ول

/vel/

مترادف ول: ترک، رها، متروک، مرخص، مستخلص، واگذار، عاطل، مهمل، سست، شل، آزاد، بی ادب، بی تربیت، بیکاره، ولگرد، ولنگار، ولو، ویلان، هرزه، محبوب، نگار، یار

معنی انگلیسی:
hanging loose, detached, free, unrestrained, incoherent, vole, derelict, unbridled, wild, [fig.] unrestrained

لغت نامه دهخدا

ول. [ وِ ] ( اِ ) شکوفه عموماً و شکوفه انگور خصوصاً، و آن را به عربی فقاع الکرم خوانند. ( برهان ) ( از آنندراج ). || گل. ( انجمن آرا از مجمع الفرس ) ( آنندراج ). وُل در لهجه ها به معنی گل آمده :
مسلسل زلف بر رو ریته [ ریخته ] دیری [ داری ]
ول [ گل ] و سنبل به هم آمیته [ آمیخته ] دیری
پریشان چون کری [ کنی ] آن تار زلفان
به هر تاری دلی آویته [ آویخته ] دیری.
باباطاهر عریان ( از حاشیه برهان قاطع از فرهنگ نظام ).
و به معنی شکوفه نیز فرع همین معنی است. || در تداول لهجه های جنوبی کنایه از معشوق است :
ول من شهربانو نام داره
به دستش شاخه بادام داره.
؟

ول. [وِ ] ( ص ) رها. سرخود. آزاد. غیرمقید. مطلق العنان.
- ول دادن ؛ رها کردن. سر دادن.
- ول شدن ؛ رها شدن.
- ول کردن ؛ رها ساختن. سر دادن. مرخص کردن.
|| در تداول ، سرخود. مطلق العنان. بیکار. عاطل و باطل ، و در ترکیب های زیر به کار رود در همین معنی : ولنگار،ولگرد، ولخرج ، ولگو. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). کسی که تربیتی ندیده و در گفتار و رفتارش مراعات رسوم و آداب نکند. بی تربیت. || بیهوده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- حرف ول ؛ سخن بیهوده و مزخرف.
- شل و ول ؛ چیزی سست و غیرمحکم.
- || شخص بی حال و عاری از چابکی و چالاکی.
- ول بار آمدن ؛ سرخود بار آمدن.
- ول گفتن ؛ سخنان بی بندوبست و بی ترتیب و بیهوده گفتن.
- ول معطل بودن ؛ در تداول ، بیهوده انتظار کسی یا چیزی را کشیدن.
- ول و ویلان ؛ رها و آزادو افسارسرخود و بی تکلیف و سرگشته و بی جا و مکان. ( لغات عامیانه جمال زاده ).
|| ( اِ ) در تداول لهجه های جنوبی ایران به معنی شتر است.

فرهنگ فارسی

رها، آزاد، سرخود، ول کردن:رهاکردن
(صفت ) کسی که تربیتی ندیده در گفتار و رفتارش مراعات رسوم و آداب نکند بی تربیت . یا حرف ول . سخن بیهوده و مزخرف . یا شل و ول . (صفت ) ۱- چیزسست و غیر محکم . ۲ - شخص بی حال و عاری از چابکی و چالاکی . یا ول معطل بودن . بیهوده انتظار کسی یا چیزی را کشیدن . یا ول ول و ویلان . رها و آزاد و افسار سر خود و بی تکلیف و سر گشته وی جا و مکان .
شکوفه عموما و شکوفه انگور خصوصا و آنرا بعربی فقاح الکرم خوانند یا گل.

فرهنگ معین

(وِ ) (ص . ) (عا. ) بی بند و بار، بی کار.

فرهنگ عمید

یله، رها، آزاد، سرخود.
* ول کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] رها کردن.

گویش مازنی

/vel/ بیکاره – سرگشته – آزاد – رها & مورب – کج – اریب

واژه نامه بختیاریکا

پسوند مصغر کننده. مثلاً خیگول یعنی خیک کوچک
از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( آدم ) هلِّه؛ اوسار کندِه؛ تُلنگی؛ گَر گَردو؛ ولکووی؛ وِلِنگَر؛ جیمبَو؛ فزرتی؛ چالِه گرد؛ سَر خو باز؛ سِر نَبجا؛ فِزِرتی

