فرهنگ اسم ها
معنی: مخففِ پادشاه، بزرگ، ( اَعلام ) ( منسوخ ) در امپراتوری عثمانی، لقب و عنوانی برای مقامات لشکری و کشوری و بعضاً فرمانروا و حاکم هر یک از سرزمین های وابسته، ( مخففِ پادشاه )، پادشاه در امپراطوری عثمانی، عنوان مقامات لشکری و کشوری
برچسب ها: اسم، اسم با پ، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
پاشا. ( اِخ ) جزیره ای به امریکای جنوبی از توابع شیلی.
پاشا. ( اِ ) ( مأخوذ از کلمه پادشاه ) و در تداول ترکان عثمانی صاحب رتبه پاشائی و آن رتبه ای از مراتب کشوری و لشکری است. || لقبی از القاب آن مملکت. و نیز بمعنی آقا و خواجه و سید مستعمل است.
پاشا. ( اِخ ) ( کوه... ) کوهی است در ناحیت آنقره بسنجاق قونیه.
فرهنگ فارسی
لقبی که دردوران امپراتوری عثمانی به امیران دادند
( اسم ) ۱- در تداول ترکان عثمانی صاحب رتب. پاشایی و آن رتبهای از مراتب کشوری و لشکری است.توضیح سلاطین عثمانی بانتقام از سلاطین صفویه که کلم. سلطان را بتحقیر بصاحب منصبان خود اطلاق میکردند عنوان پاشا را که همان پادشاه است بزیر دستان خود دادند . ۲- خواجه آقا و سید .
رودخانه بشمال غربی روسیه در سرزمینی مردابی جزیره به امریکای جنوبی از توابع شیلی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] پاشا، عنوان یا لقب دولتمردان عالی رتبۀ لشکری و کشوری در امپراتوری عثمانی که از جانب سلطان به آنان اعطا می شد. این عنوان در سراسر قلمرو امپراتوری از آناتولی و روم ایلی تا سرزمین های عربی خاورمیانه و شبه جزیره و شمال افریقا و متصرفات اروپایی این دولت متداول بود.
زمان شروع استعمال این واژه به طور دقیق روشن نیست، ولی به اقرب احتمال قبل از عثمانیان در میان مغولان معمول بوده است، حتیٰ در مآخذ روزگار سلجوقیان آسیای صغیر نام هایی نظیر علی پاشا دیده می شود. نیز کاربردهایی نظیر «ای پشا» در اشعار ترکی دیوان بهاءالدین سلطان ولد فرزند جلال الدین که خطاب به خداوند است، از سابقۀ کهن تر این واژه حکایت دارد، اما با آنچه مسلم است، عثمانی ها از نخستین سال های شکل گیری دولت خود، استفاده از این لقب را مرسوم ساختند و آن را به جای «بویان» (شاه زاده و امیر) متداول در میان ایلخانان و «وزیر» رایج در عصر سلجوقیان به کار می بردند. در آغاز، استفاده از این لقب در انحصار اعضا و وابستگان خاندان سلطنت بود، اما پس از مدتی عمومیت یافت و شاه زادگان از آن پس لقب «چلبی سلطان» می گرفتند. از مأموران عالی رتبۀ کشوری، وزرا، بیگلربیگی ها، میرمیران و امیرالامرا، و از لشکریان، دارندگان توغ، (تاجی از موی دم اسب که بر حسب مقام و موقعیت امرا، به آن ها داده می شد، نک : ) یعنی مشیر (مارشال)، فریق (سپهبد) و میرلوا (سرلشکر) به این لقب ملقب بودند.
نخستین خاندان سلطنتی ملقب به پاشا
علاءالدین پسر عثمان غازی، بنیان گذار سلطنت عثمانی، و نیز سلیما پسر ارشد اورخان بن عثمان، نخستین وابستگان خاندان سلطنتی بودند که به پاشا ملقب شدند. علما، فضلا و عارفان نیز گاه عنوان پاشا می یافتند. کسانی چون دانشمند معروف، عارف بالله ملقب به مخلص پاشا، پسر او عاشق پاشا، پدر عاشق پاشازاده مؤلف تاریخ عاشق پاشا در تاریخ عثمانی، از آن جمله اند. شاعران و ادبا، بانوان منسوب به خاندان سلطنت مانند پاشاخاتون، عمۀ شاه اسماعیل صفوی، و نیز مادر خدیومصر در سدۀ ۱۳ق/۱۹م، یعنی والده پاشا نیز گاه با این عنوان نامیده می شدند.
