وزیر

/vazir/

مترادف وزیر: دستور، صاحبدیوان، فرزین

معنی انگلیسی:
minister, vizier, secretary, queen, [chess] queen

لغت نامه دهخدا

وزیر. [ وَ ] ( ع ص ، اِ ) معاون. ( اقرب الموارد ). هم پشت و مددکار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || همنشین خاص پادشاه که مشیر تدبیر و ظهیر سریر باشد و تحمل بار گران مملکت نماید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنکه در برداشتن بار کسی شریک باشد. ظاهراً چون وزیر در مقدمه برداشتن بار سلطنت و ریاست با سلطان متفق میباشد لهذا به این لقب ملقب شده. ( غیاث اللغات ). این کلمه معرب است از وی چیر یاوجیر پهلوی و از اوستایی وی چیره به معنی فتوی دهنده. ( پورداود، خرده اوستا ص 78 ). ارمنی وچیر ، نیز ارمنی گزیر. کسی که در اداره کار ملک ، شاه را یاری کند.دستور. در برابر پادشاه مسئول است. فارسی گیزیر به معنی ریش سفید ده ( دهخدا ). محصل مالیات. سریانی گزیرایه ( به معنی ژاندارم ). ابن خلکان گوید در اشتقاق وزارت و وزیر دو قول است ، پاره ای لغویین گویند از وِزْر به معنی حِمْل و بار است ، چه سنگینی بار ملک به دوش وزیر است و این قول ابن قتیبه است و ابواسحاق زجاج گوید: از کلمه وَزْر به معنی حبل و رسن که چنگ در آن زنند رهائی از هلاک را . ( یادداشت مؤلف ) :
نبودی جدا یک زمان زَاردشیر
ورا همچو دستور گشت و وزیر.
فردوسی.
بفرمود تا پیش او شد دبیر
سرافراز موبد که بودش وزیر.
فردوسی.
گر تو را جان به وزر آلوده ست
داروی وزر کن وزیر مباش.
سنایی.
رفیق دون چه اندیشد به عیسی
وزیر بد چه آموزد به دارا؟
خاقانی.
نشناخته مر خلق را چه جویی
آن را که ندارد وزیر و همتا.
ناصرخسرو.
|| ( اصطلاح شطرنج ) مهره ای که در دست راست شاه نهند . ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

وزیر. [ وَ ] ( اِ ) زردچوبه. ( برهان ) ( آنندراج ) :
دل و دامن تنور کردو غدیر
سرو و لاله کناغ کرد و وزیر.
عنصری.

وزیر. [ وَ ] ( اِخ ) لقب هارون برادر موسی علیه السلام : و اجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی اشدد به ازری. ( قرآن /20 29 - 30 ).

