پندار

/pendAr/

مترادف پندار: اندیشه، انگار، ایهام، پنداشت، تصور، توهم، خیال، ظن، فرض، فکر، گمان، وهم

معنی انگلیسی:
thought, imagination, self-conceit, fancy, fiction, idea, minds eye, notion, opinion, suspicion

فرهنگ اسم ها

اسم: پندار (پسر) (فارسی) (تلفظ: pendār) (فارسی: پندار) (انگلیسی: pendar)
معنی: فکر، اندیشه، وهم، گمان، ریشه پنداشتن
برچسب ها: اسم، اسم با پ، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

پندار. [ پ ِ ] ( اِمص ، اِ ) تکبر و عجب را گویند. ( برهان قاطع ). و بمعنی... خود را بزرگ پنداشتن نیز آمده است. ( برهان قاطع ). بادسری. خودبینی. باد. برمنشی. خودپسندی. خودپرستی. نخوت. پغار. منی. برتنی. ( مقابل فروتنی ). بزرگ خویشتنی. ( کیمیای سعادت ). خویشتن بینی.کبر. استکبار. خودفروشی. بالش. خودنمائی. خودستائی.خودخواهی. بطر : نور من در جنب نور حق ظلمت بود عظمت من در جنب عظمت حق عین حقارت گشت عزت من در جنب عزت حق عین پندار شد. ( تذکرةالاولیاء عطار ).
ای بر در بامداد [ کذا ] پندار
فارغ چو همه خران نشسته
نامت بمیان مردمان در
چون آتشی از خیار جسته.
انوری.
برو پیل پندار از کعبه دل
برون ران کز این به وغائی نیابی.
خاقانی.
چو خطبه لمن الملک بر جهان خواند
برون برد ز دماغ جهانیان پندار.
ظهیر ( از فرهنگ سروری ).
گرچه حجاب تو برون از حد است
هیچ حجابیت چو پندار نیست.
عطار.
تا کی از تزویر باشم خودنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست.
عطار.
چون همه رخت تو خاکستر شود
ذرّه پندار تو کمتر شود.
عطار.
یکی را که پندار در سر بود
مپندار هرگز که حق بشنود.
سعدی.
نبیند مدعی جزخویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش.
سعدی ( گلستان ).
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند.
حافظ.
رندی ئی کان سبب کم زنی من باشد
به ز زهدی که شود موجب پندار مرا.
اوحدی.
بندگی طاعت بود پندار نی
علم دانستن بود گفتار نی.
امیرحسینی سادات.
فرمودند کار صاحب پندار در این راه بغایت مشکل است. ( بخاری ). || خیال و تصور. ( برهان قاطع ). گمان. خیاله. تخیل. ظن. وهم. حَسبان. ( منتهی الارب ). ترجمه هومت به پندار نیک ، خوب نیست و پنداشت نیک بهتر است. پندار بمعنی پنداشت و بمعنی کبر و عجب در فردوسی نیامده است. و در دو جا که در لغت نامه ها استشهاد کرده اند یکی غلط و مصحّف بیدار است و دیگری از ابیات الحاقی است :
بتو حاجت آنستم ای مهربان
که پندار باشی و روشن روان.
فردوسی.
ز دشمن چه آید جز اینها بگوی
جز این است آیین و پندار اوی.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

اندیشه، گمان، خیال، تصور، عجب، غرور، تکبر
( اسم ) ۱- گمان ظن وهم . ۲- سوئ ظن بدگمانی . ۳- فکر اندیشه . ۴- خود را بزرگ پنداشتن خودبینی خود پسندی .
یکی از اجداد شیخ زاهد تاج الدین

فرهنگ معین

(پِ یا پَ ) (اِ. ) ۱ - گمان . ۲ - سوءظن . ۳ - اندیشه . ۴ - خودبینی .

فرهنگ عمید

۱. گمان، خیال، تصور: مشو غرّه بر حُسن گفتار خویش / به تحسین نادان و پندار خویش (سعدی: ۱۷۵ ).
٢. اندیشه.
۳. (بن مضارعِ پنداشتن و پنداریدن ) [قدیمی، مجاز] = پنداشتن
٤. پندارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دورپندار، نیکوپندار.
٥. (اسم مصدر ) [قدیمی، مجاز] عُجب، غرور، تکبر، خودبینی: نبیند مدعی جز خویشتن را / که دارد پردۀ پندار در پیش (سعدی: ۸۹ ).

دانشنامه عمومی

پندار (رمان). پندار ( به انگلیسی: Illusions: The Adventures of a Reluctant Messiah ) عنوان رمانی است نوشتهٔ نویسنده آمریکایی ریچارد باخ.
داستان این کتاب در مورد منجی به نام شیمودا می باشد که راوی داستان در سفری که با هواپیمای کوچک خود می کرده است به صورت اتفاقی با شیمودا آشنا می شود که ریچارد راوی داستان بعد از آشنای شیمودا اصول مهمی را از شیمودا یادمی گیرد.
این کتاب توسط لادن جهانسوز به فارسی ترجمه شده است. نام این کتاب در برخی از ترجمه ها، «اوهام» برگردانده شده است.
گفتاوردی از رمان پندار که در پشت جلد برخی نسخه ها آمده:
عکس پندار (رمان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

supposition (اسم)
فرضیه، گمان، احتمال، فرض، انگاشت، تصور، انگاشتی، پندار

opinion (اسم)
نظر، گمان، اندیشه، رای، اعتقاد، عقیده، فکر، نظریه، پندار

thought (اسم)
نظر، گمان، قصد، اندیشه، خیال، استدلال، عقیده، تفکر، فکر، خاطر، خاطره، پندار، سگال، چیز فکری

notion (اسم)
اندیشه، خیال، عقیده، ادراک، مفهوم، فکر، تصور، خاطر، خاطره، نظریه، پندار

