پادشاهی مشروطه در ایران، به نوعی حکومت پادشاهی در ایران اشاره دارد که در آن با تشکیل ارکان مجلس قانونگذاری، دولت و نظام دادگستری، قدرت و اختیارات شاه محدود شده است. این نوع حکومت از سال ۱۲۸۵ خورشیدی، پس از پیروزی انقلاب مشروطه و صدور فرمان مشروطیت شروع شد و در سال ۱۳۵۷ با وقوع انقلاب و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی به پایان رسید. مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمدشاه از دودمان قاجار و رضاشاه و محمدرضا شاه از دودمان پهلوی، شاهان مشروطه ایران بودند.
... [مشاهده متن کامل]
پادشاهان در ایران از دیرباز مشروعیت خود را مستقیماً از خداوند یا ایزد می گرفتند؛ به این معنا که منبع قدرت آنان از قدرتی ماورایی نشأت گرفته و به آنان ارزانی شده است. در ایران باستان به این منشأ، فره ایزدی گفته می شد. بعد از اسلام نیز این نوع از مشروعیت بخشی به قدرت ادامه یافت ولی عبارت هایی مانند «سایهٔ خدا» و «قطب عالم امکان» به فره ایزدی ترجیح داده شد. این نظام فرمانروایی، پادشاهی مطلقه نامیده می شود که در آن، شاه برای کشور مانند سر برای بدن است و مردم در مقام مملوکیت و عبودیتِ پادشاهند و وظیفه شان اطاعت محض از او است. بررسی رساله های عهد ناصری و دوران منتهی به انقلاب مشروطه نشان می دهد که در بین اندیشمندان آن زمان، دو نظریه در خصوص تغییر نظام سیاسی سلطنت مطلقه وجود داشته است؛ یکی گذار به سلطنت مطلقهٔ منظم و دیگری گذار به سلطنت مشروطه. در سلطنت مطلقهٔ منظم، پادشاه اختیار وضع قوانین را به صورت منفک و مجزا از اختیار اجرای آن به کار می گیرد؛ بنابراین تفاوتی که بین دو آلترناتیو مورد اشاره قرار داشت، ماهیت «قانون» است که منشأ آن در سلطنت مطلقهٔ منظم، پادشاه است و در سلطنت مشروطه، مردم هستند. به باور راسخ و بخشی زاده، اگرچه حتی در یک نظام استبدادی نیز آداب و سنت های عرفی و شرعی به عنوان قیدهایی برای ادارهٔ امور توسط پادشاه مطلقه مطرح بوده است، اما مفهوم کلیدی قانون در عصر مشروطه، اشاره به نفی خودکامگی و ایجاد ضابطه در حکومت بوده است؛ چنان که به گفتهٔ ملکم خان، هیچ قانون شرعی و هیچ قرار عرفی در ایران نبوده است که دستگاه استبداد آن را لگدکوب نکرده باشد. همایون کاتوزیان حکومت پادشاهی مشروطه را حکومتی دانسته است که در آن «اِعمال گستردهٔ حکومت مطلقه و خودکامه ناممکن باشد و نمایندگان انتخابی مردم مسئولان اجرایی را منصوب و فعالیت های آنان را کنترل و تأیید کنند و قوهٔ قضاییه نهادی مستقل باشد. »
... [مشاهده متن کامل]
پادشاهان در ایران از دیرباز مشروعیت خود را مستقیماً از خداوند یا ایزد می گرفتند؛ به این معنا که منبع قدرت آنان از قدرتی ماورایی نشأت گرفته و به آنان ارزانی شده است. در ایران باستان به این منشأ، فره ایزدی گفته می شد. بعد از اسلام نیز این نوع از مشروعیت بخشی به قدرت ادامه یافت ولی عبارت هایی مانند «سایهٔ خدا» و «قطب عالم امکان» به فره ایزدی ترجیح داده شد. این نظام فرمانروایی، پادشاهی مطلقه نامیده می شود که در آن، شاه برای کشور مانند سر برای بدن است و مردم در مقام مملوکیت و عبودیتِ پادشاهند و وظیفه شان اطاعت محض از او است. بررسی رساله های عهد ناصری و دوران منتهی به انقلاب مشروطه نشان می دهد که در بین اندیشمندان آن زمان، دو نظریه در خصوص تغییر نظام سیاسی سلطنت مطلقه وجود داشته است؛ یکی گذار به سلطنت مطلقهٔ منظم و دیگری گذار به سلطنت مشروطه. در سلطنت مطلقهٔ منظم، پادشاه اختیار وضع قوانین را به صورت منفک و مجزا از اختیار اجرای آن به کار می گیرد؛ بنابراین تفاوتی که بین دو آلترناتیو مورد اشاره قرار داشت، ماهیت «قانون» است که منشأ آن در سلطنت مطلقهٔ منظم، پادشاه است و در سلطنت مشروطه، مردم هستند. به باور راسخ و بخشی زاده، اگرچه حتی در یک نظام استبدادی نیز آداب و سنت های عرفی و شرعی به عنوان قیدهایی برای ادارهٔ امور توسط پادشاه مطلقه مطرح بوده است، اما مفهوم کلیدی قانون در عصر مشروطه، اشاره به نفی خودکامگی و ایجاد ضابطه در حکومت بوده است؛ چنان که به گفتهٔ ملکم خان، هیچ قانون شرعی و هیچ قرار عرفی در ایران نبوده است که دستگاه استبداد آن را لگدکوب نکرده باشد. همایون کاتوزیان حکومت پادشاهی مشروطه را حکومتی دانسته است که در آن «اِعمال گستردهٔ حکومت مطلقه و خودکامه ناممکن باشد و نمایندگان انتخابی مردم مسئولان اجرایی را منصوب و فعالیت های آنان را کنترل و تأیید کنند و قوهٔ قضاییه نهادی مستقل باشد. »