پبدنی

لغت نامه دهخدا

پبدنی. [ ] ( اِخ ) رجوع به طایفه کله بختیاری شود.

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( شاخه ) ؛ بابادی باب

پیشنهاد کاربران

طایفه ی پبدنی
پبدنی یکی از طوایف شاخه ی بابادی باب است. چنان که در فصل دوم، به صورت مشروح به جایگاه رده بندی در تشکیلات اتحادیه ای بختیاری اشاره گردیده است، این طایفه در تقسیم بندی اولیه ی تشکیلات اتحادیه ای بختیاری، یکی از طوایف بزرگ طایفه ی �بابادی کله� به شمار می رفت. بزرگ طایفه ی کلّه، شامل طوایف گله، پبدنی و احمد محمودی می شد. در تقسیم بندی گسترده نیز هر کدام از سه تبار نام برده، به صورت جداگانه، جزیی از شاخه ی بابادی باب به شمار می رفتند و امروزه نیز هم چون تقسیم بندی گسترده، هر کدم جداگانه در رده بندی تشکیلات سازمانی بختیاری و بابادی باب جای دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

در تقسیم بندی گسترده، طایفه ی پبدنی و طوایف گله و احمد محمودی هر کدام به صورت طایفه ای منفرد و جداگانه و خارج از بزرگ طایفه ی بابادی کله در ساختار تشکیلات بابادی باب قرار گرفتند. بنابراین سه طایفه ی گله، پبدنی و احمد محمودی مستقیماً در زیر گروه بابادی باب و در دسته ی طوایف شهنی، راکی، ململی، نصیر، گمار، عکاشه و بابادی عالی انور که شامل طوایف اولاد، میرکائد، جلیل، احمدسمالی، حاجی ور، لک، تقی عبدالهی و آرپناهی می شوند، قرار گرفتند.
طایفه ی پبدنی از 9 تش تشکیل می شود که این 9 تش در دو تیره قرار می گیرند. هر تش نیز از �اولاد� و �کرو بوو�های متعددی برخوردار است. تش ابدال، تش باقر، تش باور، تش درویش عالی، تش رمدان، تش سلجوقی، تش عبدالعلی، تش محمدرضا و تش ناصر 9 تش تشکیل دهنده ی طایفه ی پبدنی هستند.
بر اساس آیین �هین و چوو� که در فصل 2 به صورت مشروح به آن اشاره گردید، مردم جهت همبستگی و همراهی برای در امان ماندن از تجاوز و تهاجمات بیگانگان و بهره گیری از حمایت و مساعدت همه جانبه ی قومی در درگیری ها و بروز بلایای طبیعی و به اقتضای نیازهای روزمره، به بستن پیمان های درون طایفه ای روی آوردند و با یکدیگر متفق و همبسته شدند و گروه متحد بزرگتری را تشکیل دادند که در تشکیلات سازمانی �تیره� نام گرفت. در راستای پیمان هین و چوو، مردم طایفه ی پبدنی در دو تیره ی قرار گرفتند. این دو تیره به نام تیره ی �سه قُمه� و و تیره �عبداله جون� مشهور شدند.
تیره ی عبداله جون
ابدال، عبدالعلی و ناصر فرزندان �عبداله جون� بودند. سه فرزند عبداله جون، هر یک گروه جداگانه ای از فرزندان خود را سرپرستی و رهبری کردند و بنیانگذار یک تش گردیدند که فرزندان هر یک از به نام آنان خوانده شدند و گروه و تش شکل گرفته به نام هر یک از آنان نامیده گردید و سه تش ابدال، عبدالعلی و ناصر به وجود آمد. در گرایش مردم به همبستگی و اتحاد و انجام پیمان �هین و چوو�، مردم سه تش باقر، باور و محمدرضا بنا به خویشاوندی و همدلی به فرزندان عبداله جون پیوستند و با هم، هم پیمان و همبسته شدند و گروه هم پیمان و متحد را تشکیل دادند. بر این اساس شش تش ابدال، باقر، باور، عبدلی، محمدرضا و ناصر، نام عبداله جون، نیا و جد سه تش ابدال، عبدالعلی و ناصر را برای گروه اتحادیه ای و هم پیمانی خود برگزیدند و گروه بسته و دسته ی خود را با نام تیره ی �عبداله جون� آشکار نمودند. پس از آن این شش تش به این نام نامیده و مشهور گردیدند. سه تش باقر، باور و محمدرضا هر یک از یک جد و نیای جداگانه ای بر خوردارند.