فارسی به عربی

خیال , صورة

پیشنهاد کاربران

بررسیِ فعلهایی در زبانِ پارسیِ نو که در بخشی از پیشوندِ آنها " ضمیرهای اشاره" نقش دارند؛ سپس پیشنهادِ واژه ی "هاردَن/هار - " در پارسیِ نو:
ما در زبانِ پارسی فعلهایی داریم که در بافتِ پیشوندیِ خود، دارای " ضمیرهایِ اشاره" هستند:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - "پِنداشتن/پِندار - ":
کارل زالمان فعل "پِنداشتن:pindāštan" را برآمده از "په ای داشتن :pa ē dāštan" دانسته که "ای: ē" در آن به معنای "این" است که در واژگانی همچون "ایدون، ایدر، ایرا ( ی ) ، زیرا ( ی ) " این ضمیر را داریم. از آنجایی که واژگانِ "ای" و "این" در پارسی جایگزین پذیر هستند، می توان آن را برآمده از "په این داشتن: pa in dāštan" نیز دانست که سرانجام به ریختِ "پِنداشتن" درآمده است.
نکته: ریشه یِ اوستاییِ واژه یِ "داشتن/دار - "، "دَر:dar" می باشد. کریستین بارتولومه برایِ ریشه یِ اوستایی "دَر"، معناهایی همچون "درنظر داشتن، به یاد داشتن، اندیشیدن به - " نیز آورده است که به روشنی واژه یِ "داشتن" را با "پنداشتن" پیوند می دهد.
نکته: واژه یِ "پنداشتن" برابر با واژه آلمانی "dafuer halten" آمده است و "داشتن" نیز برابر با واژه ی "halten" ( آلمانی ) و " hold" ( انگلیسی ) است.
2 - "زِنهاردَن/زِنهار - ":
ما در پارسیِ نو واژه یِ "زِنهار/زینهار" را داریم که برآمده از تکواژهایِ زیر است:
1 - ز/از
2 - ای/این
3 - هار ( بُن کُنونیِ "هاردَن" )
در پارسی، واژه یِ "زِنهار/زینهار" به ریختِ "امری" آمده است و از اینرو، بمانند واژگان بشنو، بخوان، بنال و. . . ، از "بُن کُنونی" ساخته شده است؛ پس به آسانی می توان دریافت که "زنهار" برآمده از فعل "زنهاردَن" است. بارتولومه در زیرواژه یِ "هارَ:hāra" ( اوستاییِ کهن ) که برآمده از ریشه یِ "هَر:har" می باشد، به روشنی از واژه یِ "زنهار/زینهار" در پارسیِ نو، و واژگانِ " هارَکیه:hārakih" و "سَردار:sardār" در پارسیِ میانه نام می برد. ( "هارَکیه" به پارسیِ نو "هارگی" می شود. )
. . . . .
پیشنهادِ بسیار ارزشمند:
ما فعل "داشتن/دار" را از ریشه یِ "دَر" که در "پنداشتن" نیز بکاررفته است، داریم؛ اکنون می توانیم از واژه یِ "زِنهاردَن/زِنهار - " به آسانی فعلِ "هاردَن:هار - " را از ریشه یِ "هَر" ( اوستایی ) بیرون بکشیم. چنین فعلی به روشنی، چنانکه از واژه ی "هارَکیه" پیداست، در پارسیِ میانه بکار می رفته است.
پیشنهاد:
"هاردَن/هار - " را با پیشوندهایِ دیگر در پارسی بکار بگیرید و نوواژگانِ بسیاری را پدید آورید؛ بمانند "نِهاردن/نِهار - ".
( من در پیامی جداگانه از نگرِ معنایی ریشه یِ "هَر" را در اوستایی بررسی می کنم تا بدانیم فعلِ بسیار ارزشمند "هاردَن/هار - " در پارسی چه معنایی دارد. )
. . . .
پَسگشتها:
1 - ستونهای 690 و 1806 از نبیگ "فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )
2 - رویبرگ 292 از بخش سوم - پارسیِ میانه ( کارل زالمان )

پندارپندار
خود خواه
پندار . گفتار . کردار.
هر کسی بر پایهء آیین خود به پندار و کردار و گفتار نیک می پردازد. این سه واژه فارسی هستند.
پَندار به چم عقیده و باور قلبی و یا ایدئولوژی است.
از دو بخش پَند ار درست شده به چم مقید و پایبند بودن به پند و اندرزهایی که ایدیولوژی یا مذهب یا عقیده ای ارائه میدهد. معنی فکر و وهم و خیال و گمان در این جا درست نمی باشد
خیال
مخیله
توهم . . . .
فکر ، تفکر
خودپسندی
پندار= ابهام
هوالعلیم
پِندار : گمان ؛ حدس ؛ انگار ؛ گویا ؛ شاید
معنی پندار باید فراتر از کلماتی چون اندیشه، انگار، ایهام، پنداشت، تصور، توهم، خیال، ظن، فرض، فکر، گمان، وهم باشه. از خصایص و اصول مزدیسنا این گفته زرتشت است ( پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک ) و از مقایسه
...
[مشاهده متن کامل]
آن با گفته رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله ایمان چنین شناسانده شده است: ایمان ( تصدیق با قلب، اقرار با زبان و عمل با اعضا و جوارح ) می باشد. قاعدتاً پندار باید معنی در حد عقل داشته باشد چون فکر و خیال و تصور نتیجه کار کرد مغز است.

فکرو اندیشه
وهم
وحم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)