ولایت بامیان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ولایت بامیان ، ولایتی قدیمی در افغانستان ، در ۲۴۵ کیلومتری شمال غربی کابل می باشد.
ولایت بامیان از شمال به ولایت سمنگان از مغرب به ولایت جوزجان و ولایت غور، از جنوب به ولایت اُروزگان، از مشرق به ولایت باغلان و ولایت پروان و میدان ، از جنوب شرقی به ولایت غزنه محدود است.

بامیان از نظر تشکیلات اداری
از نظر تشکیلات اداری، بامیان تابع حکومت اعلی پروان است و از طرف حاکم درجه ۳ اداره می شود.

رشته کوه های اطراف بامیان
ولایت بامیان، میان دو رشته کوه هندوکش در شمال (در جهت شرقی ـ غربی) و رشته کوه بابا در جنوب (در جهت شمال شرقی ـ جنوب غربی) واقع شده است.

رودهای بامیان
...

دانشنامه عمومی

ولایت بامیان ( فارسی میانه: بامیکان ) [ ۱] یکی از ۳۴ ولایت افغانستان به مرکزیت شهر بامیان می باشد و از ولایات مرکزی افغانستان به شمار می رود. گستردگی آن ۱۸٫۰۲۹ کیلومتر مربع بوده و از ۲٬۸ فیصد افغانستان نمایندگی می کند. جمعیت آن بر اساس برآورد سال ۲۰۱۱ میلادی، ۴۱۸٬۵۰۰ نفر است. این منطقه به دلیل وجود صدها اثر تاریخی که به موجب کثرت فرهنگی زیادی که در گذشته در آن وجود داشته، دارای شهرتی جهانی می باشد. نام بامیان را می توان به «مکان نور درخشان» ترجمه کرد. [ ۲] [ ۳]
نام بامیان با آثار مشهوری چون مجسمه های بودا با ۳۰۰۰ مغاره، قلعه های شهر ضحاک، شهر غلغله، پارک ملی بند امیر، دره هاجر، استوپه کلیگان، گوهر گبن، کافران و چهل دختران همراه گشته است. بامیان بزرگ ترین ولایت منطقه هزاره جات افغانستان بوده و مرکز هزارستان به شمار می آید. طبیعت بامیان کوهستانی است. حتی مناطق هموار کمی که وجود دارد از ارتفاع زیادی برخوردار بوده و طبیعت سرد و خشن دارد. [ ۴]
سعدی شیرازی در بوستان، حکایتی را از بامیان به این ترتیب نقل می کند که:
سالی از بلخ بامیانم سفر بود و راه از حرامیان پر خطر، جوانی بدرقه همراه من شد سپر باز چرخ انداز سلحشور بیش زور که بده مرد توانا کمان او زه کردندی و زور آوران روی زمین پشت او بر زمین نیاوردندی ولیکن چنان که دانی متنعم بود و سایه پرورده نه جهان دیده و سفر کرده. رعد کوس دلاوران به گوشش نرسیده و برق شمشیر سواران ندیده. اتفاقاً من و این جوان هر دو در پی هم دوان هر آن دیوار قدیمش که پیش آمدی به قوّت بازو بیفکندی و هر درخت عظیم که دیدی به زور سرپنجه بر کندی و تفاخر کنان گفتی
پیل کو تا کتف و بازوی گردان بیند
شیر کو تا کف و سر پنجه مردان بیند
ما درین حالت که دو هندو از پس سنگی سر برآوردند و قصد قتال ما کردند به دست یکی چوبی و در بغل آن دیگر کلوخ کوبی جوان را گفتم چه پایی؟
بیار آنچه داری ز مردی و زور که دشمن به پای خود آمد به گور
تیر و کمان را دیدم از دست جوان افتاده و لرزه بر استخوان
نه هر که موی شکافد به تیر جوشن خای
به روز حمله جنگ آوران به دارد پای
چاره جز آن ندیدم که رخت و سلاح و جامه ها رها کردیم و جان به سلامت بیاوردیم.
بکارهای گران مرد کار دیده فرست
که شیر شرزه در آرد به زیر خمّ کمند
جوان اگر چه قوی یال و پیلتن باشد
عکس ولایت بامیانعکس ولایت بامیانعکس ولایت بامیانعکس ولایت بامیانعکس ولایت بامیانعکس ولایت بامیان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس