[ویکی نور] نام کامل این کتاب "بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض"است که در ردّ کتاب بعض فضائح الروافض نگاشته شده و آن را به اختصار، کتاب "نقض" می خوانند.
روش عبدالجلیل در ذکر مطالب این گونه است که، نخست مطالبی از اصل کتاب بعض فضائح نقل می کند و بعد پاسخ های خود را بیان می کند. بخش عمده ای از مباحث کتاب، بحث های کلامی است که اینک اهمیت خود را از دست داده اند، برای خواننده امروزی دشوار است که بتواند محوری بودن این مطالب را در قرن ششم دریابد. به عنوان مثال رؤیت باری تعالی در جهان واپسین یکی از این مسایل است که در این دوره نزاعها و خشونت های فراوانی به دنبال داشته است.
یکی از مباحث این کتاب ارتباط شیعیان با اسماعیلیان است. سوای اختلاف های جدی میان این دو، نفرت عمومی از اسماعیلیه بدان حد است که عبدالجلیل نیز متأثر از چنین فضایی هیچ تمایلی برای نقد مطالب متداول درباره اسماعیلیه نشان نداده است. خواننده امروز می باید به این نکته توجه داشته باشد که امکان همدلی عبدالجلیل با اسماعیلیه نبوده است. اما بسیاری از اینگونه ادعاها نادرست است و در این تلخیص تنها از باب آشنایی، از این مطالب سخن رفته است و بیشتر این مطالب صحت نداشته و باید برای دریافت واقعیت به آثار تحقیقی نوشته شده در این موضوع رجوع نمود.
کتاب نقض به «ادبیات جدلی» تعلق دارد. خاستگاه این ادبیات به اختلاف بر سر مسئله امامت باز می گردد. بعد از وفات پیامبر میان امت بر سر آنکه چه کسی بعد از آن بزرگوار عهده دار امور امت خواهد شد، اختلاف در گرفت. عده ای به سخنان پیامبر استناد کرده و از نص یا انتخاب صریح پیامبر در این باره سخن گفتند و از علی- علیه السلام- به عنوان فرد منصوص سخن گفتند.
گروه دیگر این مسئله را نفی کردند یا از عدم دلالت کافی تصریحات سخن گفتند. این دو جریان به تشیع و تسنن معروف شدند. این اختلافات در طی زمان باعث پدید آمدن ادبیات خاصی به نام «ادبیات جدلی» شد. هر یک از افراد این دو گروه به نگارش کتاب هایی در رد دعاوی دیگری پرداختند. مثلا ادیب معتزلی جاحظ (متوفی 255 ق) آثاری با عنوان الردّ علی الروافض نگاشت و در آن ها به نقد دیدگاه های شیعه در مسئله امامت پرداختند. از متکلمان امامی، می توان به هشام بن حکم، و فضل بن شاذان نیشابوری اشاره کرد که آثاری در دفاع از اندیشه امامت از منظر شیعه تحریر کردند.
روش عبدالجلیل در ذکر مطالب این گونه است که، نخست مطالبی از اصل کتاب بعض فضائح نقل می کند و بعد پاسخ های خود را بیان می کند. بخش عمده ای از مباحث کتاب، بحث های کلامی است که اینک اهمیت خود را از دست داده اند، برای خواننده امروزی دشوار است که بتواند محوری بودن این مطالب را در قرن ششم دریابد. به عنوان مثال رؤیت باری تعالی در جهان واپسین یکی از این مسایل است که در این دوره نزاعها و خشونت های فراوانی به دنبال داشته است.
یکی از مباحث این کتاب ارتباط شیعیان با اسماعیلیان است. سوای اختلاف های جدی میان این دو، نفرت عمومی از اسماعیلیه بدان حد است که عبدالجلیل نیز متأثر از چنین فضایی هیچ تمایلی برای نقد مطالب متداول درباره اسماعیلیه نشان نداده است. خواننده امروز می باید به این نکته توجه داشته باشد که امکان همدلی عبدالجلیل با اسماعیلیه نبوده است. اما بسیاری از اینگونه ادعاها نادرست است و در این تلخیص تنها از باب آشنایی، از این مطالب سخن رفته است و بیشتر این مطالب صحت نداشته و باید برای دریافت واقعیت به آثار تحقیقی نوشته شده در این موضوع رجوع نمود.
کتاب نقض به «ادبیات جدلی» تعلق دارد. خاستگاه این ادبیات به اختلاف بر سر مسئله امامت باز می گردد. بعد از وفات پیامبر میان امت بر سر آنکه چه کسی بعد از آن بزرگوار عهده دار امور امت خواهد شد، اختلاف در گرفت. عده ای به سخنان پیامبر استناد کرده و از نص یا انتخاب صریح پیامبر در این باره سخن گفتند و از علی- علیه السلام- به عنوان فرد منصوص سخن گفتند.
گروه دیگر این مسئله را نفی کردند یا از عدم دلالت کافی تصریحات سخن گفتند. این دو جریان به تشیع و تسنن معروف شدند. این اختلافات در طی زمان باعث پدید آمدن ادبیات خاصی به نام «ادبیات جدلی» شد. هر یک از افراد این دو گروه به نگارش کتاب هایی در رد دعاوی دیگری پرداختند. مثلا ادیب معتزلی جاحظ (متوفی 255 ق) آثاری با عنوان الردّ علی الروافض نگاشت و در آن ها به نقد دیدگاه های شیعه در مسئله امامت پرداختند. از متکلمان امامی، می توان به هشام بن حکم، و فضل بن شاذان نیشابوری اشاره کرد که آثاری در دفاع از اندیشه امامت از منظر شیعه تحریر کردند.
wikinoor: پاسخ_نغز