تیره ی سه قومه
تش درویش عالی، تش رمدان و تش سلگو ( سلجوقی ) بر اساس پیمان و قرار �هین و چوو� با هم بسته و هین و چوو شدند و تیره ی سه قومه�سه قُمه� را بنیاد نهادند و به این نام معروف گشتند. در گویش بختیاری به خویشاوند و فامیل، قُم ( قوم ) می گویند. سه تش درویش عالی، رمدان و سلگو ( سلجوقی ) به علت وصلت و خویشاوندی های متعدد و زیاد به سه خویشاوند و سه قوم، معروف شدند. هر کدام از سه تش سه قمه از جد و نیای جداگانه ای هستند و نسبت های خویشاوندی حاصل از وصلت و پیوند های زناشویی متعدد بین این سه تش، آنان را خویشاوند و منسوب به هم و نزدیک و فامیل ساخت.
وجه تسمیه ی تش های پبدنی
چگونگی نامگذاری و وجه تسمیه ی اکثر تش های طایفه ی پبدنی، نام جد و نیای آنان است که با نام نیاکان خود نامیده و معروف شده اند و گروه نوادگان هر جد و نیا به نام آنان خوانده می شوند.
ابدال، باور، باقر، عالی، سلجوق ( سلگو ) ، عبدالعلی ( عبدلی ) ، محمدرضا و ناصر هر کدام جد و بانی و بنیانگذار خاندان و تشی هستند که فرزندان و نوادگان هر یک به نام آنان منتسب شده و مشهور گردیده اند. فرزندان و نوادگان ابدال به تش ابدال، فرزندان و نوادگان باور به تش باور، فرزندان و نوادگان باقر به تش باقر، فرزندان و نوادگان درویش عالی به تش درویش عالی، فرزندان و نوادگان سلجوق به تش سلجوقی، فرزندان و نوادگان عبدالعلی به تش عبدالعلی، فرزندان و نوادگان محمدرضا به تش محمدرضا و فرزندان و نوادگان ناصر به تش ناصر مشهور و معروف شدند. تش رمدان تنها تش طایفه ی پبدنی است که فرزندان و نوادگان آن بنابر نوع حرفه و شغل نیاکان خود مشهور و نامیده شده اند.
برخی بر این عقیده اند که چون مردم تش رمدان بیشتر به پرورش اسب و رمه داری اشتغال داشتند به �رمه دار� معروف شده ا ند و به مرور زمان و در محاوره ی مردمی رمه دار به �رمه دان� تغییر شکل و تلفظ یافته و ماندگار شده است. تغییر رمه دار به رمه دان و جایگزینی حرف ( واج ) �ن� به جای واج �ر� منطقی به نظر نمی رسد. تغییر و جانشینی برخی واج ها مانند �ر� به جای �ل� در کلمه �کار� به معنی کاریدن و کاشتن به �کال�، �ب� به جای �و� در کلمه �آب� به �اَو�، �ن� به جای �م� در کلمه �دنبه� به �دمبه� و . . . در گویش بختیاری متداول و معمول است. اما تغییر و جابجایی حرف �ر� به �ن� در محاوره و نوشتار بختیاری هرگز مشاهده و شنیده نشده است.
