پخته کار

لغت نامه دهخدا

پخته کار. [ پ ُ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) کارآمد. ضَنَن ، مرد دلاور پخته کار. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) کار آمد .

دانشنامه عمومی

پخته کار (ازبکستان). پَخته کار نام منطقه ای است در ولایت جیزک در ازبکستان. این منطقه مرکز شهرستان پخته کار است. در سال ۱۹۸۹ جمعیتی معادل ۱۵٬۳۶۶ نفر داشته است و برآورد می شود در سال ۲۰۱۲ به ۲۳٬۵۹۳ نفر برسد. [ ۱] [ ۲] در سال ۱۹۷۴ به عنوان شهر شناخته شد. این شهر یک کارخانهٔ پنبه دارد. [ ۳]
در فارسی دری و تاجیکی به پنبه، پخته می گویند و در شرق مناطق فارسی زبان همچنان رایج است. کار نیز فارسی است و پخته کار به معنی پنبه کار است.
عکس پخته کار (ازبکستان)

پخته کار (غفورف). پَختَه کار جماعت و شهرکی در شمال غربی تاجیکستان است که در ناحیهٔ باباجان غفورف ولایت سغد قرار دارد. جمعیت این جماعت ۹٬۷۰۹ نفر است. [ ۱]
پَختَه در فارسی تاجیکی به معنی پنبه است و در شرق مناطق فارسی زبان همچنان رایج است. «کار» نیز فارسی است و «پَخته کار» به معنی پنبه کار است.
عکس پخته کار (غفورف)

پخته کار (واسع). پخته کار جماعت و شهرکی در جنوب غربی کشور تاجیکستان است که در ناحیهٔ واسع ولایت ختلان قرار دارد. جمعیت این جماعت ۱۸۱۶۵ است. [ ۱] [ ۲] [ ۳]
پَختَه در زبان فارسی به معنی پنبه است و در شرق مناطق فارسی زبان همچنان رایج است. کار نیز فارسی است و پخته کار به معنی پنبه کار است.
عکس پخته کار (واسع)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

تردست، چابک دست، حاذق، خبره، زبردست، کارآمد، کاردان، کارکشته، متبحر، متخصص، مجرب چیره دست زبردست
کارآزموده
کارا
باتجربه
ماهر
متخصص

بپرس