر دیدی بصف دشمنان سام نریمانش.
ناصرخسرو.
حمل سرود نوا شد [ کذا ] بمن همی شب و روزچنانکه بختم از او گشت رنجه و پژمان.
مسعودسعد.
گاه بر فرزندگان چون بیدلان واله شویم گه ز عشق خانمان چون غافلان پژمان شویم.
سنائی.
در بخارا دلی مدان امروزکه نه در فرقت تو پژمان است.
سوزنی.
تو دور از من و غمهای تو بمن نزدیک تو شاد بی من و من بی تو با غم و پژمان.
سوزنی.
در انتظار عهد شب قدر زلف توپژمان تر از چراغ به روزم زمان زمان.
سیف اسفرنگ ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| پشیمان. || ناامید. || مخمور. ( برهان قاطع ). رجوع به بی پژمان شود.فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- افسرده غمناک اندوهگین . ۲- پشیمان ۳- نا امید . ۴- مخمور . ۵- متوحش . ۶- متنفر .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پشیمان.
مترادف ها
دژم، منکوب، افسرده، غمگین، ملول، محزون و مغموم، پژمان، دلتنگ، فرو رفته
منکوب، افسرده، ملول، نژند، محزون و مغموم، پژمان
سیاه، پژمان، محزون، دلسرد، پکر
پیشنهاد کاربران
پژمان ؛ پوشش دهنده و پوشاننده یا ستارالعیوب
پوژ ؛ در قدیم الایام اصطلاح پوژ دادنِ پنبه و پشم به معنی از هم پاژاندن یا از هم پاشاندن پنبه و پشم جهت نخ ریسی در مصارف پوششی در البسه و پارچه بافی و. . . دارای معنا و مفهوم می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
پشم ؛ پوشاننده و پوشش دهنده
پشیمان ؛ از هم پاشیده
پژمان ؛ پوشش دهنده و پوشاننده یا ستارالعیوب
پوژمان ؛ از هم پاشاننده متلاشی کننده ، فاش کننده و. . .
تفسیر و تحلیل کاملتر در متن زیر تبیین شده است ؛
باشماق ؛
استفاده و کاربرد این کلمه برای کفش از جهت پوشش برای پا می باشد. یعنی کلمه ی ( پاپوش یا پوش پا ) ریخت فارسی شده ی این کلمه می باشد.
و حتی فلسفه ی کلمه ی پَشم در گوسفندان از جهت پوششی می باشد که خداوند متعال برای این حیوانات در نظر گرفته است.
ریخت کتابی این کلمه پوشماق منشعب از کلمه ی پوشش می باشد.
در قدیم الایام اصطلاح روگرفتن زنان از مرد نامحرم که با تکه پارچه ای تورتور بر روی صورت انداخته می شد تا صورت پوشیده شود کلمه ی پوشماق گفته می شد.
اگر فلسفه ی ایجاد کلمه ی پوشش و پاشماق را بر مبنای قانون و قواعد ایجاد کلمات در سه زبان فارسی و انگلیسی و ترکی بخواهیم بررسی کنیم تا ببینیم این کلمه از چه سرچشمه ای در آبراه سیال مفاهیم کلمات جاری شده است کلمه ی پوشش به عنوان یک روپوش و کاور و محافظ از جهت جلوگیری برای از هم پاشیدگی آن می باشد.
یعنی دو کلمه ی پوشش و پاشش دو کلمه با بار متضاد از یک مصدر و بن واژه می باشد.
کلمه ی پاشش در اصطلاح از هم پاشیدگی در یک موقعیت کاربردی دیگر با یک ساختمان متفاوت با کلمه ی فاش مرتبط می باشد.
یعنی اصطلاح فاش شدن اسرار از جهت از هم پاشیدن و پوشیده نماندن و عدم پوشش آن راز می باشد که باعث فاش شدن و پاشیده شدن آن راز و حالت پشیمانی که ایجاد می شود می باشد.
یعنی کلمه ی پاش و فاش دارای یک معنی مشترک به معنی از هم پاشیدگی می باشد.
فلسفه ی از هم پاشیدگی هم به صورت طبیعی به معنای از فشردگی افتادن می باشد.
پشیم شدن یا پژیم شدن در اصطلاح پشیمانی یعنی از پوشش افتادن و از هم پاشیدن دارای معنا و مفهوم می باشد.