ضمن تأیید نظریه ی آگاهان و مطلعین طایفه در اشتغال مردم تش رمه دان در رمه داری و تربیت و پرورش اسب، از به زین در آوردن نوزین ها تا راهوار کردن و آشنایی با نژاد و اصالت اسب و نژاد گیری و زاد و پدید آوردن درست و صحیح نسل، تبحر و تجربه ی در بیطاری و مداوای اسب از دانسته های مردم بختیاری اسب سوار بود که مردم طایفه ی پبدنی و از جمله تش رمدان بدان آگاهی داشت.
اسب از ظریف ترین و حساس ترین نوع جانوران اهلی به شمار می رود که با توجه به حساسیت زیادش، این حیوان با هر نوع علوفه و خوراک سازگار نیست. با مصرف آب وعلوفه آلوده و به ویژه پر پرنده به سرعت بیمار می شود و از خوراک می افتد و تلف می گردد. استخوان ظریف اسب، شکننده ترین استخوان در حیوانات است و با شکستگی در استخوان به ندرت التیام و بهبودی می یابد. شکستگی پای اسب ها در مسیر کوچراها اکثراً به مرگ و نابودی این حیوان منجر میگردید و یا برای درد نکشیدن به دست صاحب خلاص می شد.
بنابراین پرورش این حیوان نجیب و ظریف، به نگهداری و تیمار خاص نیاز داشت و توجه و مراقبت ویژه را می طلبید. رمه داران مجبور بودند بیطاری و دامپزشکی زمان خود را بیاموزند و به دانش �رمه دانی� دست بیابند تا در پرورش و زاد کره اسب های سالم و قوی موفق باشند و بازار فروش اسب را از دست ندهند. پرورش دهندگان اسب با توجه به تجربه و آگاهی، از درمان و تربیت در میان مردم زبانزد می شدند و به شهرت می رسیدند و مشتریانی فراوان پیدا می کردند.
�دان� مخفف و کوتاه شده ی داننده و صفت فاعلی از دانستن است. بر این اساس رمه دان به کسی گفته می شود که از خصوصیات فیزیکی، نژادی، زاد و ولد و نژاد گیری، راهوار کردن و به زین در آوردن و پرورش و نگهداری رمه آگاهی و اطلاع دارد. در واقع رمه دان به کسی گفته می شود که از رمه و رمه داری می داند. رمه دان می تواند نام دیگر پرورش دهنده، ستور پزشک و بیطار اسب نیز باشد. بیطاری و ستورپزشکی خاص و منحصر تش رمدان نبود، زیرا مردم اسب سوار بختیاری، از اسب در جنگ ها، سواری و سوارکاری و درآمد و اقتصاد بهره می بردند و بنابر نیاز و ضرورت همه به دانش بیطاری و پرورش اسب آگاهی نسبی داشتند.
مردم تش رمه دان با توجه به دانستن و آگاهی های مذکور در باره ی رمه ی، به �رمه دان� معروف و به این نام نامیده شدند. بر این اساس نامگذاری رمه دان به مردم تشی که به رمه داری اشتغال داشتند و در پرورش و نگهداری اسب از تبحر و تجربه برخوردار بودند منطقی و واقعی به نظر می رسد.
همبستگی و پیوستگی 9 تش طایفه ی پبدنی
چنانکه پیشتر اشاره شد، طایفه ی پبدنی از دو تیره ی سه قومه و عبداله جون تشکیل شده است که این دوتیره مجموعاً شامل 9 �تش� هستند. زندگی مسالمت آمیز، اشتراک وجه، اتفاق نظر، وصلت، خویشاوندی و حسن سلوک مردم 9 تش طایفه را در سرزمین پبده گرد هم آورد. پبده خاستگاه مردم طایفه ی پبدنی است.
نظر و دیدگاه بیشتر افراد آگاه و مطلع و مورد وثوق پبدنی بر این استوار است که نخستین ساکن منطقه ی پبده، شخصی به نام �عالی� بود. عالی که مردی پاک دامن، زاهد و پارسا بود و در مسایل دینی و اجتماعی آگاهی داشت و مردم را ارشاد می کرد. او مردی پارسا و وارسته بود و زندگی پاک و بی ریایی داشت. بر هین اساس به درویش عالی مشهور گشت. درویش عالی جد و بنیانگذار تش درویش عالی پس از تشرف و زیارت خانه خدا، به حاج عالی معروف گشت اما فرزندان وی در بختیاری هم چنان به تش درویش عالی خوانده می شوند و به نام نیای خود مشهورند.