نخستین اشخاس ملقب به پاشا
معمولاً عنوان پاشا که به شکل پسوند به کار می رفت، موروثی نبود و دارندگان آن تیول نداشتند. نخستین شخص، غیر از افراد خاندان سلطنت ـ که به طور رسمی عنوان پاشا گرفت ـ لالا شاهین پاشا، للۀ سلطان مراد اول و بیگلربیگی روم ایلی بود. همچنین اولین صدراعظمی که پس از برقراری منصب صدارت، عنوان پاشا یافت، چاندرلی قره خلیل است که خیرالدین پاشا لقب گرفت. برخی از وزرا نیز پاشا نامیده می شدند. این وزرا که به سبب اجتماع در زیر گنبد در دربار عثمانی به وزیران قبه معروف اند (نخست ۳وزیر که تا ۹ نفر افزایش یافت)، همگی عنوان پاشا داشتند.
گسترش پاشاها در دولت عثمانی
...
زمان شروع استعمال این واژه به طور دقیق روشن نیست، ولی به اقرب احتمال قبل از عثمانیان در میان مغولان معمول بوده است، حتیٰ در مآخذ روزگار سلجوقیان آسیای صغیر نام هایی نظیر علی پاشا دیده می شود. نیز کاربردهایی نظیر «ای پشا» در اشعار ترکی دیوان بهاءالدین سلطان ولد فرزند جلال الدین که خطاب به خداوند است، از سابقۀ کهن تر این واژه حکایت دارد، اما با آنچه مسلم است، عثمانی ها از نخستین سال های شکل گیری دولت خود، استفاده از این لقب را مرسوم ساختند و آن را به جای «بویان» (شاه زاده و امیر) متداول در میان ایلخانان و «وزیر» رایج در عصر سلجوقیان به کار می بردند. در آغاز، استفاده از این لقب در انحصار اعضا و وابستگان خاندان سلطنت بود، اما پس از مدتی عمومیت یافت و شاه زادگان از آن پس لقب «چلبی سلطان» می گرفتند. از مأموران عالی رتبۀ کشوری، وزرا، بیگلربیگی ها، میرمیران و امیرالامرا، و از لشکریان، دارندگان توغ، (تاجی از موی دم اسب که بر حسب مقام و موقعیت امرا، به آن ها داده می شد، نک : ) یعنی مشیر (مارشال)، فریق (سپهبد) و میرلوا (سرلشکر) به این لقب ملقب بودند.
نخستین خاندان سلطنتی ملقب به پاشا
علاءالدین پسر عثمان غازی، بنیان گذار سلطنت عثمانی، و نیز سلیما پسر ارشد اورخان بن عثمان، نخستین وابستگان خاندان سلطنتی بودند که به پاشا ملقب شدند. علما، فضلا و عارفان نیز گاه عنوان پاشا می یافتند. کسانی چون دانشمند معروف، عارف بالله ملقب به مخلص پاشا، پسر او عاشق پاشا، پدر عاشق پاشازاده مؤلف تاریخ عاشق پاشا در تاریخ عثمانی، از آن جمله اند. شاعران و ادبا، بانوان منسوب به خاندان سلطنت مانند پاشاخاتون، عمۀ شاه اسماعیل صفوی، و نیز مادر خدیومصر در سدۀ ۱۳ق/۱۹م، یعنی والده پاشا نیز گاه با این عنوان نامیده می شدند.
نخستین اشخاس ملقب به پاشا
معمولاً عنوان پاشا که به شکل پسوند به کار می رفت، موروثی نبود و دارندگان آن تیول نداشتند. نخستین شخص، غیر از افراد خاندان سلطنت ـ که به طور رسمی عنوان پاشا گرفت ـ لالا شاهین پاشا، للۀ سلطان مراد اول و بیگلربیگی روم ایلی بود. همچنین اولین صدراعظمی که پس از برقراری منصب صدارت، عنوان پاشا یافت، چاندرلی قره خلیل است که خیرالدین پاشا لقب گرفت. برخی از وزرا نیز پاشا نامیده می شدند. این وزرا که به سبب اجتماع در زیر گنبد در دربار عثمانی به وزیران قبه معروف اند (نخست ۳وزیر که تا ۹ نفر افزایش یافت)، همگی عنوان پاشا داشتند.