در همین رابطه ، کلمه ی پِژمان با ریخت پوژمان و پوشمان به معنی پوشاننده و پوشش دهنده که با یک تعریف موازی به معنی ستارالعیوب دارای معنا و مفهوم می باشد.
و کلمه ی پوش با ریخت فوش مرتبط با کلمه ی فشار و فشرده ماندن می باشد.
اگر هم رد کلمه ی فشار را در زبان انگلیسی جستجو کنیم کلمه ی پوش با نگارش push به معنی فشار دادن را خواهیم یافت.
دو کلمه ی pull و push که بر روی درب های شیشه ای سکوریت مغازه ها در زمانه ی ما نوشته شده است به معنی کشیدن و فشار دادن دارای کاربرد عینی و قابل مشاهده خواهد بود.
پس با تفاسیر ذکر شده کلمه ی باشماق با ترجمه ی کفش از جهت فشار دادن پا در درون کفش جهت محافظت و جلوگیری برای از هم پاشیدگی سلامت پا می باشد.
چنانچه اگر بخواهیم زوایای بیشتری از کلمه ی پوشش را با دو کلمه ی پاش و پوش منشعب از کلمه ی فشار و از هم پاشیدگی بیشتر به پیش برویم به دو کلمه ی بسیار کلیدی در پهنه ی واژگان و دریای لغات خواهیم رسید.
و آن دو کلمه چیزی نیست جز دو کلمه ی پارس و فارس.
جهت درک بهتر مطلب تفسیر شده ی فوق، مطالعه ی متن تحلیل شده ی زیر در مورد کلمه ی بوشهر می تواند به دریافت و نشستن عمق مطلب در ذهن کمک کند؛
بوشِهر ؛ اگر مسیر ایجاد ساختمان کلمه ی بوشهر را از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات دنبال کنیم تا ببینیم از چه سرچشمه ای جاری شده و به چه سمتی مفهوم این کلمه جریان دارد و چه زمینی را برای سیرآب نمودن دانه های دانایی مشروب می کند بدینصورت قابل تبیین خواهد بود ؛
تک تک القاب و عناوین و اسامی که در نقطه نقطه ی ایران پهناور و عزیزمان استفاده شده است دارای حکمت های فراوانی از معنا و معانی در مفهومشان می باشد.
اگر در تلفظ رایج کلمه ی بوشهر دقت کنیم برای تلفظ حرف ( ش ) از مُصَوّت کسره استفاده شده است نه از مُصَوِّت فتحه.
همچنین اگر در فرهنگ و گویش زبان فارسی دقت کنیم در هیچ کجای زبان فارسی و لهجه های محلی برای کلمه ی شَهر ، از تلفظ شِهر استفاده نمی شود.
در قانون و قواعد ایجاد کلمات حرف ( ب ) در ساختمان کلمه ی بوشهر در قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر جهت ایجاد کلمات در موقعیت های کاربردی مختلف قابل تبدیل به حرف ( پ ) می باشد و حرف ( پ ) قابل تبدیل به حرف ( ف ) می باشد. مثل شتاب و شتافتن یا مثل فارس پارس بارس بارز باروز برزو مبارزه ابراز و. . .
یعنی بوشهر پوشهر پوشر فوشر فشار افشار.
یعنی نیروی پوش کننده ( push ) نیروی فشار دهنده
حتی در زبان و نگارش انگلیسی هم اگر دقت کنیم bushehr نگارش شده است.
اگر هم به پیشینه و تاریخچه ی این خطّه از سرزمین مان دقت کنیم این نقطه از خاک ایران عزیزمان، مثل کلمه ی اصفهان با ریخت سپاهان که محل اتحاد و تجمیع سپاهیان مختلف از تمام نقاط ایران بوده است بوشهر نیز به عنوان یک نقطه ی پوش کننده و نقطه ی پس زننده ی بیگانگان بوده است .
نقطه ای که همیشه به عنوان یک نقطه ی اشراف بر دشمن و نقطه ی پرفشار برای درهم فشردن و پوساندن دشمن و پس زدن متجاوزان به خاک ایران، ستارگان و دلیرمردان زیادی از این نقطه در خاک ایران درخشیده اند .
ستارگانی از تنگستان و دِیْلَم و دِلوار و اَهْرَم و دیگر نقاط این خطه مثل رییس علی دلواری.