فرهنگ فارسی

(صفت اسم ) ۱- دستور جمع : وزرائ . توضیح دردور. عباسیان وزیر نخست رئیس دویان انشائ وطغری بود و در زمان هارون الرشید بر اهمیت این مقام افزوده شد . در زمان سلجوقیان مهمترین مقام در دستگاه اداری مملکت بشمار میرفت اما در اواخر این دوره از اهمیت آن کاسته شد . در دور. صفویه وزیر همین معنی امروزی را داشت . یا ترکیبات اسمی . وزیر آبادانی و مسکن . وزیری که وزارت آبادانی و مسکن را اداره کند. یا وزیر آب و برق . وزیری که وزارت آب و برق را اداره کند .یا وزیر آموزش و پرورش . وزیری که وزارت آموزش و پرورش را اداره کند. یا وزیر اصفهان . مسئول رسیدگی کردن بامورخانه ها و عمارات وباغها واملاک و آسیاهاو مستغلات و قنوات سلطنتی و خالصه در شهر و ولایت اصفهان بود. عواید آنها را جمع آوری میکرد و بمصارفی که مقرر شده بود میرسانید.یا وزیر اطلاعات. وزیری که وزارت اطلاعات را اداره کند. وزیر اعظم . صدر اعظم . رئیس الوزرائ نخست وزیر صفویان و قاجاریان ) . یاوزیر اقتصاد. وزیری که وزارت اقتصاد رااداره کند. یا وزیر امورخارجه . وزیری که وزارت امور خارجه را اداره کند ( قاجاریان پهلویان ). یا وزیر اوقاف . وزیری که وزارت اوقاف را اداره کند. یا وزیر بازرگانی . وزیری که وزرات بازرگانی را اداره کند. یا وزیر بقایا. وزیری که مستقیما تحت نظر صدراعظم کارمیکرد . وی ماموریت داشت حساب ولات و حکام را از آنهابگیرد و به مستوفی محل بدهد که حساب را تنظیم کنند و اگر ولات یا حکام طبق این حساب بدهکار بودندطلب دولت رابگیرد و به وزیر خزانه تحویل بدهد .در زمان سلطنت ناصرالدین شاه آقا علی امین حضور آشتیانه وزیر بقایا بود و در دور. مظفرالدین شاه سلطان علی خان وزیرافخم باین مقام نایل گردید وبعد پسراوامین الملک . یا وزیر بهداری . وزیری که وزارت بهداری را اداره کند وزیر صحیه . یا وزیر پست و تلگراف ( و تلفن ) . وزیری که وزارت پست وتلگراف ( و تلفن ) را اداره کند . یا وزیر پیشه وهنر. وزیری که وزارت پیشه و هنر را اداره کند وزیر صناعت . یا وزیر تجارت . وزیری که وزارت تجارت رااداره کند ( قاجاریان پهلویان ) . یا وزیر تفنگچیان . کسی که بامستوفی مخصوص ایندسته از سپاه مسئول کارهای دفتری تفنگچیان و یوزباشیان ومین باشیان و جارچیان بود. یا وزیر تلگراف تلگرافخانه . وزیری که وزارت تلگراف را اداره میکرد ( قاجاریان ) وزیر ادار. تلگرافیه : جناب مخبرالدوله وزیر تلگرافخان. ممالک محرومه . ) ) یا وزیر جنگ . وزیری که وزارت جنگ را اداره کند (قاجاریان پهلویان ) . یا وزیر چپ . ۱ - وزیر دوم ( پس ازصدراعظم ) . ۲ - مجلس نویس ( صفویان ) .یا وزیر خالصه . وزیری که وزارت خالصه را اداره میکرد ( صفویان ) .یاوزیرخزانه . وزیری بوددرعهدقاجاریه که زیر نظر صدر اعظم کار میکرد و در حقیقت متصدی خزان. کشور بود اگر ولات یا حکام بدهکار بودند مستوفی محل طلب دولت را میگرفت و به وزیر خزانه تحویل میداد اگر دستور العمل مبلغی اضافه از مخارج داشت وزیر خزانه آنرا ازولی یاحاکم می گرفت تا بمصرف بروات صادر مرکر ومخارج دیگر برساند واگر برعکس کتابچه یا باصطلاح فاضل داشت وزیر خزانه کسری را برای حاکم یا والی محل می فرستاد تامخارج پیش بینی شده در کتابچ. دستور العمل معوق نماند. یاوزیرداخله . وزیری که وزارت داخله را اداره کند ( قاجاریان پهلویان ) .یا وزیر دادگستری . وزیری که وزارت دادگستری را اداره کند(پهلویان ) وزیر عدلیه . یا وزیر دارایی . وزیری که وزارت دارایی را اداره کند ( پهلویان ) وزیرمالیه . یاوزیر دایر. انتقالی . وزیر مزبور مانند وزیر اصفهان ظاهرا جزئ اعضای شعب. دستگاه حکومتی بوده است . وی وظیفه داشت که براراضی خالصه نظارت کند ونگذارد نقصانیمتوج. خالص. شریفه گردد . یا وزیر دربار (اعظم ) . وزیری که وزارت دربار را اداره کند (قاجاریان پهلویان ) . یا وزیر دفاع ملی . وزیری که وزرات دفاع ملی را اداره کند. یا وزیردفتر. وزیری که وزارت دفتر را ادراه میکرد خزانه دارکشور ( قاجاریان ). یا وزیر دفتراستیفا. وزیری که وزارت دفتراستیف رااداره میکرد. یا وزیر راست . صدراعظم (اعتمادالدوله ) که درجانب راست شاه می نشست (صفویان ) مقابل وزیر چپ . یا وزیر راه . وزیری که وزارت راه رااداره میکرد وزیر طرق . یا وزیر رسایل ( خاصه خاص. سلطنتی ) . وزیری که وزارت رسایل رااداره میکرد .یا وزیر زراعت . وزیری که وزارت زراعت را اداره میکرد قاجاریان ) وزیر کشاورزی . یا وزیر صناعت . وزیری ک وزارت صناعت را اداره میکرد(پهلوی ) وزیرپیشه و هنر . یا وزیر طرق ( وشوارع ) . وزیر راه . یا وزیر عدلیه (عظمی ) . وزیری که وزارت عدلیه را اداره کند (قاجاریه پهلوی اول ) . یاوزیر علوم . وزیری که وزارت علوم را اداره میکرد قاجاریان ) . وزیر فرهنگ وزیر معارف وزیر آموزش وپرورش . یاوزیر غلامان . وزیری که باموردفتری و مواجب و تیول و انعام غلامان و سایر کارهای ایشان رسیدگی میکرد . یا وزیر فرهنگ . وزیری که وزارت فرهنگ را اداره کند ( پهلویان ) وزیر آموزش و پرورش وزیر علوم وزیر معارف . یا وزیر فرهنگ وهنر. وزیری که وزارت فرهنگ و هنر را ادراه کند(پهلوی دوم ) . یا وزیر فواید (فوائد ) عامه . وزیری که وزارت فواید عامه رااداره کند (قاجاریه و پهلوی اول ) .یا وزیر قورچیان . وزیری که بکارهای دفتری قورچیان میرسید و بامستوفی قورچیان احکام مواجب و تیول ایشان راتهیه میکرد. یا وزیر کار( و خدمات اجتماعی ) . وزیری که وزارت کار را اداره کند (پهلویان ) .یاوزیر کشاورزی . وزیری که وزارت کشاورزی را اداره کند ( پهلویان ) وزیر زراعت وزیر فلاحت . یا وزیر کشور . وزیری که وزرارت کشور را اداره کند ( پهلویان ) وزیر داخله . یا وزیر گمرک ( گمرکخانه ها گمرکات ) . وزیری که وزارت گمرک را اداره کند (قاجاریان پهلویان ) . یا وزیر لشکر . وزیر جنگ ( قاجاریان ) .یاوزیر مالیه . وزیری که وزارت مالیه را اداره میکرد ( قاجاریان پهلوی اول ) وزیر دارایی . یا وزیر مختار (سیا ) . مامور وزارت خارجه درسفارت خان. کشور خود که در کشور دیگر بکار می پردازد. مقام وی پس از سفیر (کبیر ) است : حاجی محسن خان معین الملک وزیر مختار . یا وزیر مشاغل . وزیری که وزارت مشاغل را اداره میکرد ( قاجاریان ) وزیر کار . یا وزیر معادن . وزیری که وزارت معادن را اداره میکرد ( قارجاریان ) . یا وزیر معارف . وزیری که وزارت معارف را اداره میکرد ( مشروطیت ) وزیرعلوم وزیر فرهنگ وزیر آموزش و پرورش . یا وزیر موقوفات . وزیر اوقاف (صفویان ) . یا وزیر نظام ٠ متصدی امور لشکری آذربایجان در عهد قاجاریه : (( میرزا فتحعی خان صاحب دیوان وزیر نظام وپیشکارمملکت آذربایجان . ) ) توضیح رئیس قشون آذربایجان را از زمانی که این شغل با میرزا تقی خان امیر نظام (امیرکبیر ) بوده است ((وزیرنظام ) ) مینامیدند. اول دفعه ای که این لقب شغلی بلقب عادی مبدل گشته موقعی است که محمدابراهیم خان دایی نایب السلطنه ( فرزندناصرالدین شاه ) که قبلا معمارباشی بوده بوزارت تهران سرافراز شده است . یاوزیر وظایف ( وظائف ) . وزیری که وزارت وظایف را اداره میکرد . ۲ - صدراعظم رئیس الوزرائ : (( الب ارسلان ... بدلالت نظام الملک عمیدالملک ابونصر کندری را که وزیر او و طغرلبک بود ... بگرفت . ) ) ۳ - معادن ناظر بیوتات (صفویان ) ۴ - (شطرنج ) مهره ایست درشطرنج که ازهم. مهره ها قوی تر و قدرت حرکتش بیشتر است . وزیر میتواند در هر نوبت در امتداد ستون و عرض صفحه ونیزروی هر دو قطر صفحه حرکت کند . حرکت وزیر هموار بخط مستقیم ( عمودی یا افقی یااریب ) صورت میگیرد و بهمین ترتیب مهره های حریف را میتواند بگیرد . ۵ - یکی از صفحات فنر که در اتومبیل نصب می شود .
لقب هارون برادر موسی علیه السلام

