پرویز نیک خواه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پرویز نیکخواه از جمله کسانی است که بعد از مدتی طولانی فعالیت در حزب توده به عضویت در این حزب و سایر تشکل های چپ پایان داده و خدمت در نظام شاهنشاهی را بر تفکرات پیشین ترجیح داده و از اردوگاه شرق به صف خدمتگزاران محمدرضا پهلوی روی آوردند.
نیکخواه در سال ۱۳۱۸ش در تهران متولد شد و تحصیلات متوسطه خود را در رشته ریاضیات به پایان رسانید. وی تا ۱۳۳۳ در سازمان جوانان حزب توده عضویت داشت. در فاصله ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ که در دبیرستان ادیب درس می خواند، فعالیت سیاسی نداشت. پس از دبیرستان به انگلستان رفت و در دانشگاه منچستر ادامه تحصیل داد و در محیط تحصیلی جذب حزب توده شد. وی تا سال ۱۳۴۱ در حزب فعال بود و در کنگره کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نقش فعال و تعیین کننده داشت. وی و دوستانش همواره تحت کنترل و نظارت بودند و از تمامی جلسات و رفت و آمدهایشان مراقبت می شد. موضوع جلسات نیکخواه عموما مباحث «مباحث تئوریک» بود. در همین دوره به دلیل اختلافاتی که با رهبران در اروپا پیدا کرد از حزب جدا شد و به کنفدراسیون دانشجویان پیوست. نیکخواه از ۱۳۳۹ نقش زیادی در سازماندهی کنفدراسیون برعهده گرفت و تا سال ۱۳۴۳ که به ایران بازگشت، فعالیتش را در کنفدراسیون ادامه داد. به رغم فعالیت های سیاسی اش در اروپا، دستگاه های اطلاعاتی رژیم او را تحت تعقیب قرار ندادند و او که در رشته فیزیک از دانشگاه منچستر فارغ التحصیل شده بود، در دانشگاه پلی تکنیک تهران به تدریس پرداخت و به ریاست آزمایشگاه دانشکده صنعتی منصوب شد.نیکخواه در تهران با تعدادی از دوستان و هم مسلکان خود که با آن ها در انگلستان تحصیل می کرد، گروهی تشکیل داد (۱۳۴۳) و فعالیت های سیاسی اش را با گرایش به ایدوئولوژی مارکسیسملنینیسم و نظارت مائو و حزب کمونیست چین آغاز کرد. احمد منصوری، منصور پورکاشانی، رسول مقدم و فیروز شیروانلو از همراهان نیکخواه بودند. خدمت اصلی آن ها، متشکل کردن مبارزات چریکی و پارتیزانی به ویژه در نواحی جنگلی شمال کشور بود؛ اما دستگیری با توجه به عضویت در تشکل های دانشجویی چندان امکان پذیر نبود، لذا به دنبال یک واقعه و یا حادثه ای بود تا از این طریق بتواند آن ها را دستگیر و مانع فعالیت آن ها شود.
دستگیری
گروه نیکخواه تا ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ که فردی به نام رضا شمس آبادی در کاخ مرمر به قصد ترور شاه گلوله هایی به او شلیک کرد. هیچ گونه اقدامی در جهت مبارزه با رژیم پهلوی صورت نداد. واقعه کاخ مرمر به این گونه بود که در روز ۲۱ فروردین سال ۱۳۴۴ سرباز وظیفه رضا شمس آبادی ۲۲ ساله، یکی از افراد گارد سلطنتی که در کاخ مرمر مامور نگهبانی بود، محمدرضا شاه را هنگامی که از اتومبیل در مقابل سرسرای کاخ سفید پیاده شد به رگبار مسلسل بست. شاه باشتاب خود را به داخل ساختمان رسانید؛ ولی دو تن از درجه داران اسکورت او از جمله شمس آبادی کشته شدند. ساواک سراسیمه در پی کشف علت و دستگیری بانی اصلی این واقعه برآمد و ابتدا سعی نمود که این اقدام را یک جنون آنی تلقی نماید، به طوری که روزنامه ها نوشتند: «تحقیقات ادامه دارد که روشن گردد آیا ضارب عمدا دست به این عمل زده و یا دچار جنون آنی شده است ». بعد از این که ساواک از این طریق راه به جایی نبرد به ادعای واهی مبنی بر ارتباط شمس آبادی با کمونیست ها روی آورد و این عمل را نقشه ای از طرف حزب توده دانسته و بیان داشتند که «بعد از بازجویی های مربوط به یاران و همدستان سوء قصد کاخ مرمر، نام گروهی از مهندسان ایرانی که در انگلستان تحصیلکرده بودند، اعلام گشت.. ». در این بین ساواک که مترصد ضربه زدن به کنفدراسیون جریان چپ و سازمان حزب توده بود، از فرصت استفاده نموده، جریان ترور شاه را به نیکخواه و رفقایش منتسب می نماید. نیروهای اطلاعاتی پس از جستجوی سطحی به ارتباط شمس آبادی با گروه نیکخواه پی بردند و بسیاری از آنان از جمله نیکخواه را دستگیر کردند. دادگاه وی را به حبس ابد محکوم کرد.