افزون بر دیدگاه های مردمی مبنی بر این که درویش عالی نخسستین ساکن و باشنده در پبده بوده است، زیارتگاه حاج عالی و قدمت آن و ورود درویش عالی برای ترمیم و نگهداری آن می تواند به عنوان یک منبع موثق و محکم قابل استناد باشد. تاریخ ورود درویش عالی به عنوان اولین فرد تبار پبدنی در سرزمین پبده به درستی مشخص نیست؛ اما با با عنایت به اسناد موجود و رخداد خانه گروی یا تبعید اجباری مردم بختیاری و از جمله مردم طایفه ی پبدنی در زمان نادرشاه افشار که در فصل یازده همین کتاب به آن اشاره شده است، تحقیقاً ورود و سکونت وی پیش تر از این واقعه صورت گرفته است و به حدود سه قرن پیش می رسد. با عنایت به اولین گروگان بری و کوچانیدن اجباری مردم بختیاری توسط نادرشاه در سال 1142 هجری قمری برابر با 1729و1730میلادی و سال وفات درویش عالی در سال 1271 هجری قمری، درویش عالی حدود 120 سال باید عمر کرده باشد.
درویش عالی ( حاج عالی )
بنا به بازگفت و نقل قول مردمی، درویش عالی، �حاج عالی� بزرگ را در عالم خواب می بیند. حاج عالی بزرگ در خواب از درویش عالی می خواهد که به سرزمین پبده مهاجرت کند و در آنجا به جستجوی آثار و نشانه هایی از زیارتگاه و مسجد که به او داده بود، بپردازد و پس از یافتن مکان مورد نظر، در ترمیم و ساخت و گسترش آن همت نماید.
روایت شده است که درویش عالی در بدو ورود به منطقه ی پبده، در محل زیارتگاه، اتراق کرده و جای گرفت.
برخی معتقدند، محلی که حاج عالی در خواب برای درویش عالی مشخص کرد، قدمگاه و گذرگاه وی بوده است. به هر روی با ساکن شدن درویش عالی در پبده و مرمت و بازسای مکان مقدس، زیارتگاه حاج عالی پذیرای گروه های نیایشگران و زائران گردید و هر روز به زوار و زیارتگاه و مریدان درویش عالی افزوده شد.
زیارتگاه حاج عالی در کنار گورخانه ای قرار گرفته است که از دوران زردشتیان به جا مانده است. هنوز نشانه و آثار گورخانه در کنار زیارتگاه حاج عالی دیده می شود که دارای راه رو های تنگ، باریک و کوتاهی است که با طاق سنگ های هلالی ساخته شده است.
زهد، پارسایی، اخلاق نیک، کردار پسندیده، اعتقادات مذهبی و مردمی بودن درویش عالی، موجب شد تا جایگاهی والا در نزد مردم به دست بیاورد. اولین کسی که به درویش عالی نزدیک شد و به منش و کردار و وارستگی او ایمان آورد و با وی همکار و همنشین گردید، شخصی به نام باور بود.
باور در ترمیم و توسعه ی ساختمان زیارتگاه، درویش عالی را همراهی کرد. باور با همکاری و حمایت بی دریغ، ارادت خود را به زیارتگاه و شخص درویش عالی نشان داد و پس از مرمت و بازسازی، خدمت در زیارتگاه حاج عالی را تقبل کرد و خادم و کارگزار این مکان مقدس شد. زیارتگاه حاج عالی، جایگاهی مقدس و محلی برای زیارت مردم منطقه ی پبده و دیگر مردم طوایف همجوار بختیاری گردید.