پس روند تغییر تحول آوایی و تغییر ریخت و نگارش کلمه ی بوشهر در کانال زمان بدینصورت بوده است ؛
( بوشهر پوشر فوشِر فشار افشار اپشار پاشار پاسار پسر پاسارگاد پارس فارس بارز مبارزه برزو برازجان بُرزولی بَرزانلو برزل آباد برزیل برزگر بذر و غیره )
در زبان انگلیسی نیز برای عمل فشار دادن و هُل دادن از کلمه ی پوش push استفاده می شود که به لحاظ مصدر و بن واژه و مفهوم مشترک در ساختمان این کلمه مرتبط با کلمه ی فشار می باشد.
در واقع دایره ای که از کلمه ی فارس و پارس در پهنه ی واژگان و دریای لغات ایجاد شده است دایره ای بسیار وسیع و گسترده از کلمات گوناگون می باشد که در ابعاد کاربردی مختلف با مفهوم نیرو و انرژی و توانمندی در حال استفاده در مکالمات زبان فارسی امروزی و دیگر زبان ها می باشد. در واقع اگر با دقت بیشتری در مبحث زبان شناسی به کلمات و واژگان و آواهای این واژگان در همه ی زبان ها دقت کنیم متوجه خواهیم شد که زبان فارسی ریشه ی تمام زبان های مکالمات جوامع امروزی می باشد.
پوژ ؛ در قدیم الایام اصطلاح پوژ دادنِ پنبه و پشم به معنی از هم پاژاندن یا از هم پاشاندن پنبه و پشم جهت نخ ریسی در مصارف پوششی در البسه و پارچه بافی و. . . دارای معنا و مفهوم می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
پشم ؛ پوشاننده و پوشش دهنده
پشیمان ؛ از هم پاشیده
پژمان ؛ پوشش دهنده و پوشاننده یا ستارالعیوب
پوژمان ؛ از هم پاشاننده متلاشی کننده ، فاش کننده و. . .
تفسیر و تحلیل کاملتر در متن زیر تبیین شده است ؛
باشماق ؛
استفاده و کاربرد این کلمه برای کفش از جهت پوشش برای پا می باشد. یعنی کلمه ی ( پاپوش یا پوش پا ) ریخت فارسی شده ی این کلمه می باشد.
و حتی فلسفه ی کلمه ی پَشم در گوسفندان از جهت پوششی می باشد که خداوند متعال برای این حیوانات در نظر گرفته است.
ریخت کتابی این کلمه پوشماق منشعب از کلمه ی پوشش می باشد.
در قدیم الایام اصطلاح روگرفتن زنان از مرد نامحرم که با تکه پارچه ای تورتور بر روی صورت انداخته می شد تا صورت پوشیده شود کلمه ی پوشماق گفته می شد.
اگر فلسفه ی ایجاد کلمه ی پوشش و پاشماق را بر مبنای قانون و قواعد ایجاد کلمات در سه زبان فارسی و انگلیسی و ترکی بخواهیم بررسی کنیم تا ببینیم این کلمه از چه سرچشمه ای در آبراه سیال مفاهیم کلمات جاری شده است کلمه ی پوشش به عنوان یک روپوش و کاور و محافظ از جهت جلوگیری برای از هم پاشیدگی آن می باشد.
یعنی دو کلمه ی پوشش و پاشش دو کلمه با بار متضاد از یک مصدر و بن واژه می باشد.
کلمه ی پاشش در اصطلاح از هم پاشیدگی در یک موقعیت کاربردی دیگر با یک ساختمان متفاوت با کلمه ی فاش مرتبط می باشد.
یعنی اصطلاح فاش شدن اسرار از جهت از هم پاشیدن و پوشیده نماندن و عدم پوشش آن راز می باشد که باعث فاش شدن و پاشیده شدن آن راز و حالت پشیمانی که ایجاد می شود می باشد.
یعنی کلمه ی پاش و فاش دارای یک معنی مشترک به معنی از هم پاشیدگی می باشد.
فلسفه ی از هم پاشیدگی هم به صورت طبیعی به معنای از فشردگی افتادن می باشد.
پشیم شدن یا پژیم شدن در اصطلاح پشیمانی یعنی از پوشش افتادن و از هم پاشیدن دارای معنا و مفهوم می باشد.
در همین رابطه ، کلمه ی پِژمان با ریخت پوژمان و پوشمان به معنی پوشاننده و پوشش دهنده که با یک تعریف موازی به معنی ستارالعیوب دارای معنا و مفهوم می باشد.
و کلمه ی پوش با ریخت فوش مرتبط با کلمه ی فشار و فشرده ماندن می باشد.
اگر هم رد کلمه ی فشار را در زبان انگلیسی جستجو کنیم کلمه ی پوش با نگارش push به معنی فشار دادن را خواهیم یافت.
دو کلمه ی pull و push که بر روی درب های شیشه ای سکوریت مغازه ها در زمانه ی ما نوشته شده است به معنی کشیدن و فشار دادن دارای کاربرد عینی و قابل مشاهده خواهد بود.
پس با تفاسیر ذکر شده کلمه ی باشماق با ترجمه ی کفش از جهت فشار دادن پا در درون کفش جهت محافظت و جلوگیری برای از هم پاشیدگی سلامت پا می باشد.
چنانچه اگر بخواهیم زوایای بیشتری از کلمه ی پوشش را با دو کلمه ی پاش و پوش منشعب از کلمه ی فشار و از هم پاشیدگی بیشتر به پیش برویم به دو کلمه ی بسیار کلیدی در پهنه ی واژگان و دریای لغات خواهیم رسید.
و آن دو کلمه چیزی نیست جز دو کلمه ی پارس و فارس.
جهت درک بهتر مطلب تفسیر شده ی فوق، مطالعه ی متن تحلیل شده ی زیر در مورد کلمه ی بوشهر می تواند به دریافت و نشستن عمق مطلب در ذهن کمک کند؛
بوشِهر ؛ اگر مسیر ایجاد ساختمان کلمه ی بوشهر را از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات دنبال کنیم تا ببینیم از چه سرچشمه ای جاری شده و به چه سمتی مفهوم این کلمه جریان دارد و چه زمینی را برای سیرآب نمودن دانه های دانایی مشروب می کند بدینصورت قابل تبیین خواهد بود ؛
تک تک القاب و عناوین و اسامی که در نقطه نقطه ی ایران پهناور و عزیزمان استفاده شده است دارای حکمت های فراوانی از معنا و معانی در مفهومشان می باشد.
اگر در تلفظ رایج کلمه ی بوشهر دقت کنیم برای تلفظ حرف ( ش ) از مُصَوّت کسره استفاده شده است نه از مُصَوِّت فتحه.
همچنین اگر در فرهنگ و گویش زبان فارسی دقت کنیم در هیچ کجای زبان فارسی و لهجه های محلی برای کلمه ی شَهر ، از تلفظ شِهر استفاده نمی شود.
در قانون و قواعد ایجاد کلمات حرف ( ب ) در ساختمان کلمه ی بوشهر در قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر جهت ایجاد کلمات در موقعیت های کاربردی مختلف قابل تبدیل به حرف ( پ ) می باشد و حرف ( پ ) قابل تبدیل به حرف ( ف ) می باشد. مثل شتاب و شتافتن یا مثل فارس پارس بارس بارز باروز برزو مبارزه ابراز و. . .
یعنی بوشهر پوشهر پوشر فوشر فشار افشار.
یعنی نیروی پوش کننده ( push ) نیروی فشار دهنده
حتی در زبان و نگارش انگلیسی هم اگر دقت کنیم bushehr نگارش شده است.
اگر هم به پیشینه و تاریخچه ی این خطّه از سرزمین مان دقت کنیم این نقطه از خاک ایران عزیزمان، مثل کلمه ی اصفهان با ریخت سپاهان که محل اتحاد و تجمیع سپاهیان مختلف از تمام نقاط ایران بوده است بوشهر نیز به عنوان یک نقطه ی پوش کننده و نقطه ی پس زننده ی بیگانگان بوده است .
نقطه ای که همیشه به عنوان یک نقطه ی اشراف بر دشمن و نقطه ی پرفشار برای درهم فشردن و پوساندن دشمن و پس زدن متجاوزان به خاک ایران، ستارگان و دلیرمردان زیادی از این نقطه در خاک ایران درخشیده اند .
ستارگانی از تنگستان و دِیْلَم و دِلوار و اَهْرَم و دیگر نقاط این خطه مثل رییس علی دلواری.
پس روند تغییر تحول آوایی و تغییر ریخت و نگارش کلمه ی بوشهر در کانال زمان بدینصورت بوده است ؛
( بوشهر پوشر فوشِر فشار افشار اپشار پاشار پاسار پسر پاسارگاد پارس فارس بارز مبارزه برزو برازجان بُرزولی بَرزانلو برزل آباد برزیل برزگر بذر و غیره )
در زبان انگلیسی نیز برای عمل فشار دادن و هُل دادن از کلمه ی پوش push استفاده می شود که به لحاظ مصدر و بن واژه و مفهوم مشترک در ساختمان این کلمه مرتبط با کلمه ی فشار می باشد.
در واقع دایره ای که از کلمه ی فارس و پارس در پهنه ی واژگان و دریای لغات ایجاد شده است دایره ای بسیار وسیع و گسترده از کلمات گوناگون می باشد که در ابعاد کاربردی مختلف با مفهوم نیرو و انرژی و توانمندی در حال استفاده در مکالمات زبان فارسی امروزی و دیگر زبان ها می باشد. در واقع اگر با دقت بیشتری در مبحث زبان شناسی به کلمات و واژگان و آواهای این واژگان در همه ی زبان ها دقت کنیم متوجه خواهیم شد که زبان فارسی ریشه ی تمام زبان های مکالمات جوامع امروزی می باشد.
پِژمان= پِشمان= پِش مان
پِش در زبان کوردی همان پیش امروزی در زبان فارسی است.
مان= ماندن
پِش مان= پیشمان
پِشمان = پیشمان : یعنی کسی که جلودار است ودر پیش همه قرار گرفته است.
پِش در زبان کوردی همان پیش امروزی در زبان فارسی است.
مان= ماندن
پِش مان= پیشمان
پِشمان = پیشمان : یعنی کسی که جلودار است ودر پیش همه قرار گرفته است.
پژمان در واقع یعنی کاهنده ی غم و اندوه ، چون با کسره آمده و خود کسره کاهش دهنده می باشد. . . و با فتحه یعنی پژمرده و غمگین . . . و متاسفانه کسی به ریزه کاریها توجه نمیکند و گرنه چرا باید کسی بامعنی پژمرده
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
اسم بچه خودش رو پژمان بذاره مگه با پسر خودش مشکل داره پس لطفا دقت داشته باشید. . . که معنی صحیح آن کاهنده ی درد و رنج و افسردگی و پژمردگی است.
دقیقا هرچی تو این کپشن گفته شده همشو دارم من بالخصوص مریض جان و بدشانسم هس
پژ به معنی نگون ومان به معنی مینو یا سرشت پس پژمان یعنی نگون بخت یا رانده شده از بهشت که همان حال وهوای آدم ( ع ) پس از هبوط بر کره زمین میباشد، به معنی دیگر پریشان وپشیمان از سرنوشت خویش
پژمان: در باره ی این نام با یک واژه و دو ساختار رو به رو هستیم:1ـ پهلوی: پَژم pažm ( شکنجه، رنج، گرفتاری، درد، عذاب، بلا ) با پسوند ( ان ) که دهخدا و دیگران معنی آن را با استناد به اشعار فردوسی و. . .
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
پژمرده. افسرده. غمناک. غمنده. غمگین نوشته اند. 2ـ پهلوی: paž ( پَژ ) با واژه ی مان ( خرد، اندیشه، عقل ) . که واژه ی پژاویشن pažāvishn ( پختگی ) از آن ساخته شده است. اکنون این پرسش پیش می آید که چگونه می شود پدری یا مادری نام نوزاد پسرش را واژه ای بگذارد که به معنی پژمرده، اندوه، غم، غصه باشد؟ در این صورت می توان گفت با سه گزینه رو به رو هستیم: یکی این که خانواده معنی واژه را نداند و از زیبایی گویشی آن خوشش بیاید، دوم این که معنی را بداند ولی زیبایی واژه را بر معنی ترجیح دهد و سوم این که ما یک واژه داریم با دو ریشه و معنی گوناگون؛ پَژمان از پژ و مان؛ و دیگری پژمان از پژم با پسوند ان؛ و نیاکان ما برای این که میان این دو ساختار تفاوت بگذارند، یکی را پِژمان pežmān ( پخته خرد، دارای عقل کامل ) و دیگری را پَژمان pažmān ( اندوه، پژمردگی، غصه ) خوانده اند؛ ولی چون فرهنگ نویسان درست ریشه یابی نکرده اند و از خود نیز نپرسیده اند که اگر پژمان به معنی اندوه و پژمردگی است پس چرا مردم آن را برای نام پسران خود برگزیده اند، این اشتباه ساختاری پیش آمده است که امیدواریم آیندگان اصلاح نمایند و یک پَژمان به معنی اندوه از ریشه ی پهلوی پَژم با پسوند ان بنویسند و یک پِژمان از ریشه ی پَژ و واژه ی مان به معنی پخته خرد، دارای عقل کامل.