گسترش پاشاها در دولت عثمانی
...
wikifeqh: پاشا
دانشنامه آزاد فارسی
(در عربی باشا) بالاترین عنوان یا لقب افتخاری در دوران حکومت عثمانی. این عنوان را سلطان به برخی از صاحب منصبان عالی رتبه کشوری و لشکری اعطا می کرد. خاورشناس اتریشی، هامر ـ پورگشتال، عنوان پاشا را صورت کوتاه شدۀ لقب «پای شاه» می دانست و بعضی دیگر از لغت شناسان این لقب را صورت تحریف شدۀ واژۀ ترکی بِشه (مترادف آغا) به معنای برادر بزرگ تر ذکر کرده اند؛ و قابل قبول ترین نظریه این است که پاشا صورت کوتاه شدۀ واژۀ فارسی «پادشا» است. این لقب به صورت رسمی از روزگار سلطان مراد اول (۷۶۱ـ۷۹۱ق) متداول شد. در قرن ۱۹ شمار پاشاها افزایش یافت و عنوان پاشا به وزرا، والیان، و امرا اعطا می شد. عنوان افتخاری پاشا موروثی نبود و به زوجه ها منتقل نمی شد و تیولی به دارندگان آن تعلق نمی گرفت. این لقب سرانجام در ۱۹۳۴ از طرف مجلس کبیر ملی ترکیه موقوف شد. در سرزمین های تازه استقلال یافته عثمانی همچون مصر، عراق و سوریه نیز به کار گرفته نشد.
wikijoo: پاشا
جدول کلمات
مترادف ها
نجیب زاده، پاشا
پاشا
پاشا
پیشنهاد کاربران
در پاسخ به جناب میلاد بهارلو که تخیلات خود را به نام واژه شناسی بیان نموده اند باید بگویم :
1 - واژه پاشا فارسی بوده و از پادشاه گرفته شده است این رویه در لهجه ترکی مغولی فراوان دیده شده است که نامها را کوچک می نمایند برای نمونه �راحت الحلقوم � به �لکوم� تبدیل کرده یا �سه پایه � به �سهپا� تبدیل کرده اند.
... [مشاهده متن کامل]
2 - واژه بیگ که ذکر کرده اید واژه ایست که از زبان سغدی به مغولی و ترکی وارد شده است و ریشه اش فارسی و از �باگا� گرفته شده و در زبان سانسکریت به شکل �بهاگا� آمده است .
3 - واژه کرال واژه ایست صربی که از نام �کارل شارلمانی� پادشاه فرانکها گرفته شده است .
1 - واژه پاشا فارسی بوده و از پادشاه گرفته شده است این رویه در لهجه ترکی مغولی فراوان دیده شده است که نامها را کوچک می نمایند برای نمونه �راحت الحلقوم � به �لکوم� تبدیل کرده یا �سه پایه � به �سهپا� تبدیل کرده اند.
... [مشاهده متن کامل]
2 - واژه بیگ که ذکر کرده اید واژه ایست که از زبان سغدی به مغولی و ترکی وارد شده است و ریشه اش فارسی و از �باگا� گرفته شده و در زبان سانسکریت به شکل �بهاگا� آمده است .
3 - واژه کرال واژه ایست صربی که از نام �کارل شارلمانی� پادشاه فرانکها گرفته شده است .
واژه پاشا
معادل ابجد 304
تعداد حروف 4
تلفظ pāšā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی، مٲخوذ از فارسی: پادشاه] [منسوخ]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی pASA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد 304
تعداد حروف 4
تلفظ pāšā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی، مٲخوذ از فارسی: پادشاه] [منسوخ]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی pASA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه پاشا کاملا پارسی است خدا من پان ترکیسم ها چقدر آدم های عجیب هست این جماعت همیشه بدون مدرک حرف زنند خدا این جماعت بعضی اوقات با مدرک غیر معتبر حرف می زنند این واژه یعنی پاشا هزار درصد پارسی است
منبع. https://nameniko. com/name/پاشا
... [مشاهده متن کامل]
لغت نامه دهخدا
درضمن اسم واژه باش آمد است صد درصد پارسی است. ودر ترکی متاسفانه رفت است. واژه ریشه اصلی واژه باش از واژه تاس هست
تاس :ظرف آب حمام
تاس/طاس: این واژه فارسی است و طبعاً املای آن بایستی تاس باشد. اما در متون قدیم غالباً به صورت معرب آن طاس آمده است. البته هر دو صورت صحیح است ولی امروزه بهتر است که به صورت تاس نوشته شود.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۸.
خدا یه کم تحقیق پان ترکیسم غیر محترم بد نیست
لطفا انتشار بدهید.
منبع. https://nameniko. com/name/پاشا
... [مشاهده متن کامل]
لغت نامه دهخدا
درضمن اسم واژه باش آمد است صد درصد پارسی است. ودر ترکی متاسفانه رفت است. واژه ریشه اصلی واژه باش از واژه تاس هست
تاس :ظرف آب حمام
تاس/طاس: این واژه فارسی است و طبعاً املای آن بایستی تاس باشد. اما در متون قدیم غالباً به صورت معرب آن طاس آمده است. البته هر دو صورت صحیح است ولی امروزه بهتر است که به صورت تاس نوشته شود.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۸.