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (اِ. ص . ) ۱ - هر یک از اعضای هیئت دولت . ۲ - رئیس وزارتخانه . ۳ - فرزین ، در بازی شطرنج مُهرة بعد از شاه .

فرهنگ عمید

۱. کسی که در رٲس یک وزارتخانه قرار دارد و از اعضای هیئت دولت است، دستور.
۲. کسی که پادشاه در امور مملکت با او مشورت می کرد و کارهای مهم به عهدۀ او بود.
۳. در حکومت های قدیم، مهم ترین مقام در دستگاه اداری مملکت.

دانشنامه عمومی

وزیر (دیواندره). وزیر نام روستایی واقع در دهستان قراتوره بخش مرکزی شهرستان دیواندره استان کردستان است. که در 35 کیلومتری شهرستان دیواندره قرار داردطبق سرشماری عمومی سال ۱۳۸۵ جمعیت این روستا ۴۵۴ نفر ( ۹۴خانوار ) بود. و در حال حاضر جمعیتی 550نفری با 120خانوار دارد
آثار باستانی:
● قلعه سعید خان
( متأسفانه قلعه روستا که قدمت 600 ساله دارد با بی توجهی مسئولین استان تقریباً تخریب شده است. )
●کوه تاریخی تپه رش
تپه ره ش روستای وزیر مربوط به ( 2500 سال قبل از میلاد ) دوران پیش از تاریخ ایران باستان - دوران های تاریخی پس از اسلام است و در شهرستان دیواندره، بخش مرکزی، روستای وزیر واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۸۰۳۰ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
عکس وزیر (دیواندره)

وزیر (شطرنج). وزیر در شطرنج قوی ترین مهرهٔ بازی است که ترکیبی از حرکت رخ و فیل را با هم انجام می دهد ( عمودی، افقی و ضربدری ) . هر یک از بازیکنان یک وزیر دارند و جای آن در صفحهٔ بازی در کنار شاه در خانهٔ همرنگ خود ( خانهٔ d1 برای وزیر سفید و خانهٔ d8 برای وزیر سیاه ) است. از آن جا که وزیر قدرتمندترین سوار بازی است وقتی پیاده ای با رسیدن به خانهٔ آخر ترفیع می یابد معمولاً تبدیل به وزیر می شود. نام این حرکت، ترفیع یا ارتقا است. رخ و وزیر به سوارهای سنگین معروف هستند. آوردن وزیر داخل بازی حرکت محسوب نمی شود در شیوه های تاریخی شطرنج که در هند و ایران ابداع شده و تمرین می شد، وزیر یک مهرهٔ ضعیف بود که فقط می توانست یک خانه به طور ضربدری حرکت کند. شیوهٔ امروزین حرکت شطرنج از اواخر سدهٔ پانزدهم میلادی در اروپا و در پی مجموعه تغییراتی در قوانین شطرنج به منظور بالابردن سرعت بازی و اهمیت بخشی به مقام وزیر ابداع شد.
نام این مهره در چاتورانگا شیوهٔ ابتدایی بازی شطرنج که در هند ابداع شده بود، مانتری واژه ای با ریشهٔ سانسکریت به معنی وزیر بود. در شطرنج ایرانی نام مهره به فرزین ( پارسی میانه: frazēn به معنی وزیر ) ترجمه شد. با ورود شطرنج به اروپا ابتدا از صورت کوتاه شدهٔ فرزین یعنی فرز یا فرس استفاده می شد، اما رفته رفته جنسیت مهره تغییر کرده و نام آن به واژه هایی با معنی بانو یا ملکه تبدیل شد. دلایل مختلفی برای تغییر نام این مهره ذکر شده است. به گفتهٔ هنری دیویدسون ( تاریخ مختصر شطرنج، ۱۹۴۹ ) این تغییر به هم آوایی تلفظ فرانسوی این واژه ( فیِرز - fierge ) با واژهٔ باکره ( ویرز - vierge ) مربوط می شد. در جامعهٔ مسیحی کاتولیک اروپا طبیعی بود که این نام را با مریم ارتباط داده و از بانو یا ملکه که لقب های مریم است استفاده کنند. ابتدا در بیشتر زبان های اروپایی آن را بانو نامیدند اما با توجه به محل قرار گرفتن این مهره در کنار شاه نام ملکه برای آن طبیعی تر به نظر می رسید. امروزه این مهره در فرانسوی ( dame ) ، آلمانی ( Dame ) و ایتالیایی ( Donna ) «بانو» و در انگلیسی ( Queen ) و بیشتر زبان های دیگر «ملکه» نامیده می شود. اما نام روسی واژه هنوز به شکل فِرز ( Ферзь ) باقی مانده است.
ارزش نسبی وزیر معمولاً کمی بیشتر از یک رخ و یک فیل و کمی کمتر از دو رخ برآورد می شود. با این که یک وزیر در مجموع به اندازه یک فیل و یک رخ توان مانور دارد ولی ارزش آن کمی بیشتر است. در این مورد دو دلیل ذکر شده؛ اول این که تمامی قدرت وزیر را با یک حرکت می توان منتقل کرد ولی برای انتقال یک رخ و یک فیل به دو حرکت نیاز است و دوم این که وزیر نقطهٔ ضعف فیل در مورد عدم دسترسی به خانه های ناهمرنگ خود را ندارد. نقطهٔ قوت ترکیب فیل و رخ نسبت به وزیر هم این است که می توان با آن ها به طور دوگانه حمله یا دفاع کرد، هرچند در عمل این عامل نسبت به نقطه قوت های وزیر اهمیت کمتری دارد.
عکس وزیر (شطرنج)عکس وزیر (شطرنج)

وزیر (فیلم). وزیر ( Error: {{Lang - xx}}: متن دارای نشانه گذاری ایتالیک است ( راهنما ) ) یک فیلم به کارگردانی بجوی نامبیار است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد.
عکس وزیر (فیلم)

