وری

لغت نامه دهخدا

وری. [ وَ ری ی ] ( ع ص ) پیه آکنده فربه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
- لحم وری ؛گوشت فربه. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
|| آتش زنه آتش دهنده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

وری. [ وَ را ] ( ع اِ ) آفریدگان. ( از منتهی الارب ). خلق. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). آفریده. ( ناظم الاطباء ).
- ابوالوری ؛ کنیه است روزگار را زیرا مردم به زمان خود شبیه ترند تا به پدران خود. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) جای کردگی ریم در شکم و جز آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). اسم است وَرْی ْ را. ( اقرب الموارد ). رجوع به وری شود.

وری. [ وَرْی ْ ] ( ع مص ) تباه کردن ریم شکم را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). خانه کردن ریم در زیر پوست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بر شش کسی زدن. || افروخته شدن آتش. || پیه ناک و بسیار آکنده شدن مغز در استخوان شتر از فربهی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || آتش جستن از آتش زنه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). وُری . ( منتهی الارب ). || ( اِ ) ریم شکم یا سخت ریش که از آن ریم و خون زهد در شکم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و چون دشمن سرفه کند به وی گویند وریاً و قحاباً و اگر دوست عطسه کند میگویند رعیاً و شباباً. ( ناظم الاطباء ).

وری. [ وَ ] ( ع اِ ) به فتح واو و کسر راء مهمله و یاء مجهول ، اماله ورا که به معنی مخلوقات است. ( غیاث اللغات ) :
توبه را از جانب مغرب دری
باز باشد تا قیامت بر وری.
مولوی.

وری. [ وُ ری ی ] ( ع مص ) آتش جستن از آتش زنه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به وُرْی ْ شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) خلق مخلوق آفریده .
آتش جستن از آتش زنه

فرهنگ معین

(وَ ) (عا. ) مهمل دری : دری وری . و این دو کلمه با هم به معنی حرف بی ربط و بی معنی و مزخرف است .
(وَ را ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - خلق ، مخلوق . ۲ - آفریده .

گویش مازنی

دانشنامه عمومی

وری، روستایی است از توابع بخش چهاردانگه شهرستان ساری در استان مازندران ایران.
آرامگاه میر عمادالدین ( بنیانگذار حکومت سادات عمادی مازندرانی ) در این روستا قرار دارد.
این روستا در دهستان چهاردانگه قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۱۲۰نفر ( ۴۸خانوار ) بوده است. [ ۲]
عکس وری

وری (لریک). وری ( به لاتین: Veri ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان لریک واقع شده است. وری ۷۸۶ نفر جمعیت دارد. [ ۱]
وری در زبان تالشی به معنی بالا است و اشاره به روستایی بالایی یا بالادست دارد. [ ۲]
عکس وری (لریک)عکس وری (لریک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

( وِری ) فعل امر در لری و لکی به معنی بیا.
در لکی علاوه بر این ( بوری ) هم میگن البته در جملات ( بو ) یا ( بور ) هم میگن.
بو تا بچیمر:بیا تا بریم
کرد ها میگن وره.
وَرَی:
پنهان شدن یک شئ درون یک شئ دیگر. یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ. قابیل جسد برادرش را پنهان کند. النَّارَ الَّتِی تُورُون:همان آتشی که درچوب نهان است. با جرقه وَرَیَ: نوعی ظاهر کردن وَراء، یا آن سوی یک شئ : مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ . تورات:کتابی که عمق آن پنهان است. متواری از ریشه وَرَی بر باب مفاعله به معنای دور شدن تا حدّ ناپدیدی است: حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجاب. فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً. قسم به اسبهایی که هنگام دویدن با اصابت سُم آنها به سنگ جرقه از آنان بیرون می زند. لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ : لباسی که زشتی مستور در اندام خود را� بپوشانید.
...
[مشاهده متن کامل]

وِری :گوشت بن دندان, لثه.
نمونه:نان رابه دشواری قورت داد، وری هایش رابه زبان واروفت. ( کلیدر، ج۶، ص۱۷۵۷ )
محمدجعفر نقوی
وِری/ veri : لثه
مانند: مانده های خوراک از روی وری ها پاک کرد و. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی

بپرس