خدا یه کم تحقیق پان ترکیسم غیر محترم بد نیست
لطفا انتشار بدهید.
همه گفتین مخفف پادشاه است بعد چطوری پاشا میشه ترکی؟ پادشاه یک اسم کهن و ریشه دار و کاملا پارسی هست بعد مخفف بشه میشه ترکی؟ خودتونو مسخره کردین؟ اگه عثمانی از ایم اسم خوشش میومده و از ایران وام گرفته دلیل نمیشه ترکی باشه :|
*توجه*
من تو یه متن تاریخی ترکیه ای دیدم که نوشته بود کلمه "پاشا" همون "باشا" است و باشا هم از "باش" میاد که خودِ "باش" در ترکی به معنی سر را داره و اگر به صورت اصطلاحی استفاده شود یعنی بزرگ یا سروَر. . . .
... [مشاهده متن کامل]
به علاوه اگر کلمه باش یا پاش به صورت باشا یا پاشا استفاده شود که به آخرش" آ" اضافه میشه که جزو قواعد زبان ترکی هست مانند:
بو ایشی وور باشا ( باش آ ) = یعنی این کار را به آخر برسون و خیلی مثالهای دیگر
در زمان امپراتطوری های ترک ایران هم مانند صفویان و قاجارهم از کلمه" باش" خیلی استفاده میشد مانند:
- یوزباشی
یوزباشی . ( ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کلمه ٔ ترکی است ( از: یوز، یعنی صد باش یعنی رئیس و سر ی ) و معنی ترکیبی آن سردار و رئیس صد نفر است . رئیس صد تن . قائد صده . ( یادداشت مؤلف ) . سردار صد کس . ( آنندراج ) : در زمان شاه عباس ماضی صد نفر از غلامان گرجی سفید را خواجه نموده یکی که از همه معتبرتر بودیوزباشی ایشان نموده اند و یوزباشی دیگر به جهت خواجه سرایان سیاه تعیین و به او نیز صد نفر تابین از خواجه های سیاه داده تا زمان شاه سلطان حسین یوزباشی آقایان سفید، ابراهیم آقا، و یوزباشی آقایان سیاه ، الیاس بوده . هریک از یوزباشیان در دور حرم محترم عمارت و دستگاهی و. . . داشتند. ( از تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 19 ) . و رجوع به تذکرةالملوک ص 9، 13، 30، 37، 40 شود.
( آشپز باشی )
( صفت ) رئیس آشپزان رئیس طباخان . رئیس آشپزان. [ پ َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) ( از فارسی ِ آشپز، طباخ ترکی ِ باشی یعنی سر و ر . . .
من تو یه متن تاریخی ترکیه ای دیدم که نوشته بود کلمه "پاشا" همون "باشا" است و باشا هم از "باش" میاد که خودِ "باش" در ترکی به معنی سر را داره و اگر به صورت اصطلاحی استفاده شود یعنی بزرگ یا سروَر. . . .
... [مشاهده متن کامل]
به علاوه اگر کلمه باش یا پاش به صورت باشا یا پاشا استفاده شود که به آخرش" آ" اضافه میشه که جزو قواعد زبان ترکی هست مانند:
بو ایشی وور باشا ( باش آ ) = یعنی این کار را به آخر برسون و خیلی مثالهای دیگر
در زمان امپراتطوری های ترک ایران هم مانند صفویان و قاجارهم از کلمه" باش" خیلی استفاده میشد مانند:
- یوزباشی
یوزباشی . ( ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کلمه ٔ ترکی است ( از: یوز، یعنی صد باش یعنی رئیس و سر ی ) و معنی ترکیبی آن سردار و رئیس صد نفر است . رئیس صد تن . قائد صده . ( یادداشت مؤلف ) . سردار صد کس . ( آنندراج ) : در زمان شاه عباس ماضی صد نفر از غلامان گرجی سفید را خواجه نموده یکی که از همه معتبرتر بودیوزباشی ایشان نموده اند و یوزباشی دیگر به جهت خواجه سرایان سیاه تعیین و به او نیز صد نفر تابین از خواجه های سیاه داده تا زمان شاه سلطان حسین یوزباشی آقایان سفید، ابراهیم آقا، و یوزباشی آقایان سیاه ، الیاس بوده . هریک از یوزباشیان در دور حرم محترم عمارت و دستگاهی و. . . داشتند. ( از تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 19 ) . و رجوع به تذکرةالملوک ص 9، 13، 30، 37، 40 شود.
( آشپز باشی )
( صفت ) رئیس آشپزان رئیس طباخان . رئیس آشپزان. [ پ َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) ( از فارسی ِ آشپز، طباخ ترکی ِ باشی یعنی سر و ر . . .