وزیر (مجموعه تلویزیونی). وزیر ( ایسلندی: Ráðherrann ) یک مینی سریال درام ایسلندی است که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد.
این سریال دربارهٔ یک نخست وزیر عوام گرا است که دچار بیماری ذهنی شده و همکارانش تلاش می کنند که بیماری او را از ملت پنهان کنند. [ ۲] [ ۳]
عکس وزیر (مجموعه تلویزیونی)

وزیر (ننگرهار). وزیر ( به لاتین: Wazir ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولسوالی خوگیانی واقع شده است. [ ۱] [ ۲]
عکس وزیر (ننگرهار)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

مهم ترین منصب حکومتی در قوۀ مجریه که متصدی یک وزارتخانه است. این منصب در دوره های مختلف تاریخی ایران جایگاهی متفاوت داشته است. در دورۀ سامانیان در رأس همه دیوان ها و اهل قلم «وزیر» یا «خواجه بزرگ» قرار داشت. وی در دیوان خود ناظر کلیۀ امور دیوانی، نحوۀ اداره و رسیدگی به مسائل حکومتی (مملکتی) بود. در زمان آل بویه مقام وزیر پس از فرمانروا بالاترین مقام بود. در این دوره دو نوع وزارت گزارش شده است: وزارت تفویض و وزارت تنفیذ که اولی مقامی بالاتر از مقام دومی داشت و وظایف هر کدام مشخص بود. در دورۀ غزنویان، وزیر پس از سلطان در رأس نظام حکومت قرار داشت و از قدرت بیشتری نسبت به سایر ارکان حکومت برخوردار بود. دیوان وزیر نیز در صدر دیوان های گوناگون بود. در عهد سلجوقیان تا پس از صدارت نظام الملک، وزیر از اعتبار خاص برخوردار بود و اکثراً بدون مجوز سلطان به انجام امور می پرداخت و تنها راه ارتباط با سلطان بود. کاخ او ملجأ افرادی بود که به دادخواهی، طلب شغل و منصب یا مساعدت های دیگر مراجعه می کردند. در پاره ای موارد وزیر سپاهی مخصوص داشت. در حکومت خوارزمشاهیان نیز وزیر یا خواجه جهان شخص دوم مملکت بود که در دیوان وزارت به نمایندگی از سلطان در رأس امور قرار می گرفت. در زمان تیموریان وزرا زیر نظر «دیوان بیگی» بودند و ۷ نفر وزیر با مسئولیت های مشخص انجام وظیفه می کردند. در دورۀ صفویان در آغاز کار، منصب وزیر پس از سِمَت وکیل قرار داشت ولی پس از شاه عباس اول مقام وزیر به مقام درجۀ اول ترفیع یافت. در پایان دورۀ صفویه، مأمور عمدۀ حکومت مرکزی وزیر اعظم نامیده می شد. وزیر اعظم دیوان اعلا، عمده ترین رکن دولت برای انتصاب تمامی امرای درگاه و ولایات و اجازۀ پرداخت و دریافت و داد و ستد کل مملکت اعم از مالیات دیوانی و وجوهات خزانه بود و لقب اعتمادالدوله را در انحصار خود داشت. در زمان قاجاریه لقب اعتمادالدوله متروک شد و شاغل آن عنوان صدراعظم یافت و عزل و نصب وی منحصراً به تصمیم شاه وابسته بود. صدراعظم قاجار تنها کسی بود که حق داشت در تمامی امور به حضور شاه برود و یا مستقیماً نامه بنویسد. پس از شاه شیرازه کلیه امور در دست او بود. همچنین تعیین وزرا با وی بود و آن ها زیر نظر صدراعظم انجام وظیفه کردند. در دوران سفر ناصرالدین شاه اختیارات تامی به صدراعظم تفویض شده بود که علاوه بر مسائل مملکتی، به امور داخل حرم نیز نظارت نماید. پس از مشروطیت وزیر در مجموعه هیئت دولت قرار گرفت و بعدها اعضا هیئت وزرا شامل وزیران و وزیران مشاور با وظایفی صرفاً سیاسی به موجب قانون اساسی به عنوان مسئول ویژۀ وزارتخانه متبوع خود تعیین شدند.

مترادف ها

minister (اسم)
وزیر، وزیر مختار

vizier (اسم)
خواجه، وزیر

queen (اسم)
ملکه، شهبانو، وزیر، بی بی، زن پادشاه

فارسی به عربی

ملکة , وزیر

پیشنهاد کاربران

وزیر = وچیر و وزیر پهلوی.
وزیر پارسی و پهلوی است که در زبان عربی هم رفته است ربطی هم به وزر ندارد و اولین بار در دوران عباسی و توسط یک ایرانی این واژه به میان آمد و درون زبان های دیگر هم شد. در پایان می گوییم که وزیر کلمه پهلوی است.
علامه علی اکبر دهخدا مینویسند ؛واژگان فارسی چه لفظی و چه وزنی
فارسی میباشند . دادن ( نقل ) به معنی.
معنی، مینو، مانا، ماندگار.
پذیر ( پزیر پادشاه ) :وزیر.
وزیر ( کلمه وزیر بر وزن فعیل ، از وزر - به کسره واو ، و سکون زاء - به معنای حمل سنگینی است ، و اگر وزیر را وزیر گفتند ، بدین جهت بوده که حامل ثقل و سنگینی های پادشاه است.
وِزْر به معنای بار سنگین است، و به معنای مسئولیت، نیز می آید; چرا که آن هم یک بار سنگین معنوی بر دوش انسان محسوب می شود، و اگر به وزیر، وزیر گفته می شود، به خاطر آن است که: بار سنگینی از ناحیه امیر، یا مردم بر دوش او گذارده شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

بزرگ فرمدار به پهلوی
وزیر ( وچیر )
واژه وزیر
معادل ابجد 223
تعداد حروف 4
تلفظ vazir
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: vičīr، جمع: وُزَراء]
مختصات ( وَ ) [ ع . ] ( اِ. ص . )
آواشناسی vazir
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژه نامه آزاد
لغت نامه دهخدا
به نظر من وزیر اسمی است که از دوقسمت وز - تقسیم کننده ی آب و ایر - ابی که بر روی سنگ جاری است درست شده است وچون آب در زندگی و اقتصاد ایرانیان نقش اول را بازی می کرده است این کلمه کم کم ارتقا معنی پیدا کرده وتبدیل به وزیر شده است .
بررسیِ واژگانِ " وزیر، چیدن، ویچیدن، گُزیدن، زیدن، زینیدن، فرزین، چین، زین، زینه و . . . ":
ما میخواهیم تکواژها و چمهایِ واژگانِ بالا را واکاویم و سپس برابرواژه ای درخور به جایِ " تصمیم گرفتن" یا " entscheiden " ( آلمانی ) بیابیم.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه یِ " وزیر" در زبانِ اوستایی به ریختِ " ویچیرَ ( صفت ) /ویچیرا ( نام/مادینه ) " بوده است.
1 - "ویچیرَ" در زبانِ اوستایی به چمهایِ زیر بوده است:
1. 1 - تصمیم گیرنده، تعیین کننده، دستور/حکم دهنده، گُزیننده
و برابر با " entscheidend " و " die Entscheidung treffend" در زبانِ آلمانی است.
1. 2 - ( کسی که ) تصمیم گرفته/به قطعیت رسیده، ( کسی که ) به یقین/باور/ اطمینان رسیده.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2 - تکواژهایِ "ویچیرَ" ( وی. چی. رَ ) :
خودِ واژه یِ " ویچیرَ" از سه تکواژِ " وی. چی. رَ" ساخته شده است که
2. 1 - "وی" در آن پیشوند است و باید دانست که پیشوندِ " وی" در زبانِ پارسیِ کُنونی به ریختِ" گُ" درآمده است ( برایِ بررسیِ بیشتر به پیامم در زیرواژه یِ " وی" از همین تارنما نگاه بیاندازید ) .
2. 2 - تکواژِ " چی" در واژه یِ "ویچیرَ/ویچیرا" برآمده از واژه یِ " کَی: kay" در همین زبانِ اوستایی است. " کَی" در زبانهایِ اوستاییِ کهن و جوان به چمهایِ زیر بوده است:
a ) گزیدن، برگزیدن، انتخاب کردن، جُستن
b ) جدا کردن
آ ) " کَی"با پیشوندِ " وی/گُ":
جدا کردن، متمایز کردن
گزیدن، جُستن
ب ) " کَی" با پیشوندِ "وی" و واژه یِ " ارش" به چمِ " راست":تصمیمِ درست گرفتن، انتخابِ درستی داشتن میانِ ( چیزها ) .
پ ) با پیشوندِ " هم":
گردآوردَن، جمع آوری کردن
( پاها را ) کنارِ هم گذاشتن / ( راستایِ پاها را ) کنار هم قراردادن
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
( در اینجا به زیبایی می توان دید که واژگانِ "جدا کردن، گزیدن، انتخاب کردن" با واژگانِ " تصمیم/تصمیم گرفتن" خویشاوندیِ معنایی دارند؛ چنانکه در زبانِ آلمانی نیز واژه یِ " scheiden" به چمِ " جداکردن/شدن" است و واژه " ent. scheiden" به چمِ " تصمیم گرفتن" است که با پیشوندِ " ent" همراه است. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ما "چی" را از واژه یِ " ویچیرَ" به همراهِ پسوندِ " دَن" به ریختِ " چیدَن" در زبانهایِ پارسیِ میانه - پهلوی نیز داریم. ازآنجاییِ که دگرگونیِ آواییِ " چ/ز" در زبانهایِ ایرانی رواگمند ( =رایج ) بوده است ( بمانندِ اپچار/ابزار، روچ/روز، سوچ/سوز و. . . ) ، ما کارواژه یِ " زیدَن" را از " چیدن" داریم که در کارواژه یِ " گُزیدن=گُ. زیدن" به زیبایی نمایان است. نیاز به یادآوری است که واژه یِ " گُزیدن" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی به ریختِ " ویچیدَن =وی. چیدن" بوده است.
بُنِ کُنونیِ " زیدن"، " زین" می باشد؛این را می توان در کارواژه یِ " گُزیدن" با بُنِ کُنونیِ " گُزین= گُ. زین" دید. از سویِ دیگر میدانیم که بُن کنونیِ " چیدن"، "چین" می باشد و این چنین پیوندهایِ " زین" و " چین" آشکار می گردد. پس ریختِ دیگرِ " زیدَن"، " زینیدن" است ( چنانکه می گوییم: گفتن/گوییدن، گماشتن/گماردن، پرداختن/پردازیدن و. . . . )
2. 3 - " رَ" نیز پسوندِ صفت ساز/نامساز بوده است؛ چنانکه " رَ" در واژه ای پسوندِ صفت ساز باشد، برایِ ساختنِ نام به ریختِ پسوندِ " را " در می آید. پسوندِ " رَ" را می توان در برخی زبانهایِ اروپایی همچون لاتین، زبانهای اسلاویک و. . . نیز دید.
نمونه هایی از این پسوند در زبانِ اوستایی:
اَغرَ ( اوستایی ) : اَغ. رَ" . . . " آغاز، آغال" ( پارسی ) ( زدایش و جایگشتِ آواییِ " رَ" )
چیثرَ ( اوستایی ) :چیث. رَ . . . " چیهرَک" ( پارسیِ میانه - پهلوی ) . . . " چهره" ( پارسیِ کُنونی )
( پابرجاییِ پسوندِ " رَ" )
. . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته ها:
نکته 1:
همانگونه که گفته شد، دگرگونیِ آواییِ " چ/ز" در زبانهایِ اوستایی - پارسیِ میانه - پارسیِ کُنونی دیده می شود؛ این دگرگونیِ آوایی به زبان عربی پیوندی نداشته است؛ افزون بر نمونه هایِ گفته شده، کُنونه یِ ( =زمانِ حالِ ) برخی از کارواژگان که در زبانِ اوستایی به " چ" می انجامیدند، در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی به " ز" ترادیسِش پذیر هستند. نمونه ها: " ریچ/ریز" از "ریختن، "سوچ/سوز" از کارواژه " سوختن"، " تَچ/تاز" از "تاختن" و. . . .
نکته 2:
واژه یِ " فَرزین" به چمِ " وزیر" ساخته شده از دو تکواژِ " فَر" و " زین" است.
تکواژِ " زین" در آن، بُنِ کُنونیِ " زیدَن" است؛ از همین رو به آسانی می توان دریافت که کارواژه یِ " فَرزین"، " فَرزیدَن" بوده است ( بسنجید با گُزیدن/گُزین ) .
نکته3:
واژگانِ " چیدن" و " زیدن" همریشه هستند ولی از نظرآوایی و دیسه ای، این دو واژه یکریخت نیستند و دارایِ بُن هایِ کُنونیِ جداگانه هستند و همین برایِ اینکه " زیدن" را به خودیِ خود یک کارواژه به شمار آوریم، بسنده می کند؛چنانکه در واژه یِ " گُ. زیدَن" دیده می شود.
نکته 4 :
شما با واکاویِ واژگانِ زبانهایِ باستانی و چمهایِ این واژگان، به زیبایی می توانید بدانید که چه واژگانی و چه مفاهیمی در زبانهایِ باستانیِ ایرانی از نزدیکیِ معنایی برخوردار بوده اند و این کار هم به شما در بازشناختِ یک فردِ ایرانیِ زمانِ باستان یاری می رساند و هم در یافتنِ واژگانِ سره به روشِ خویشاوندیِ چمهایِ واژگان.
برای نمونه در اینجا پی برده شد که واژگانِ " تصمیم گرفتن، انتخاب کردن، جدا کردن، متمایز کردن، گُزیدن" از خویشاوندیِ معنایی برخوردار هستند. پس اگر شما یک کارواژه برایِ یکی از اینها داشته باشید، می توانید با بکارگیریِ پیشوندها بر رویِ این کارواژه، همه یِ چمهایِ بالا را پوشش دهید.
نکته 5:
پیشوندِ " ent" در واژه یِ " entscheiden " از زبانِ آلمانی در بسیاری جاها با پیشوندِ " وی/گُ" از زبانِ پارسی کارکردِ همسانی دارد. پیشوندِ " de" در واژه یِ " decide" نیز بهمچنین ( در این باره به زیرواژه "وی" از همین تارنما مراجعه کنید ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهادها:
پیشنهاد1:
اکنون که ما دریافته ایم، " زیدن/زینیدن" بخودیِ خود یک کارواژه است، به آسانی می توانیم پیشوندهایی به آن بیافزاییم و نوواژگانی را از آن بیرون بکشیم؛ پیشوندهایی همچون " هم، در، اَندر، بر، هو و . . . " .
پیشنهاد2:
سببیِ ( Kausativ ) کارواژه یِ " زیدَن/زینیدن"، " زینیدن" است، کارواژه " زیناندن" می شود ( بمانندِ خوردن/خوراندن ) .
پیشنهاد 3:
از کارواژه یِ " زیدن/زینیدن" می توان واژگانِ " زینه، زینِش و. . . " را نیز بکار گرفت.
واژه یِ " زینه" به چمِ " پله، لایه" با کارواژه یِ " زیدن/زینیدن" همبسته ( =مرتبط ) است و چنانکه می دانیم اینها با واژگانِ " چین، چینه" همریشه هستند. آنچه باید درنگریسته شود، این است که "چین، چینه" و " زین، زینه" با چمِ " جدا کردن" از واژه یِ " کَی" در زبانِ اوستایی همبسته ( =مرتبط ) هستند.
پیشنهاد 4:
یکی از برابرواژگانی که می توان به جایِ واژه یِ " تصمیم گرفتن" برنهاد، واژه یِ " زیدن/زینیدن" هست؛چنانچه خواهان بکارگیریِ پیشوند بر رویِ آن هستید، برای نمونه می توان پیشوندِ " بَر" را رویِ آن بکار بست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشتها:
1 - رویبرگهایِ 441 و 1438 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانی باستان" ( کریستین بارتولومه )