باور که کار گزار و خادم زیارتگاه شده بود نیز مورد احترام مردم قرار گرفت. باور، در میان مردم به �باورشه� مشهور و معروف گشت که در این باره دیدگاه های بسیاری از سوی مردم طایفه ی پبدنی و نوادگان وی ابراز شد. �شه� در گویش بختیاری به معنی سیاه است. گفته اند که نیمی از زبان وی سیاه بود و گیرایی دعا، گفتار، نیت، خواست و نفرین های او را، به سیاهی زبانش ( زون شه ) نسبت دادند؛ گروهی هم او را سبزینه روی دانستند. به هر روی باور پس از درویش عالی، در میان مردم از بزرگداشت و احترام بر خودار و به باورشه مشهور بود. باور شه، جد و بنیانگذار تش باور، پس از درویش عالی، دومین باشنده و مقیم از مردم پبدنی در پبده بود.
پس از سکونت درویش عالی و باورشه در سرزمین پبده، هفت تش ابدال، باقر، رمدان، سلجوقی، عبدالعلی، محمدرضا و ناصر به تدریج به آن ها پیوستند و طایفه ی پبدنی را تشکیل دادند. در تقدم و تأخر پیوستگی هفت تش به جمع تش درویش عالی و تش باورشه، اطلاع دقیق و سند محکم و موثقی در دست نیست. تنها اطلاعی که از بازگفت های مردمی و اشخاص معتمد و آگاه به دست آمد این بود که درویش عالی نخستین و باورشه دومین ساکن و باشنده ی از مردم پبدنی در پبده بودند که پس از گرد آمدن 7 تش دیگر، طایفه ی پبدنی تشکیلات اجتماعی خود را سازماندهی کرد.
چگونگی نامگذاری طایفه ی پبدنی ( وجه تسمیه )
هم چنان که از نام طایفه ی پبدنی روشن و پیداست، به جهت این که خاستگاه و نخستین زیستگاه این گروه از مردم بختیاری سرزمین پبده بود، به این سرزمین منسوب گردیدند و نام تشکیلات اجتماعی خود را از محل سکونت اولیه ی خود یعنی پبده گرفتند و به پبدنی نامیده و مشهور گشتند. شرح چگونگی نامگذاری و سیر تغییر و دگرگونی نام پبده در فصل اول آورده شده است. در برخی کتب که در چند سال اخیر انتشار یافته، دیدگاه هایی در باره ی نام پبدنی و وجه تسمیه ی آن ابراز کرده اند که بی پایه و اساس است و به علت سستی و غیر منطقی وجه تسمیه های ذکر شده از ذکر آن خوداری شد.
سید محمدعلی امام شوشتری در کتاب خود به نام �جغرافیای خوزستان� به تقسیم بندی طوایف بختیاری پرداخته است. وی در این تقسیم بندی در مقابل نام �پیدنی� و در داخل پرانتز کلمه ی �بدیتی� را ذکر نمود و هیچ توضیحی هم در باره ی آن نداده است. اشتباه نگاری در برخی از نام ها در این کتاب شاید شامل اشتباه نویسی در نوشتن بدیتی نیز شده باشد! گزیده ای از این کتاب در زیر آورده می شود:
باوادی: شامل عالی انور، کاشه، گاشه ( عکاشه ) و راکی
عالی انور، تقی عبداله، عالیور، ارنپایی ( آرپناهی ) ، پیرقاید ( میرقاید ) و زهرا [رهزا].
گاشه، مراد ، عالونی، جوی، شهروی، کلامویی، گله سن، سله چین.
راکی، کلاوند، قاسموند، ارزونی وند و مدملیل.
بابادی:شامل گله و ململی. گله، کله، پیدنی ( بدیتی ) و احمد محمودی.
ململی: سله چین، کوروند، لمورچی، حلوایی، شهنی، نصیر و گمار.