مخفف پادشاه
دوستان توضیح جامع تری دادند
دوستان توضیح جامع تری دادند
به نام برازندهٔ نام ها
سلام؛
از ابتدا موضوع رو بریده بریده توضیح می دم تا به نحو احسن مطلب یاددهی بشه.
پاشا: اسمی ست ترکی که معنای اصلی آن، شاه است.
پور: در زبان فارسی، یعنی فرزند پسر ( مذکر ) .
... [مشاهده متن کامل]
– می توان گفت: پسر شاه، شاهزاده ( شازده ) ، فرزند شاه.
جان مطلب: شاهپور، شاپور و پاشاپور معادل معنایی همین واژه اند.
ان شاءالله مثمر ثمر واقع شده باشه.
سلام؛
از ابتدا موضوع رو بریده بریده توضیح می دم تا به نحو احسن مطلب یاددهی بشه.
پاشا: اسمی ست ترکی که معنای اصلی آن، شاه است.
پور: در زبان فارسی، یعنی فرزند پسر ( مذکر ) .
... [مشاهده متن کامل]
– می توان گفت: پسر شاه، شاهزاده ( شازده ) ، فرزند شاه.
جان مطلب: شاهپور، شاپور و پاشاپور معادل معنایی همین واژه اند.
ان شاءالله مثمر ثمر واقع شده باشه.
پاشا مخف پادشاه، ، ولی در ترکی معنای سلطان و پاشا کاملا برعکس فارسی هست، ، در ایران امرایی پاینتر از شاه داشتیم که عنوان سلطان داشتند ولی در ترکی شخص اول مملکت ( فرمانروا ) سلطان خطاب میشود وامرای بزرگ
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
پاشا، ، ، پاشا دقیقا معادل لورد انگیلیسی هست ، ، در ترکی بیگ معادل ( سیر ) پاشا ( لورد ) سلطان ( کینگ )
پاشا مخفف پادشاه، در ترکی و فارسی برخی واژه معنای متفاوتی دارند ، ، در ترکی ، شاه، ، و پاشا برای امرای طراز اول و وزرا استفاده میشه، ، وبرای شاه ، از سلطان و خان استفاده میشه، ، در فارسی کاملا برعکس ، ، عنوان سلطان برای حکام و افراد پاینتر از پادشاه استفاده میشه، ،
دوستانی که ریشه یابی می فرمایند و به فارسی کهن و باستان ربط و ارتباط میدند. . . این واژه نه فارسیه نه روسی، در حقیقت یه لغت اصیل تُرکی هست که درواقع عنوان سیاسی محسوب میشه نه لشکری؛ عناوین نظامی در زبان و فرهنگ تُرکی شامل �خان، خاقان، قاغان، تانهو، یبغو، قیرال� و. . . غیره هستش؛ �پاشا� به معنی وزیر و �پاشابیگ� ( بیگ = بزرگ ) به معنای �صدر اعظم� یا �وزیر اعظم� و یا به عبارت امروزی �نخست وزیر� هستش.
... [مشاهده متن کامل]
لطفاً از استدلال های بی سند و منطق و بی پایه و اساس به کل پرهیز کنید و مثل متن و مطلبی که بنده با برهان و منطق به شکل شفاف تشریح کردم کالبدشکافی بفرمایند.
امیدوارم نکاتی که اشتره کردم مفید فایده واقع شده باشه
... [مشاهده متن کامل]
لطفاً از استدلال های بی سند و منطق و بی پایه و اساس به کل پرهیز کنید و مثل متن و مطلبی که بنده با برهان و منطق به شکل شفاف تشریح کردم کالبدشکافی بفرمایند.
امیدوارم نکاتی که اشتره کردم مفید فایده واقع شده باشه
پاشا مخفف پادشاه فارسی هست
باشا نیست که میگی از باشی باشه
باشا نیست که میگی از باشی باشه
پاشا برگرفته از واژه پهلویِ ( پتی شاه ) بوده است که ( پتی ) در زبان پهلوی یعنی ارباب.