دانشنامه عمومی

وُل∗ نام عمومی گروهی از جوندگان کوچک شبیه به موش است. بیشتر ول ها بین ۹ تا ۱۸ سانتی متر طول، بدنی گرد به رنگ قهوه ای یا خاکستری، پوزهٔ صاف، گوش های کوچک پنهان شده در بین موهای بلند و دمی کوتاه دارند.
از حدود ۷۰ گونهٔ ول بیش از ۴۰ گونه که در آمریکای شمالی، اورآسیا و شمال آفریقا پراکندگی دارند در سردهٔ ول های ریزگوش ( Microtus ) قرار می گیرند. این گروه از ول ها راهروهایی در علفزارهای پرپشت یا نقب هایی کم عمق در زیر زمین ایجاد می کنند و عمدتأ از علف تغذیه می کنند. هرچند پوست درخت ها، برگ ها، دانه ها و حشرات هم ممکن است غذای آنان باشد. این ول ها هم مثل انواع دیگر جوندگان گهگاه انفجار جمعیتی را تجربه می کنند.
سردهٔ ول های آب دوست ( Arvicola ) شامل گروهی از ول های آبزی مقیم اروپا و غرب آسیا می شود که شباهت زیادی به موش های آبزی دارند.
سردهٔ وُل های خَلَنگزار ( Phenacomys ) از ۵ گونه ول بومی آمریکای شمالی تشکیل می شود که در درخت ها لانه می سازند و به موش درختی معروفند.
ول ها بیشتر از گیاهان تغذیه می کنند و لاشه حیوانات مرده و دانه ها و میوه ها را هم می خورند. اما در مقایسه با بقیه پستانداران کوچک خیلی بیشتر از گیاهان تغذیه می کنند. آن ها همچنین مثل تشی درختان را بریده و گودال می کنند و این کار آنها به راحتی باعث از بین رفتن گیاهان کوچک و آسیب به درختان و بوته ها می شود. ریشه های آبدار و پیاز گیاهان از دیگر غذاهای مورد علاقه ول هاست که با مهارت قابل توجهی که در حفاری و تونل کنی دارند به راحتی به آن ها دست پیدا می کنند. با این حال آن ها هم مثل دیگر حیوانات حفار باعث جابجایی مواد مغذی در لایه های بالایی خاک می شوند و از این طریق منافعی هم برای گیاهان دارند.
ول ها مثل دیگر پستانداران کوچک شکارچیان طبیعی زیادی دارند. انواع جغد، شاهین، قوش، سمور، راکون، گربه، شغال، روباه، کایوت، مار، راسو و سگ از شکارچیان طبیعی این حیوان در نقاط مختلف دنیا هستند.
ول ایرانی
ول اجتماعی ( موش مغان )
• ول قزوین
عکس ول

ول (آلمان). ول ( به آلمانی: Welle ) یک شهر در آلمان است که در توشتدت واقع شده است. [ ۲] ول ۱٬۲۴۰ نفر جمعیت دارد.
عکس ول (آلمان)عکس ول (آلمان)عکس ول (آلمان)

ول (مریوان). ول، روستایی از توابع بخش سرشیو شهرستان مریوان در استان کردستان ایران است.
این روستا در دهستان گلچیدر قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۴۶ نفر ( ۲۸خانوار ) بوده است.
عکس ول (مریوان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

وُل (vole)
وُل
هر یک از جوندگان خانوادۀ کریسی تی دا، زیرخانوادۀ میکروتی نه. در سراسر اروپا، آسیا، و امریکای شمالی پراکنده اند. از وابستگان هامسترها و لمینگ هایند. ول ها با بدن عضلانی و دم کوتاهشان مشخص می شوند. دارای پوشش قهوه ای یا طوسی، و بینی هایی صاف اند. برخی گونه ها به طول ۳۰ سانتی متر می رسند. از علف ها، دانه ها، گیاهان آبزی، و حشرات تغذیه می کنند. تعداد بسیار از آن ها طی چرخه های سه تا چهار ساله ترقی و تنزل می یابد. مهم ترین جنس، Microtus، دارای ۴۵ گونۀ پراکنده در امریکای شمالی و اوراسیا است. گونه های بریتانیایی عبارت اند از ول آبی یا موش بزرگ آبی Arvicola terrestris که در پشت به رنگ قهوه ای و در زیر بدن به رنگ خاکستری سفید است. این جانور در حاشیۀ رودخانه ها لانه می سازد. گونۀ دیگر ول مرغزار یا ول دم کوتاه Microtus agrestis است. از ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵، تعداد وُل های آبی در بریتانیا به میزان بسیار کاهش یافت. در ایران، از جنس Microtus شش گونۀ متفاوت شناسایی شده است که عبارت اند از ول معمولی، ول ایرانی، ول کرمان، ول علفزار، ول اجتماعی، و ول خراسانی. این جوندگان موش مانند و بدون کیسۀ دهان اند. دم آن ها مودار و کوتاه است.

جدول کلمات

رها, یله, آزاد, ولو

مترادف ها

flagging (صفت)
کاهنده، ضعیف، ول، افتاده

loose (صفت)
سست، بی قاعده، شل، ول، هرزه، گشاد، ازاد، بی ربط، بی بند و بار، فروهشته، لق، بی پایه

baggy (صفت)
شل، قلنبه، باد کرده، ول، کیسهای متورم

lax (صفت)
سست، شل، ول، اهمال کار، سهل انگار، لینت مزاج

irresoluble (صفت)
ول، اب نشدنی، ناگداز، نگشودنی، غیر محلول، تجیزیه ناپذیر، رها نشدنی، ازاد نشدنی

licentious (صفت)
بد اخلاق، ول، هرزه، شهوتران، مبنی بر هرزگی

loppy (صفت)
شل، ول، قطع کننده، لق، شل و آویزان

فارسی به عربی

طلیق , فاجر , متهدل

پیشنهاد کاربران

بهل� یعنی �بِل� در پارسی بوده که فرایند تغییر آن به کلمه �ول� انجام گرفته است .
val/درگویش مازنی = کج - اوریب - مورب - خم شده
در گویش تاتی وِلَ به گل گفته میشود.
ول : رها و آزاد
( ( این هلفدونی به قدری مرطوب بود که همیشه مثل سقف حمام از در و دیوارش آب می چکید. تمام بوی گند چاهک آن تو ول بود. . ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس )
پهن و پَلاس
لهجه و گویش تهرانی
وِل.
ول ( Vəl ) :در زبان ترکی دستگاه چوبی که گاو را به آن میبندند و در خرمنگاه با آن گندم را از کاه جدا میکنند
به معنی یار و دلبر هم آمده

بپرس