درد آزموده، رنج دیده، سرد و گرم چشیده ، دژم، نژند،
سرشت پژوهشگر. ذات پژوهنده و جستجو گر
پژ مان
کارواژه پژ به چم زیر و رو کردن ، معکوس کردن، برگرداندن واژگون شدن است. همچون پژواک :انعکاس صدا. پژمرده:مرده و واژگون شده.
مان به چم مینو، ذات، سرشت است
پژ مان
کارواژه پژ به چم زیر و رو کردن ، معکوس کردن، برگرداندن واژگون شدن است. همچون پژواک :انعکاس صدا. پژمرده:مرده و واژگون شده.
مان به چم مینو، ذات، سرشت است
به معنی افسرده اما استوار
همیشه غمگین
ناراحت افسرده
ناراحت افسرده
پژمان یعنی در سکوت به خود نزدیک شدن و آرامش را در درون پیدا کردن
پژمان یعنی غمگین تنها بی کس
و آرامش
چون همیشه خودم اینجوری هستم وخوشم میاد
و آرامش
چون همیشه خودم اینجوری هستم وخوشم میاد
پژمان: غم عشق
هرچیزی درباره این اسم معنی کردند درسته چون خودم همشو دارم افسرده . غمگین. اندوهگین. ناامید. .
این اسم مقدس برگرفته از چند صفات عالیه خداونده
۱:[ تنهایی]
۲:[آرامش]
۳:[سکوت]
این صفات میشه پایه و اساس یه معبد که پژمان بتونه توش مشغول نیایش بشه و در آخر به انرژی امر کنه.
چو دَریابند، دُریابند
۱:[ تنهایی]
۲:[آرامش]
۳:[سکوت]
این صفات میشه پایه و اساس یه معبد که پژمان بتونه توش مشغول نیایش بشه و در آخر به انرژی امر کنه.
چو دَریابند، دُریابند
اسم پژمان اسم بسیار زیبای است
از نظرمن اسم عالی وبینظری است
با تشکر ☺️
از نظرمن اسم عالی وبینظری است
با تشکر ☺️
غمگین و دل تنگ و نا امید 🌼🌼🌼🌼
( ( کسانی که نمی دانند رای منفی ندهند ) ) 🌸🌸🌸🌸
{{با تشکر }}🌹🌹🌹🌹
( ( کسانی که نمی دانند رای منفی ندهند ) ) 🌸🌸🌸🌸
{{با تشکر }}🌹🌹🌹🌹
غمگین افسرده
پژمان باکسره ب معنای کوه است واسم است ولی بافتحه یک صفت است که ناامید است تمام نام هامعنای خوب دارند😁
پِژمان بر خلاف معانی و تصور رایج که همه آن را به فسردگی و خمودگی ترجمه کرده اند به معنای کوه و به سانِ کوه هست ( پِژم به معنی کوه و الف نون نسبت ) . اون پَژمان هست که معنای فسرده رو میده
خمگین
شاه شاهان
پژمان، بر خلاف تصور عامیانه، از ریشه پژمردگی به معنی اندوهگین نیست. بلکه ریشه آن به کلمه پژوهان به معنی شخص پژوهشگر برمی گردد.
خشمگین، برآشفته ( هم میتوان معنی کرد )
سلام:
پَژمان____نا اُمید
پُژمان____آرزو
پِژمان____کوه ، منسوب به کوه، برهان قاطع
پَژمان____نا اُمید
پُژمان____آرزو
پِژمان____کوه ، منسوب به کوه، برهان قاطع
پژمان با کسره ک به عنوان اسم بکار میرود ب معنای کوه میباشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)