نسبت فامیلی بین مردم 9 تش طایفه ی پبدنی
مردم طایفه ی پبدنی با اکثریت طوایف بختیاری وصلت و خویشاوندی و فامیلی دارند. وصلت های درون طایفه ای مردم 9 تش موجب گردید تا آن ها از هم بریده و جدا نباشند و به مناسبت فامیلی و خویشاوندی ها به هم پیوند بخورند و یک اجتماع همخون، همبسته و وابسته به وجود بیاورند.
پیوند و خویشاوندی های درون طایفه ای، همزیستی مسالمت آمیز و اتحاد و همبستگی و پیوستگی خونی و ریشه ای، تش ها را به هم پیوند داده و با هم خویشاوند و هم خون ساخت. در هیچ یک از 9 تش این طایفه خانواده ای را نمی توان یافت که با دیگر مردم تش های پبدنی، خویشاوندی و فامیلی نداشته باشد. کسی را نمی توان یافت که با فردی از خانواده ای از دیگر تش ها، هالو - خُورزا و یا خُورزمار نباشد. نسبت های دایی و خواهر زاده ( هالو - خورزایی ) و خاله زاده ها ( خورزماری ) نتیجه ی وصلت های درون طایفه ای و برون طایفه ای است. هالو خورزایی و خورزماری نسبت هایی هستند که نشان از همخونی و پیوستگی مردم بختیاری را دارا هست. با وصلت ها و خویشاوندی های بسیار، طایفه به مثابه ی یک خانواده ی بزرگ و به هم پیوسته بر قرار گردید و تمامی افراد طایفه با هم فامیل و همخون شدند و پیکره ی بزرگ جامعه ی خود را شکل دادند.
دایی، کلمه ای بختیاری
شایسته است که در باره ی واژه ی دایی روشنگری شود تا بهتر و بیشتر به اصالت و ریشه ی آن پی برده شود. واژه ی دایی بر گرفته از زبان بختیاری است که در زبان فارسی کاربرد دارد ولی شوربختانه مردم بختیاری کمتر از آن بهره می گیرند و بیشتر به جای آن از کلمه ی �هالو� که دگرگون شده ی کلمه ی �خال� عربی است، استفاده می کنند. خال در زبان عربی به برادر مادر گفته می شود که پس از ورود به زبان فارسی، پسوند�او� ی مصغر به خود گرفته و خالو خوانده شده است. این کلمه در گفتار بختیاری نیز وارد شد و دستخوش دگردیسی گویشی قرار گرفت و به هالو مبدل گشت. برخی واج ها مانند �خ�، �ب�، �ر� و . . . در گویش بختیاری به واج دیگری بدل، برگردانده و دگرگون می شوند. در این دگردیسی می توان به واج �خ� هم اشاره کرد که به واج �ه� برگردانده و خوانده می شود؛ مانند: �خاک� به �هاک�، �خر� به �هر�، �خرما� به �هرما�، �خار� به �هار� و . . .
دایی یک کلمه ی ریشه دار و اصیل بختیاری ( لری ) است که از دو بخش �دا� و �یی� ساخته شده است. �دا� به معنی مادر و �یی� پسوند نسبی است و روی هم رفته، معنای دایی را می توان منسوب به �دا� ( مادر ) دانست که به برادر مادر گفته می شود. کلمه ی دایی در زبان فارسی کاربرد کامل و معمول دارد و بیشتر تبار و اقوام ایرانی نیز این کلمه را در گویش و زبان خود به برادر مادر به کار می گیرند. در حالی که این کلمه ی ریشه دار و بر گرفته از زبان بختیاری و لری است، در میان صاحبان آن کمتر بهره گیری می شود. در فرهنگ معین، دایی را چنین معنی کرده است:
{قس - بختیاری ( قیاس کنید به بختیاری ) day، مادر}برادر مادر، خال، خالو.
دا ( نام ) یی ( پسوند نسبت ) =دایی، برادر مادر، برادر منسوب به مادر.
پیشینه ی طایفه ی پبدنی
در باره ی زمان ایجاد و پیدایش و پیشینگی طایفه ی پبدنی اطلاع دقیقی در دست نیست و سندی مشخص و مستدلی هم در این باره به دست نیامد تا گردهمایی و تجمع مردم را در زمان معینی روشن و آشکار نماید. تنها سند و نوشته ی در دسترس که از بیشترین قدمت برخوردار است، سند زمینی در سرزمین پبده می باشد. این سند در تاریخ 1194 هجری قمری نوشته شده است که نزدیک به دو قرن و نیم گذشته را نشان می دهد.
تحقیقاً سند مذکور نشانگر منشأ و مبدأ گردهمایی و پیدایش مردم پبدنی نیست؛ زیرا می توان به حضور سران و سرداران بختیاری در حکومت صفویه تا وقایع و رخدادهایی بیشتر از این زمان استناد کرد که مردم پبدنی به همراه تبار کهن بختیاری در آن شرکت و یا دخالت داشتند و قدمت و پیشینگی طایفه را بیش از این رقم می زند. یکی از این رخدادها، �خانه گروی� است که در پایان سلطنت صفویه و آغاز حکومت نادر شاه به وقوع پیوست. در آن رویداد و اجبار نادرشاهی، گروه های زیادی از تبار بختیاری به زور و به صورت خانواری به تبعید فرستاده شدند که بنا به روایات گوناگون، مردم پبدنی نیز از به گروگان برده شدگان تبار بختیاری بودند. مشروح رخداد خانه گروی در فصل یازده آمده است. یکی از روایات که مورد تأیید همگان است، به خانه گروی بردن 8 تش از 9 تش است؛ تنها تشی که با گریز از فرمان حکومت نادری و پناه بردن به بلندای کوهستان پبده، از رفتن به گروگان رفتن رهایی یافت، تش سلجوقی بود.
یکی از اسناد گویا و موجود، نوشته ای است که نخستین گروه به گروگان برده شده ی بختیاری در آن آورده شده است. این سند تاریخ 1142 هجری قمری، برابر با سال های ( 1729و1730میلادی ) را نشان می دهد که بیش از سال 280 سال پیش تر را نشان می دهد که با توجه به آن، بی گمان پیشینه ی طایفه ی پبدنی به بیش از سه سده می رسید.
پراکندگی جمعیت طایفه ی پبدنی
محل سکونت و زندگی مردم طایفه ی پبدنی در وسعتی زیاد و پراکنده در داخل و خارج از کشور واقع شده است. جمعیت روستایی طایفه در سردسیر بختیاری در منطقه ی پرک و تنگ گزی، دشت زری، روستاهای دیمه، قلعه ی سبزی، قلعه ی میرستان، قلعه ی خونکار، حاجی آباد، منصور آباد، غلام آباد، شهرک جدید الاحداث، مهدی آباد، سیلگاه، قلعه ی علی حسین، روستای گل دره، روستای گردوی علیا، امیر آباد و جایگاه عشایرنشین در دشت زرین و قلعه سنگ و محل عشایر نشین در گردنه حارس و کوه چوبین روستای احمد آباد و در گرمسیر بختیاری و خوزستان در مناطق درکستان، لوند، باریکی وهارونی کلات و زیر کوه، سردار آباد، جنت مکان، کوشک، دره خزینه، بتوند، شاه آباد دزفول، دولتی و منطقه ی شعیبیه سکونت دارند.
جمعیت شهری طایفه ی پبدنی در استان چهارمحال بختیاری در شهرهای شهرکرد، باباحیدر و فارسان و در استان اصفهان در شهرهای مبارکه، چمگردان٬ زرین شهر٬ سده٬ فولادشهر٬ مینا دشت، یزدانشهر، امیر آباد، ویلاشهر٬ فلاورجان و اصفهان و در استان خوزستان در شهرهای اهواز، لالی، شوشتر، دزفول، مسجد سلیمان، شهرک چمران، شهرک شرافت، شهرک رجایی و در شهرهای دیگر مانند تهران، اراک، شیراز، بوشهر مستقرند. تعداد زیادی از مردم طایفه نیز در کشورهای مختلف جهان سکونت دارند و در آن جا زندگی می کنند.