معنی اسم پاشا
نوع اسم:�پسرانه�
معنی:�پادشاه، شاه�
ریشه اسم:� ریشه باستانی کهن دارد�
نوع اسم:�پسرانه�
معنی:�پادشاه، شاه�
ریشه اسم:� ریشه باستانی کهن دارد�
پاشا از başa هست که در فارسی میگن آشپز باشی که باشی یعنی سر و ترکی هست
باشا در ترکی برای پادشاه نیست که بخوا پادشاه باشه
پاشا یه مقام بلند تر هست منظوم از باشی که در فارسی در متون قاجار دقت کنید زیاده
پلشا در ترکی از başa هست در آکسفور لنگویجم همینه
باشا در ترکی برای پادشاه نیست که بخوا پادشاه باشه
پاشا یه مقام بلند تر هست منظوم از باشی که در فارسی در متون قاجار دقت کنید زیاده
پلشا در ترکی از başa هست در آکسفور لنگویجم همینه
درود بر شما محسن جان واقعا سخن شما با بن مایه بود
برخی ها با تعصب سخن میگویند
پاشا مخفف پادشاه هست و پادشاه و شاه از واژه شایفیا در پارسی باستان ریشه گرفته است
پس نتیجه میتوان گرفت پاشا نامی پارسی است
از فرنشین های دیکشنری آبادیس خواهشمندم دیدگاه های نامعتبر دیگران را نگذارند
با سپاس
پاشا مخفف پادشاه هست و پادشاه و شاه از واژه شایفیا در پارسی باستان ریشه گرفته است
پس نتیجه میتوان گرفت پاشا نامی پارسی است
از فرنشین های دیکشنری آبادیس خواهشمندم دیدگاه های نامعتبر دیگران را نگذارند
با سپاس
آقایون نوشتن برابر پارسی یعنی پارسی نیست یک
دومن در دیوان لغات معین نوشته ترکی و و در لغات آکسفورد نوشته ترک
پاشا ربطی به پادشاه نداره در ترکی
ما به بزرگ آتابای یا اتابک و پاشا و اولوگ بیگ و بیگ میگیم
دومن در دیوان لغات معین نوشته ترکی و و در لغات آکسفورد نوشته ترک
پاشا ربطی به پادشاه نداره در ترکی
ما به بزرگ آتابای یا اتابک و پاشا و اولوگ بیگ و بیگ میگیم
🤴 شاه، پادشاه، پاشا
《واژه ای فارسی است. 》
ترکان این واژه را از زبان پارسی وام گرفته اند.
واژه پاشا هم مخفف شده ی پادشاه است.
پارسی باستان: خشایاثیا
پارسی پهلوی: شاه
پارسی نوین: شاه
... [مشاهده متن کامل]
دین و فلسفه و زبان و فرهنگ جهان باستان و جهان امروز به کلی بر پایه های میتراپرستی استوار است و واژه هایی که امروز به کار می بریم یادآور اندیشه های میترایی هستند. واژه شاه در زبان پارسی باستان "خشایاثیا" گفته میشد که از دو بخش خشا ( =پرتوی نور ) و یاثیا ( =ایزد میترا ) ساخته شده است و به معنی پرتویی از میترا یا نماینده خدا روی زمین است. تاجی که شاهان بر سر می گذارند نیز نشان از برگزیده شدن شاه بدست میترا ( خورشید ) است و کنگره های تاج نماد پرتوهای خورشید هستند. در نگاره های ایران باستان هم بارها دیده ایم که شاهان پروانه شاه شدن خود را به صورت حلقه ای از میترا می ستانند.
.
👈نام "هوخشتره" پادشاه ماد نیز از دو بخش هو ( =خوب ) و خشتره ( =شهریار ) ساخته شده و به معنی "شهریار خوب" می باشد!
.
👈 واژه "پادشاه" نیز از دو بخش پاد ( =پاسدار ) و شاه ( =شهریار ) ساخته شده و به معنی نگهبان شهر ( کشور ) می باشد.
.
👈 پارسیان 2578 سال پیش نخستین و بزرگترین شاهنشاهی جهان را بنیانگذاری کردند، در حالی که اروپاییان 530 سال بعد امپراتوری روم را بنا نهادند. پس بهتر است بجای واژه های بیگانه امپراتور و امپراتوری واژگان پارسی شاهنشاه و شاهنشاهی را به کار ببریم. "شاهنشاه" به معنی "شاه شاهان" و "نگهدار همه سرزمین ها" می باشد؛ در حالی که اروپایی ها به آن "امپراتور" می گویند که از واژه لاتین imperare به معنی "دستور دادن" آمده است؛ چنانکه هم اکنون در زبان انگلیسی هم به جمله های امری و دستوری imperative گفته می شود. همانگونه که ایرانیان سامانه پادشاهی را به جهان شناساندند، واژه پارسی "شاه" نیز به زبان های گوناگون راه یافته است:
انگلیسی: shah ( king of Iran ) i
تورکی: şah
آذری: şah
ازبکی: shoh
قرقیزی: padışa
قزاقی: patşa
اردو: بادشاه
پشتو: بادشاه
اربی: شاه ( در چترنگ )
《واژه ای فارسی است. 》
ترکان این واژه را از زبان پارسی وام گرفته اند.
واژه پاشا هم مخفف شده ی پادشاه است.
پارسی باستان: خشایاثیا
پارسی پهلوی: شاه
پارسی نوین: شاه
... [مشاهده متن کامل]
دین و فلسفه و زبان و فرهنگ جهان باستان و جهان امروز به کلی بر پایه های میتراپرستی استوار است و واژه هایی که امروز به کار می بریم یادآور اندیشه های میترایی هستند. واژه شاه در زبان پارسی باستان "خشایاثیا" گفته میشد که از دو بخش خشا ( =پرتوی نور ) و یاثیا ( =ایزد میترا ) ساخته شده است و به معنی پرتویی از میترا یا نماینده خدا روی زمین است. تاجی که شاهان بر سر می گذارند نیز نشان از برگزیده شدن شاه بدست میترا ( خورشید ) است و کنگره های تاج نماد پرتوهای خورشید هستند. در نگاره های ایران باستان هم بارها دیده ایم که شاهان پروانه شاه شدن خود را به صورت حلقه ای از میترا می ستانند.
.
👈نام "هوخشتره" پادشاه ماد نیز از دو بخش هو ( =خوب ) و خشتره ( =شهریار ) ساخته شده و به معنی "شهریار خوب" می باشد!
.
👈 واژه "پادشاه" نیز از دو بخش پاد ( =پاسدار ) و شاه ( =شهریار ) ساخته شده و به معنی نگهبان شهر ( کشور ) می باشد.
.
👈 پارسیان 2578 سال پیش نخستین و بزرگترین شاهنشاهی جهان را بنیانگذاری کردند، در حالی که اروپاییان 530 سال بعد امپراتوری روم را بنا نهادند. پس بهتر است بجای واژه های بیگانه امپراتور و امپراتوری واژگان پارسی شاهنشاه و شاهنشاهی را به کار ببریم. "شاهنشاه" به معنی "شاه شاهان" و "نگهدار همه سرزمین ها" می باشد؛ در حالی که اروپایی ها به آن "امپراتور" می گویند که از واژه لاتین imperare به معنی "دستور دادن" آمده است؛ چنانکه هم اکنون در زبان انگلیسی هم به جمله های امری و دستوری imperative گفته می شود. همانگونه که ایرانیان سامانه پادشاهی را به جهان شناساندند، واژه پارسی "شاه" نیز به زبان های گوناگون راه یافته است:
انگلیسی: shah ( king of Iran ) i
تورکی: şah
آذری: şah
ازبکی: shoh
قرقیزی: padışa
قزاقی: patşa
اردو: بادشاه
پشتو: بادشاه
اربی: شاه ( در چترنگ )
رستاخیر ( با معنای پاشدن )
ریشه یابی واژه های #پادشاه #پاشا #شاه ✅
واژه ی پادشاه از دو قسمت بات شاق است شاق همان چاخماق به معنی بالا رفتن است که امروزه به شکل چیخماق مورد استفاده واقع میشود. ♦️
چاقماق در معنی اصیل به معنی عمل کردن بزرگ است مثل رعد و برق زدن ایلدیریم ; چاخماق عمل سریع و شدتدار
... [مشاهده متن کامل]
واژه ی چاغ در ترکی به معنی زمان و رود به صورت چای است، که نشان دهنده قوت گذرندگی و سرعت رود و زمان را دارد. ❇️
واژه ی چاغ به صورت شاخ حیوان و شاخه ی گیاه و درخت و به صورت شاه وارد فارسی و پهلوی شده. ( واژگان شاخ و شاخه به معنی بوینوز و بوداق جایز در ترکی نیست )
که اوج بلندی و قوت اشاره دارد
چیخماق بالا رفتن : اسم : چاغ
اوچماق پرواز کردن اسم : اوج
همچنین واژه چیخماق به معنی تفریق کردن هم به معنی کوبش دو چیز است که در نتیجه ی تفریق است.
واژه ی پاد در ابتدای شاه همان باتادور - بهادر ترکیست که به معنی شجاع است برای تفهیم #آذربایجان را جستجو کنید.
پادشاه به معنی شاه قهرمان یا شاه شجاع است که در ترکی به صورت پاشا مورد استفاده واقع میشود. 🛑
و شاه هم واژه ای کاملا ترکی است همچنین شاد در ترکی یک مقام حکومتی بوده که در اورخون هم مورد استفاده واقع شده که باز هم از بن شاخماق است.
شاغیت : شاد
همچنین تمام واژگان مشتق شده از شاه همانند شاهین منشا ترکی دارند.
همچنین در ترکی شاخماق به معنی درد رگ ( رگ به رگ ) است
واژه ی شاختا به معنی یخبندان از این بن است.
واژه ی پادشاه از دو قسمت بات شاق است شاق همان چاخماق به معنی بالا رفتن است که امروزه به شکل چیخماق مورد استفاده واقع میشود. ♦️
چاقماق در معنی اصیل به معنی عمل کردن بزرگ است مثل رعد و برق زدن ایلدیریم ; چاخماق عمل سریع و شدتدار
... [مشاهده متن کامل]
واژه ی چاغ در ترکی به معنی زمان و رود به صورت چای است، که نشان دهنده قوت گذرندگی و سرعت رود و زمان را دارد. ❇️
واژه ی چاغ به صورت شاخ حیوان و شاخه ی گیاه و درخت و به صورت شاه وارد فارسی و پهلوی شده. ( واژگان شاخ و شاخه به معنی بوینوز و بوداق جایز در ترکی نیست )
که اوج بلندی و قوت اشاره دارد
چیخماق بالا رفتن : اسم : چاغ
اوچماق پرواز کردن اسم : اوج
همچنین واژه چیخماق به معنی تفریق کردن هم به معنی کوبش دو چیز است که در نتیجه ی تفریق است.
واژه ی پاد در ابتدای شاه همان باتادور - بهادر ترکیست که به معنی شجاع است برای تفهیم #آذربایجان را جستجو کنید.
پادشاه به معنی شاه قهرمان یا شاه شجاع است که در ترکی به صورت پاشا مورد استفاده واقع میشود. 🛑
و شاه هم واژه ای کاملا ترکی است همچنین شاد در ترکی یک مقام حکومتی بوده که در اورخون هم مورد استفاده واقع شده که باز هم از بن شاخماق است.
شاغیت : شاد
همچنین تمام واژگان مشتق شده از شاه همانند شاهین منشا ترکی دارند.
همچنین در ترکی شاخماق به معنی درد رگ ( رگ به رگ ) است
واژه ی شاختا به معنی یخبندان از این بن است.
پاشا. . . به معنی پادشاه است و ریشه فارسی باستان دارد . . . نامی بسیار زیبا که عثمانی ها زمانی که فارسی زبان بودند از ان استفاده میکردند . . . ریشه پهلوی دارد پاشا . . . درود بر زبان زببای پارسی و کردی که هر دو ایرانی هستند
پاشا لقب پسر من است. نام پسرم اکتای است ولی ما اکتای پاشا صداش می کنیم.
پاشا یعنی نور و چراغ خانه
شاه ، پادشاه
پاشا: : [اصطلاح بانکی ] سامانه تسویه شبکه الکترونیکی پرداخت کارت و یا پایای شاپرک می باشد که دستور پرداخت های ارسالی به سامانه پایا را تولید می کند.
قاعم مقام
پاشا قراره نی نی دخی داییم باشه امیدوارم مثل مامانت چشمای زیبایی داشته باشی از همین حالا دوست دارم خوشگل خاله
قراره نی نی دخی داییم شه از همین حالا عاشقتم پاشای خاله امیدوارم خوشگل و مثل مامانت چشمای افسونگری داشته باشی تا دخترا جذبت شن دوست دارم پاشای خاله
مجرد عاشق
بهترین اسم همون پاشا هست ما یه پاشای خوشگل. و سه ساله داریم وشمش هم زیتونی هست و شیرازی هست
خرمای پاشا به معنی پادشاه خرماها
پاشا ینی بزرگ ینی پادشاه
پاشای کوچولوی ما پادشاه زندگی ماست
پاشای کوچولوی ما پادشاه زندگی ماست
مخفف کلمه پادشاه که سلاطین عثمانی به نفر اولی که زیر دست سلطان بوده گفته میشد، و برخی بر این باورند که سلطان های عثمانی برای اینکه بگویند یک نفر بالا تر از پادشاه وجود دارد که آن هم خودسلطان هست، اسم پاشا
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
را بروی وزیر های خود می گذاشتند و در برابر در زمان شاه اسماعیل برای مقابله با همچین باوری دستور میدهد که نام بعضی از کلفت های در بار که پایین ترین افراد در دربار و حتی مردم بودند را ملقب به سلطان میکند مانند، فاطمه سلطان که در دربار خود او جزو زنان و کارگران و به قولی جزو کلفتان بود لقب گرفت، که بعد از خراب کاری های دیگری که الباقی کلفتان انجام میدادند مجبور به یدک کشیدن اسم سلطان میشدند که در آن زمان ودر آن دوران، بارِ روانیه منفی و سنگینی داشت
پاشا یعنی خان
به معنی اقا و بزرگ نشان دادن فرد
به معنی پادشاه ایران
پاشا به معنی اقا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)