همکاری با رژیم
اما او خیلی زود از تفکرات انقلابی خود دست برداشت و به همکاری با رژیم پهلوی و ساواک تمایل نشان داد و «در پایان سال ۴۶ نیکخواه در زندان بروجرد با تماس هایی که ساواک با او برقرار کرد، چهره خود را که از همان روزهای نخست بازداشت برای عده ای شناخته شده بود، آشکار ساخت و نه فقط در لباس یک نادم، بلکه در نقش مدعی نفی هرگونه مبارزه و مدافع رژیم ظاهر شد». بدین ترتیب پرویز نیکخواه با انجام مصاحبه های تلویزیونی که از اقدامات و فعالیت های سیاسی پیشین خود اظهار ندامت و پشیمانی می کرد، به همکاری جدی با رژیم پهلوی و دستگاه های اطلاعاتی کشیده شد و خیلی زود مورد توجه رژیم قرار گرفت. اسناد و مدارک مستندی وجود دارد که پرویز نیکخواه، مهندس منصوری و همچنین احمد کامرانی که برای پذیرفته شدن در شبکه کمونیستی آماده گردیده بود، مستقیما در تحریک رضا شمس آبادی عامل اصلی سوء قصد شرکت و معاشرت داشته اند. در دادگاه تجدید نظر نیکخواه به ۱۰ سال زندان محکوم شد و با تماس هایی که ساواک با نیکخواه برقرار کرد، او نه فقط در لباس یک نادم، بلکه در نقش یک مدعی هرگونه مبارزه و مدافع رژیم ظاهر شد. رژیم شاه نیز به منظور ضربه زدن به روحیه انقلابی و آشتی ناپذیر ملت ایران به ویژه دانشجویان به یک سلسله مانورهای تبلیغاتی و نمایشی دست زد و چهره هایی را که یک روز به دروغ خود را در جرگه مبارزان جا زده بودند و سرانجام به جایگاه اصلی خود گنداب سرسپردگی و دریوزگی بازگشتند، به صحنه آورد و کوشید که از پرویز نیکخواه برای خود کسب آبرو کند. از این رو به درج توبه نامه ها و مصاحبه های آنان رو آورده؛ بدین ترتیب نیکخواه در زندان تغییر چهره می دهد و با انجام مصاحبه هایی با رسانه های گروهی خود از مبلغین رژیم می شود و پس از چند سال از زندان آزاد می شود و در زمرهء ابواب جمعی ساواک درمی آید و کارش متقاعد کردن روشنفکران برای همکاری با رژیم شاه بود. وی در زندان به این نتیجه رسید که اصلاحات موسوم به انقلاب سفید و در راس آن اصلاحات ارضی شاه از روش مبارزان سیاسی پیشین (مارکسیسم مائوئیستی) نیز مترقیانه تر است و بنابراین نظام شاهنشاهی پهلوی در شئون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در مسیر تکامل پیش می رود. نیکخواه که توانسته بود با روش صادقانه نظر مساعد و اعتماد رژیم پهلوی را به خود کسب کند، مدتی بعد به استخدام رادیو و تلویزیون ملی ایران درآمد تا از رسانه های همگانی نقش شاه و مجموعه حاکمیت او را در توسعه و تعالی کشور به اطلاع هموطنان و نیز بیگانگان برساند. او به همراه بسیاری از هم مسلکان قدیمی خود و نیز توده ای های سابق که از جمله آنان باید به محمود جعفریان و منوچهر آزمون اشاره کرد، در زمره پیشقراولان تحلیل علمی – ایدئولوژیک پدیده انقلاب سفید و فلسفه آن قرار گرفتند و به تبلیغ اهداف و نتایج آن پرداختند. چنانکه وقتی شاه قرارداد سنت موریس با شرکت های نفتی امضا کرد، قراردادی که به زعم بسیاری از کارشناسان نفتی به ضرر ایران بود. وقتی در پایان مذاکرات با مدیران شرکت های نفتی همه با هم یکصدا شدند تا رهبری های شاه را بستایند. پرویز نیکخواه روی پرده تلویزیون تاکید کرد این پیروزی به مراتب از پیروزی در ملی کردن صنعت نفت مهم تر است. هنگامی که شاه یکباره تاسیس حزب واحد رستاخیز را اعلام کرد، وی به همراه محمود جعفریان و داریوش همایون در تلویزیون میزگردی برقرار کردند و به ستایش از درایت و آینده نگری شاه پرداختند که به زعم آنان با تاسیس این حزب راه رسیدن کشور به مرزهای تمدن بزرگ را بسی کوتاه تر ساخته بود. از آن پس نیکخواه از مهم ترین تئوریسین های حزب رستاخیز شده و در مجموعه تصمیم سازی های این حزب و نیز برنامه ریزی های مدیریتی، اجرایی و تشکیلاتی نقش قابل توجهی برعهده گرفت.
نیکخواه و انقلاب اسلامی
...

پیشنهاد کاربران

پرویز نیک خواه ( اردیبهشت ۱۳۱۸ – ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ ) فعال سیاسی چپ و یکی از رهبران اصلی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی - از مهم ترین گروه های اپوزیسیون محمدرضاشاه پهلوی در اروپا و ایالات متحده - بود که با تغییر عقیده در زندان به یکی از تئوریسین های پهلوی دوم تبدیل شد و به همین روی پس از انقلاب ۵٧ دستگیر و اعدام شد.
...
[مشاهده متن کامل]

نیک خواه در سال ۱۳۱۸ در تهران زاده شد و تحصیلات متوسطه خود را در رشته ریاضیات به پایان رساند. وی تا ۱۳۳۳ در سازمان جوانان حزب توده عضویت داشت. در فاصله ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ که در دبیرستان ادیب درس می خواند فعالیت سیاسی نداشت. پس از پایان دبیرستان به انگلستان رفت و در دانشگاه منچستر ادامه تحصیل داد و در محیط تحصیلی جذب حزب توده شد. وی تا سال ۱۳۴۱ در حزب فعال بود و در کنگره کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نقش فعال و تعیین کننده داشت. وی و دوستانش توسط ساواک همواره تحت کنترل و نظارت بودند و از تمامی جلسات و رفت وآمدهایشان مراقبت می شد. موضوع جلسات نیک خواه عموماً «مباحث تئوریک» بود.
در همین دوره به دلیل اختلافاتی که با رهبران حزب توده در اروپا پیدا کرد از حزب جدا شد و به کنفدراسیون دانشجویان پیوست. نیک خواه از ۱۳۳۹ نقش زیادی در سازماندهی کنفدراسیون برعهده گرفت و تا سال ۱۳۴۳ که به ایران بازگشت، فعالیتش را در کنفدراسیون ادامه داد. به رغم فعالیتهای سیاسی اش در اروپا، دستگاه های اطلاعاتی رژیم او را تحت تعقیب قرار ندادند و او که در رشته فیزیک از دانشگاه منچستر فارغ التحصیل شده بود، در دانشگاه پلی تکنیک تهران به تدریس پرداخت و به ریاست آزمایشگاه دانشکده صنعتی منصوب شد. نیک خواه در تهران همکاری خود را با تعدادی از دوستان و هم مسلکان خود که با آنها در انگلستان تحصیل می کرد در سال ۱۳۴۳ آغاز کرد. احمد منصوری، منصور پورکاشانی، رسول مقدم و فیروز شیروانلو از همراهان نیک خواه بودند. خدمت اصلی آنها، متشکل کردن مبارزات چریکی و پارتیزانی به ویژه در نواحی جنگلی شمال کشور بود. اما دستگیری اعضای این جلسات با توجه به عضویت در تشکل های دانشجویی چندان امکان پذیر نبود، لذا ( ساواک ) به دنبال یک واقعه یا حادثه ای بود تا از این طریق بتواند آنها را دستگیر و مانع فعالیت آنها شود.
گروه نیک خواه تا ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ که فردی به نام رضا شمس آبادی در کاخ مرمر به قصد ترور شاه گلوله هایی به او شلیک کرد هیچگونه اقدامی در جهت مبارزه با رژیم پهلوی صورت نداد. واقعه کاخ مرمر به این گونه بود که در روز ۲۱ فروردین سال ۱۳۴۴ سرباز وظیفه رضا شمس آبادی ۲۲ ساله، یکی از افراد گارد سلطنتی که در کاخ مرمر مأمور نگهبانی بود، محمدرضا شاه را هنگامی که از اتومبیل در مقابل سرسرای کاخ سفید پیاده شد به رگبار مسلسل بست. شاه باشتاب خود را به داخل ساختمان رسانید؛ ولی دو تن از درجه داران اسکورت او از جمله شمس آبادی کشته شدند.

پرویز نیک خواهپرویز نیک خواه
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/پرویز_نیک‌خواه

بپرس