جمعیت طایفه ی پبدنی
آمار جمعیت طایفه ی پبدنی تا کنون به طور دقیق مشخص نبود و قبل از این در هیچ نوشته و منبعی هم ثبت و درج نگردیده است. تنها در آمار سازمان عشایر از خانوارهای کوچنده سرشماری شده بود که تعداد بسیار کمی از جمعیت جامعه ی پبدنی را نشان می داد. دکتر بهرام امیر احمدیان در بخشی از کتاب خود بنام �ایل بختیاری� به آمار جمعیت کوچنده ی طوایف بختیاری پرداخته است. وی بر اساس گزارش و نمودار سازمان آمار ایران در سال 1366، جمعیت کوچنده ی طایفه ی پبدنی را 6 مال، 46 خانوار و 348 نفر اعلام کرده است که از این تعداد، 200 نفر مرد و 148 نفر زن جمعیت طایفه را تشکیل می داد.
سرشماری و آمارگیری حضوری از جمعیت پراکنده و گسترده ی طایفه ی پبدنی کاری بس مشکل و زمان بر و در نهایت غیر ممکن به شمار می آمد. تنها منبعی که در اختیار بود، شجره نامه هایی بود که به وسیله ی همتباران از هر تش گردآوری شده بود که آن هم آمار کامل و دقیق را در بر نداشت زیرا در این تبار نامه ها تنها نام افراد ذکور آورده شده بود و با نبود نام زنان در آن کار آمارگیری کامل و دقیق را دچار نقص و کاستی می کرد. بنابراین باری دیگر تعدادی از گردآورندگان هم طایفه هایا به یاری آمدند و آمار دقیق و کاملی از زنان و مردان تش مربوط به خود را گردآوری و در اختیار نگارنده گذاشتند. یاری و همت خالصانه ی چند تن از همتباران گرامی به نتیجه رسید و آمار نسبتاً دقیق و کاملی از چند تش از جمعیت زن و مرد به تفکیک جنسیت گرد آوری شد؛ از بقیه تش های هم طایفه ای درخواست شد که شوربختانه با به تعویق انداختن و طولانی شدن نیز ترتیب اثر داده نشد.
جمعیت شهرنشین طایفه ی پبدنی بیشترین آمار جمعیت طایفه را به خود اختصاص می دهد و رتبه اول از لحاظ جمعیت را داراست و جمعیت مردم روستا نشین در رتبه دوم و شمار مردم کوچنده در رتبه سوم قرار دارد که دارای کمترین جمعیت تبار پبدنی است.
سرشماری جمعیت تبار پبدنی با کمک و یاری همتباران گرامی در سال های 1390 و 1391 هجری شمسی از 4 تش انجام پذیرفت. در نبود آمار دقیق از پنچ تش دیگر، برای به دست آوردن آماری از کل جمعیت طایفه، از روش میانگین استفاده شد. برای به دست آوردن آمار تقریبی، از سه تش ابدال، رمدان و عبدالعلی که جمعیتی نزدیک به هم داشتند، میانگین گرفته شد که بر این اساس آمار طایفه ی پبدنی به تعداد تقریبی 10300 نفر به دست آمد.
نام تش مرد زن جمع
ابدال 136 158 294
باقر - - -
باور - - -
درویش عالی - - -
رمدان 835 860 1695
سلجوقی 1582 1459 3041
عبدالعلی 415 316 731
محمدرضا - - -
ناصر - - -
جمع 2968 2793 5761
. . .
. . .
منبع: کتاب �از پوده تا پبده�
نویسنده: حسین عبدالهی پبدنی
مشخصات نشر: انتشارات دارخوین - اصفهان 1393
شابک: 7 - 43 - 7533 - 600 - 978

طایفه پبدنی ایل لر بابادی بختیاری
تیره سلگی پبدنی
****
سلجوقی ها از اقوام مهاجم به ایران بودند
و شاخه ایی از ترکان غز هستند

بپرس