وزیروزیر
همانگونه که برخی از دوستان فرمودند:
دستور در زبان پارسی میانه/پهلوی به معنای وزیر است.
( هرچند که خود واژه وزیر عربی شده"وَچیر" است که آن هم ریشه در پارسی های باستان دارد. )
حضرت اجل ؛ لقب مخصوص وزیران بوده است ، چنانکه حضرت مستطاب لقب مخصوص علما و حضرت اشرف لقب وزرا.
وزیر : دستوردار
وزارت : دستورستان
🇮🇷 واژه ی برنهاده: فرزین 🇮🇷
وزیر در شطرنج : Queen
وزیر در سیاست : Minister
نام دیگر وزیر در کتاب فارسنامه ابن بلخی ( بزرگ فرمای ) آمده است
وزیر از واژه ویچیر اوستایی به معنای قاضی یا داور گرفته شده
بعهده گرفتن مسئوولیّت را؛
در زبان اوستا :وچیر بمعنی فرمان ده وداور است ( Vichir ) :وزیر از فعل وِزر.
مصدر: فرهنگ لغات قرآن، تألیف پروفسور عباس مهرین شوشتری، سال 1341 ه ش.
پروفسور عقیده دارد بعض کلمات عربی از زبانهای دیگری گرفته شد؛ غافل از اینکه کاملا برعکس است. "إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ".
...
[مشاهده متن کامل]

نزدیکترین کلمه برای وزر:charge میباشد.

وزیر
واژه وزیر از وزر مشتق شده است . وزر در لغت به معنی سنگینی است ، ، چون بارهاى سنگین حکومت را بر دوش می کشد ، و گناهان را نیز به همین جهت وزر گویند چرا که بار سنگینی است بر دوش گنهکار .
آصف=وزیر باخرد و مدبر
وَزیر
این واژه گویش کهن واژهء : گُزیر است.
وَزیر کسی است که در چاره اندیشی میکند و راه گُزیر از دشواری ها را می یابد.
👤وزیر
پارسی پهلوی: فرزین
زبان اربی: وزیر
واژه "وزیر" از واژه پارسی پهلوی "فِرَزین" گرفته شده است که فرزین از دو بخش فرا ( بالا ) و زین ( جایگاه ) ساخته شده است و به معنی "بلندپایه" می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

برخی نیز واژه وزیر را برگرفته از واژه پارسی پهلوی وچر ( =فرمان ) یا وچرگر ( =فرمانده ) می دانند که از ریشه "واج" است به معنی "سخنگو".
واژه وزیر از راه دودمان عثمانی به اروپا و به زبان انگلیسی هم راه یافت که در آن جا vizier گفته می شود. در زبان پارسی پهلوی به نخست وزیر مهیست ( =بزرگ بزرگان ) می گفتند که یکی از هموندان مهستان ( مجلس بزرگان ) بود.

فرزین
کچیر
واژه ای ایرانی که از واژه فرزین برخاسته است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس