وحدت و کثرت

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] وحدت و کثرت (فلسفه). واحد و کثیر دو مفهوم هستند که قسیم یکدیگر و از اقسام موجود می باشند. این دو، از مفاهیم عامه ای هستند که چون مساوی با مفهوم وجود هستند، تصورشان ضروری است و از تعریف بی نیازند.
عده ای از فلاسفه معتقدند که مفهوم واحد، نزد عقل اعرف است و مفهوم کثیر، نزد خیال. پس هر کدام از این دو، اگر چه از اموری هستند که در ذهن نقش می بندند ولی چون آنچه که در خیال ترسیم می شود از محسوسات است و محسوسات هم اموری هستند که دارای کثرت هستند، پس کثرت در وهلۀ اول در خیال، نقش بسته و عقل آن را از خیال انتزاع می کند پس کثرت نزد خیال شناخته شده تر از وحدت است، در حالی که وحدت امری است عقلی، چون معقولات از امور عامه ای هستند که در اولین مرحلۀ تصرف عقل در آنها، واحد تصور می شود و سپس اقسام دیگر تصویر می شود، پس وحدت نزد عقل شناخته شده تر از کثرت است.
وحدت و کثرت از معقولات ثانیه
وحدت و کثرت از نوع معقولات ثانیه فلسفی هستند چون هر مفهومی که هم بر ممکن و هم بر واجب صادق باشد، مفهوم ماهوی نیست و از مفاهیمی است که از وجود انتزاع یافته است.
بررسی تعاریف وحدت و کثرت
بنابراین که این دو مفهوم از مفاهیم بدیهی و ضروری باشند، تعریفهایی که از این دو مفهوم شده است، تعریفهای حقیقی نمی باشند و همگی گرفتار دور فلسفی می باشند. مثلا تعریف واحد به "چیزی که از جهت واحد بودن، قابل تقسیم نیست. " که هم انقسام (که همان کثرت است) در این تعریف آمده پس شناخت واحد، منوط به شناخت کثیر شده است و هم، قید "واحد" در تعریف اخذ شده است (از جهت واحد بودن) و این همان، تعریف شیء با خودش است. و یا تعریف کثیر به "مفهومی که از اجتماع چند وحدت به وجود می آید" اشکالش این است کهاولا؛ قید وحدت در تعریف کثیر اخذ شده در حالی که شناخت خود وحدت، منوط به شناخت کثرت بود. ثانیا؛ در تعریف کثیر "اجتماع" آمده است که، تعریف شیء با خودش می باشد. پس حق این است که تعریف هر دو مفهوم، تعریفی لفظی و جهت تنبیه بر معنای آن و تمییز آن بین معانی موجود نزد ذهن است. دسته دوم معتقدند که اخذ قید وحدت در تعریف کثرت، اشکالی ندارد چون وحدت در اولین مرحلۀ تصور معقولات قرار دارد و به ذات خودش شناخته می شود نه توسط چیز دیگری، پس تعریف کثرت به وسیله وحدت، تعریفی عقلی است. و تعریف واحد به وسیلۀ کثرت (و انقسام) هم باعث می شود که تعریفی تنبیهی باشد. و هر دو دسته، واحد را به "چیزی که از جهت واحد بودن، قابل تقسیم نیست" و کثیر را به "چیزی که تقسیم می شود" تعریف کرده اند. این بحث در زمان شیخ الرئیس و شاگردان او و فلاسفه معاصر ایشان، بخش جداگانه ای نداشته است بلکه در باب معقولات، در ذیل بحث از کم منفصل، بحث از کثرت شده است و چون ایشان، واحد را جزء اعداد نمی دانستند، بحث از وحدت را هم استطرادی و به تبع بحث کثرت مطرح کرده اند. اما از زمان ملاصدرا به بعد، فلاسفه این بحث را به صورت مستقل مطرح کرده اند.
تقابل بین وحدت و کثرت
...

پیشنهاد کاربران

واحد the one به کثیر یا چگونگی تبدیل_تحول عدد ۱ به ۲ را می توان اینگونه قدری ساده سازی نمود
اولا یک۱ تنها می تواند به دو نیم ۰/۵ تبدیل_تحول پیدا کند در منتهای تحلیل اولیه یعنی یک با صفر قبل از خود و ۲ بعد از خود چه جمع و چه تفریق و چه ضرب شود منتج به همان یک می شود چون یا در صفر درجا میزنیم یا "ایده" دو۲ ، سه۳ و. . را از خود یک نمی توانیم استنتاج کنیم مگر اینکه" ایده" دو۲ را فرض یا"پیش فرض" بگیریم پس مساله باقی میماند که این ایده یا پیش فرض را از کجا می آوریم؟ که تنها پاسخ ممکن در تقسیم ۱ به ۲ است. .
...
[مشاهده متن کامل]

ثانیا اگر یک حاوی_حامل دو نیمه باشد مساله تظاهر بیشتر بودن دو۲ به یک زیر سوال می رود که سکه رایج مباحث ریاضی و اقتصادی است که دوتا سکه یا ملک بیشتر از یک سه و پول است در حالیکه دوتا نیم یا یک۱ بیشتر از خودش می شود اینجاست که این نظم مفهوم عددی را باید با یک چرخش مقوله ای و هندسی توپولوژیک باید از آخر به اول خوانش و پیچش نمود نه برعکس چون دو۱ و کثیر یا زوج خود نیازمند تبیین چگونگی ایجاد_اثبات ایده و پیش فرض دو۲ و سه۳ و. . است که از کجا می آید. .
ثالثا به نظر می رسد که مساله بنیادین همان است لایبنیتس و هایدگر تصریح می کردند که چگونه چیزها بجای اینکه نباشند، هستند و چگونه از عدم، وجود پدید می آید و چگونه هیچ به هستی تبدیل_تحول میابد یا چگونه صفر به یک تبدیل_تحول می یابد یعنی پیش فرض بحث چگونگی تبدیل_تحول واحد به کثیر یا یک۱ به دو۲ ، پاسخ به این مساله جهان شناختی است که با حذف مقدمات زیادی می توان مدعی شد ماهیت جهان توهم است و ماهیت توهم هم تکثر انواع و تعدد اجناس است این نتیجه گیری را می توان با دو نمونه مبانی دین شناختی و روان شناختی مستند نمود یکی تفاوت روزی و رزق است که یکی ثابت است و دومی متغیر یعنی روزی "مقدار" پول و درآمد ماست که با آن می توانیم چند کالای خوراکی و پوشاکی بخریم اما رزق یعنی میزان و امکان مصرف ماست که از تنها می توانیم یکی از چندتایی که بدست آوردیم را استفاده کنیم چه لذت ببریم یا نبریم که خودش مشروط به سلامتی بدن و روان ماست که خودش روزی یکی هست و روزی کس دیگری نیست و در مبانی روان شناختی ارزیابی می شود. .

کثرت و وحدت
این از اون بحثهای سخت فلسفی هست که هرچه بیشتر توضیح بدی کمتر میفهمی اصل جریان چیه.
کلمه توحید که خلاصه دین هست می گوید واحدی درجهان است که همه از اوییم و به او باز خواهیم گشت، ما در یک چیز مادی و یک چیز معنوی با همه دنیا مشترکیم، ما در بحث معنوی در روح الهی مشترکیم چون جسم من بدون روح بدون این فرماندهی که این کلمات را به جسمم می گوید مرده است و خیلی زود از بین می رود همانگونه که جسم فرد مرده بدون روح از بین می رود پس ما در روح مشترکیم
...
[مشاهده متن کامل]

اما درجهان مادی ما در بنیادی ترین ذرات یعنی الکترون پروتون و نوترون و. . باهم مشترکیم نیز صندلی خانه سنگ حیوانات و انسان ها همه و همه در این ذرات مشترکند و از ترکیب قانونمند و متفاوت آنها به وجود آمده اند
هرچه کثرت هست از ریشه به روح مشترک یا ذرات مشترک میرسد حتی افکار متفاوت هم به روح مشترک می رسند
پس همه کثرت ها یک وحدت جوهری دارند هم در ماده هم در معنا.
اما بین این دوباید یه وحدت باشد که اکر نباشد جهان به کثرت می رسد روح و ذرات بنیادی در توضیحی که الان قابل فهمتر از گذشته است مشترکند در "انرژی بنیادی "
انرژی انواع متفاوت دارد اما انرژی بنیاد بنیاد همه انرژی هاست که هم در ذات روح است و هم ماده اولیه ذرات بنیادی
عرفا و فلاسفه و مؤمنان و فیزیدانان و روانشناسان همه و همه میخواهند این را بگویند اما چون زبان مشترک و قابل فهم در زمانهای متفاوت سخت شده و پیچیده شده بیان آن نیز سخت و پیچیده شده است.
انرژی بنیادی از واحد کل که همان هوشمند کل صاحب انرژی است، نشات میگیرد او همان مبدا است که ما خدا می نامیم

آیا مفهوم و ایده بی نهایت که توسط قوای ادراکی فهم و عقل انسان آفریده شده اند، بخودی خود از استعداد تحلیل و تجزیه و تکثیر بصورت سلسله مراتب مفاهیم و ایده ها تا رسیدن به واحد های بنیادی و ساده و تجزیه ناپذیر تحت عنوان فردیت ها یا افراد مفهومی و ایده ای بر خوردار اند یا نه ؟ پاسخ من به این سوال این است که اولا اگر این دو واژه مصداق خارجی در بیرون از فهم و عقل انسان نداشته باشند، غیر قابل تکثیر می باشند و حداکثر میتوانند به هفت حرف تحلیل و تجزیه شود. دوم اینکه اگر مفهوم یا ایده بی نهایت که در زبان فارسی از ۷ حرف ساخته شده است و در بیرون از میدان تفهم و تعقل انسان حقیقت و واقعیت داشته باشد که دارد ، موجودی زنده و صاحب قدرت و دانش و آگاهی و هوش و فهم و عقل احساس و فکر و خیال نباشدو مستعد تصمیم گیری و طراحی و برنامه ریزی نباشد، هیچگاه نمی تواند بخودی خود و بدون طرح و برنامه به کثرت برسد. مفهوم و ایده بینهایت هم در فهم و عقل انسان و هم بطور حقیقی و واقعی تنها و منزوی نمی باشد بلکه دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش هم می باشد، یعنی با نهایت که بازهم در زبان فارسی از ۷ حرف ساخته شده است. در کنار همدیگر به شکل ۷۷ و چون متضاد هم هستند بصورت ۸۷ و یا ۷۸ قابل نوشتن و بخاطر سپردن می باشند. منظور اینکه بی نهایت بصور کامل و تمام شده یا بیکران و یا نامتناهی وجود ندارد بلکه همیشه بصورت باکران و متناهی یعنی در قالب و بهمراه نیم زوج خویش یعنی با نهایت یا متناهی یا باکران موجود می باشد که مرز و کرانه و تناهی آن جاودانه در کلیه جهات و در دور دست های مکانی و بیمکانی و در آینده های دور دست زمانی و بیزمانی جاودانه بسوی بیرون در حال گسترش و توسعه خواهد بود. در بیرون از آن مرز متحرک و در کلیه جهات هیچ چیز دیگری وجود ندارد غیر از خود آن یعنی دو نیم زوج با نهایت و بی نهایت. هگل یکی از فیلسوفان بزرگ آلمان در علم منطق و در بخش بررسی مفهوم و ایده بی نهایت ، تصویر بالا را بی نهایت بد می نامد و به بینهایت خوب قائل شده است یعنی بینهایت کامل و تمام شده. در اینجا نگاهی کوتاه به افکار و خیالات دموکریت فیلسوف برجسته یونان قبل از پیدایش افکار و خیالات غول آسای افلاطون و ارسطو می اندازیم، تا ببینیم که چگونه با بی نهایت ور رفته یا با آن دسته و پنجه نرم کرده و آنرا مورد بررسی قرار داده است. دموکریت در فکر و خیال روشن خویش بینهات حقیقی و واقعی را به دو سمت تحلیل و تجزیه یا تقسیم نموده است ؛ یکی در کلیه جهات و به سمت درون با هدف دست یابی به سنگ بنا های ساده و نشکن و غیر ترکیبی خمیرمایه ساختاری این دنیا که به نظریه اتمی مشهور است و هنوز آن سنگ بنا های ساده و نشکن بطور دقیق تعیین نگردیده اند گرچه تئوری مکانیک ذرات و امواج یا کوانتمی در بررسی ساختمان اتم ها و اجزای تشکیل دهنده آنها و هسته اتم ها و اجزای تشکیل دهنده ذرات زیر هسته ای و ذرات و امواج نور و نیرو ها پیشرفت های خارق العاده ای نموده و کاربرد های وسیعی دارد. دیگری اینکه دموکریت بینهایت را در کلیه جهات و بسوی بیکرانی و بیشماری هم تحلیل و تجزیه و تقسیم نموده است. نتیجه این تقسیم را در قالب کلمات و یک عبارت طلائی و درخشان فرمولبندی نموده که ترجمه آن به زبان فارسی به شکل زیر می باشد: این دنیا از لحاظ اندازه متناهی و از لحاظ عددی نامتناهی یعنی بیشمار می باشد. این جمله روشن که منعکس کننده تصویر ساختار بینهایت حقیقی و واقعی در فهم و عقل و احساس و اندیشه و فکر و خیال آن فیلسوف بوده است را می توان یک تاج الماسی و طلائی بر سر فلسفه غرب و کلیه شاخه های آن از افلاطون و ارسطو گرفته تا به امروز دانست و در نظر گرفت. آن بینش و باور علمی و باستانی هم اکنون در میدان نجوم و کیهان شناسی نظری در حال رنسانس یا تولد دوباره به سر می برد و تحت عنوان جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار معروف گردیده است. عمل تحلیل یا تجزیه و یا تقسیم بی نهایت به واحد های متناهی و مساوی و موازی یک عمل و یا کار تمام شده نمی باشد بلکه یک کار و عمل است که جاودانه جاری خواهد بود و هیچگاه تمام نخواهد شد. این عمل تقسیم که در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه آن بطور خودکار ادامه می یابد ، را می توان تحت عنوان " کثرت پایان ناپذیر ماورائی " در قالب لفظ و کلمه فرمولبندی نمود که توسط هر فرد انسانی بسهولت قابل بخاطر سپردن می باشد. تکثیر دوم که پایان پذیر است در محتوای هرکدام از دنیا ها یا کیهان ها و یا جهان ها صورت پذیرفته است و بطور روشن و منسجم و واحد تاکنون شرح و توضیح داده نشده است. به عنوان مثال در بینش علمی بطور روشن تعیین نگردیده است که ذرات هژده گانه مندرج در مدل استاندارد علم فیزیک همان سنگ بنا های ساده و نشکن مورد نظر دموکریت می باشند و یا تار یا ریسمان های بنیادی باز و بسته به شکل ( I , 0 ) در ابعاد پلانک در تئوری های پنج یا شش گانه تحت عنوان تئوری M و یا ذرات چهار بعدی زمانمکان نسبی انشتاین و ذرات چهار بعدی بیزمانی و بیمکانی نسبی بر روی همدیگر به عنوان نوسانگر های بنیادی هشت بعدی در ابعاد پلانک یعنی کوچکترین سیاه چاله موجود در طبیعت و کیهان ؟
...
[مشاهده متن کامل]

موضوعی که خود من در این زمینه به آن باور دارم این است که خداوند متعال ( البته خدا از دیدگاه شناخت و دانش علمی و نه خدا از دیدگاه معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی ) هرکدام از جهان ها را از ابعاد فراوان و بیکران و باکران خویش آفریده و نه از عدم یا نیستی و هر کدام از آنها را بطور کامل مستقل از دیگری و خود کفا و خود مختار و خود حرکت آفریده است، طوریکه محتوای آنها پس از آفریده شدن، دیگر برای حرکت و تغییر و تحول و تکامل در گذر زمان و انجام نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و وقوع مه بانگ های متوالی هرگز به دخالت دیگری از بیرون کوچکترین نیازی نداشته باشند و بر محیط جهان ها ثبات و سکون و نظم مطلق حکمفرماست و فقط محتوای هرکدام از آنها مشمول حال حرکت و تغییر و تحول و تکامل و گذر زمان و نوسانات متوالی انقباض و انبساط می باشند. برای نمایش عمل دم و باز دم کیهانی و یا نوسانات انبساط و انقباض محتوای کیهان در مقابل چشمان سر کودکان و دانش آموزان و دانشجویان رشته فیزیک در شاخه های نجوم و کیهان شناسی شاید مفید تر باشد که از دو باد کنک تو در تو استفاده شود. باد کنک بیرونی که نقش و نگار کهکشان ها روی آن نقاشی نشده است، یک بار باد می شود و حجم آن در طول آزمایش ثابت نگه داشته می شود و نقش ظرف نگهدارنده محتوا را عهده دار میگردد و باد کنک درونی که در مرکز باد کنک بیرونی قرار دارد و نقش کهکشان ها روی سطح بیرونی آن رسم گردیده و نقش محتوا را بازی می کند و از استعداد باز و بسته شدن برخوردار است ، می تواند در طول آزمایش بار ها توسط اساتید محترم باد شود و باد آن خالی گردد. حتا خود بچه های خوب و بازی گوش در منزل هم می توانند آن آزمایش را در مقابل چشمان والدین و بزرگتر ها بازی وار انجام دهند و از این طریق به بزرگتر ها تفهیم نمایند که خداوند چگونه محتوای هرکدام کیهان ها را باد می کند و دوباره باد آنها را خالی می کند. البته باد کیهانی از بیرون وارد نمی شود و به بیرون هم صادر نمیگردد بلکه همیشه در خود می وزد. زیرا محیط ظرف نگهدارنده محتوای هرکدام از جهان ها بطور مطلق مسدود و نفوذ ناپذیر می باشند و هیجگونه ایاب و ذهاب و یا رفت و آمد از خارج به درون و از درون به بیرون آنها صورت نمیگیرد. پدیده هایی از قبیل روح و روان و نفس مجرد یعنی من یا خود و موجودات توهمی دیگری از قبیل اجنه و شیاطین و عقول و انوار مجرده هم از این ممنوعیت در رفت و آمد به بیرون و درون مستثناء نمی باشند فقط جان زندگی بخش توسط محیط جهان ها تکثیر نشده و پیوستگی و یکنواختی و سکون و ثبات خود را حفظ کرده است. خود دو نیم زوج با نهایت و بینهایت بهمراه همدیگر یک سیستم یا سامانه بسته می باشند که مرز و محیط آنها در کلیه جهات جاودانه در حال گسترش خواهد بود و می توان آنرا یک سیستم یا سامانه مستعد باز شدن و توسعه یافتن دانست. در عوض هرکدام از جهان ها سیستم ها یا سامانه های بسته می باشند و فاقد استعداد باز شدن و توسعه یافتن به سمت بیرون . مجموعه وسیع جهان هایی که تاکنون آفریده شده اند همیشه زیر مجموعه آن سیستم و سامانه در حال توسعه می باشند.

مفاهیم هستی و وجود تنها و منزوی نیستند بلکه هرکدام دارای نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی خویش می باشند ، یعنی نیستی و عدم وجود. لذا هستی گرائی و پیروی از وحدت وجود دو نحله فکری - خیالی اند که هرکدام فقط به نیمی از حقیقت باور دارند و نسبت به نیمه دیگر بی توجه و کم لطفی بخرج می دهند. درست به همین سان ماده و روح نیم زوج های بنیادی و همزاد و هم بازی همدیگر می باشند و هردو به یک سهم مساوی باهمدیگر امر خداوند متعال می باشند و نه اینکه فقط روح امر خداوند و ماده امر شیطان یا اهریمن باشد. لذا ماده گرایائی و روح گرائی هم دو نحله یک دو خط حسی - فکری - خیالی اند که هرکدام فقط به نیمی از حقیقت باور دارند و به نیمه دیگر بی توجهی و کم لطفی بخرج میدهند و سعی میکنند که تصویر نیمه دیگر را از سر لوحه سر و دل خویش پاک نمایند که یک کار محال می باشد. به عنوان مثال اگر شب ها قبل از خوابیدن منکر یکی از این نیم زوج های همزاد شوند و تصمیم قاطعانه بگیرند که فقط به یکی از این دو پدیده باور داشته باشند، صبح فردای هرشب پس از بیداری دوباره با هردوی آنها بر روی همدیگر یا بطور تنیده ز دل و بافته ز جان مواجه خواهند گردید. بجای اینکه یک بار برای همیشه خودرا قانع نمایند که این دو پدیده دو روی یک سکه و یا یک خمیر مایه ساختاری واحد و یگانه می باشند و غیر قابل تفکیک و جدایی از هم اند و هیچکدام به تنهایی نمی توانند به حالت تجرد محض برسند. درست به همین سان پدیده های عام زمان و مکان تنها و منزوی نیستند بلکه هرکدام دارای نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش می باشند یعنی پدیده های بیزمانی و بیمکانی . طوریکه مطلع هستیم این دومفهوم از دیدگاه دین و الاهیات ( اله هیات ) و کلام و تفسیر و حکمت و عرفان دینی از صفات خداوند متعال محسوب می شوند و از دیدگاه عام و خاص مترادف یا معادل و یا هم معنا با عدم وجود زمان و مکان قلمداد شده و می شوند. در این زمینه می توان با اطمینان و یقین باور داشت و حتا دانست که زمان و مکان مطلق محمد زکریای رازی و نیوتن از یک طرف و زمانمکان نسبی انشتاین از طرف دیگر هرکدام به تنهایی یک چهارم و هردو روی همدیگر نیمی از حقیقت را بیان و به زبان ریاضی فرمول بندی شده اند و نیمه مفقوده یا گم شده حقیقت فیزیکی عبارت است از بیزمانی و بیمکانی یا لامکان و لا زمان دینی. بیزمانی و بیمکانی درست مثل همزاد و هم ارز و همبازی های بنیادی خویش یعنی مانند زمان و مکان هم مطلق اند و هم نسبی و روی همدیگر قرار دارند. درست به همین سان و منوال و روال پدیده های مرگ و تولد هم نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همدیگرند. به زبان روز مره می توان این پدیده ها یا مفاهیم زوجی را که از لحاظ کمیت باهم برابر و از لحاظ ماهیت متضاد یا مقابل هم اند، دو قطبی های نوسانگر نامید که جاودانه با همدیگر در رقص و نوسان اند. اصل هم ارزی ماده و روح به زبان ریاضی غیر قابل فرمولبندی می باشد و آنهم به این دلیل ساده و بدیهی که روح با وسایل یا ابزار های فیزیکی غیر قابل اندازه گیری و با حواس پنجگانه غیر قابل دریافت می باشد. روان لایه درونی این دو قطب می باشد. ماده و روح به دو روش قابل تبدیل بهمدیگر و عوض کردن نقش می باشند ؛ یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم. به عنوان مثال پیدایش انواع موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و افزایش و کاهش جمعیت آنها و انقراض بعضی از انواع، این تبدیل متقابل به روش غیر مستقیم صورت می گیرد و روش مستقیم فقط در اولین لحظات وقوع مه بانگ های متوالی و انبساط نطفه داغ کیهانی و سرد شدن آن رُخ می دهد. آنگاه که پس از وقوع هر بانگی یکی از این دو قطب بهمراه لایه درونی یعنی روان به نهایت وسعت و گسترش برسد، نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خودرا مثل دشمن نابود نمی کند بلکه آنرا به شکل بذر یا نطفه قابل رشد در بطن خویش حفظ می نماید و خود نقش زمینه رشد و نمو و بلوغ آنرا عهده دار می گردد. این موضوع که حس کنجکاوی و شگفت و اعجاب و حیرت هر فیلسوف آزاد اندیش و هر حکیم فهیم و عقل گرا یا منطقی و معقول و هر عارف شهود گرا را بر می انگیزد و اورا به سمت باور به معجزه هدایت می کند، چیز دیگری نیست غیر از اجرای امر خداوند و آنهم نه خدای دینی بلکه خدای علمی که نه تنها صاحب حکمت و قدرت و علم مطلق است بلکه خود یا عین حکمت و قدرت و علم مطلق هم می باشد، نه تنها صاحب مِلک و ملکوت بلکه خود یا عین ملک و ملکوت روی همدیگر، نه تنها صاحب عالم امر و غیب و خلق و شهود بلکه خود یا عین امر و غیب و خلق و شهود هم هست، نه تنها واجب و آزاد بلکه امکان و ضرورت هم می باشد. بطور مختصر و خلاصه و مفید : خداوند متعال موجودی ست لایه تناهی یا نامتناهی یا بیکران و یا بینهایت و لذا هیچ چیز و هیچ کس دیگری غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد و آنهم نه به این معنای منفی که کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی نیستی های هستی نما یا ظل و سایه و یا ماسو و غیر خدا باشند بلکه به این معنای مثبت که کلیه کثرات غیر زنده و زنده و کلیه موجودات واقعی و عینی و شهودی و جمیع موجودات محض و مجرد و غیبی اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر وی می باشند. موجودات امکانی دو نوع می باشند ؛ یکی ضروری و اجتناب ناپذیر و بر خوردار از استعداد بقاء و جاودانگی و فنا ناپذیری و دیگری غیر ضروری و اجتناب پذیر که از استعداد فنا پذیری بر خوردار اند و فاقد استعداد بقاء و جاودانگی اند. به عنوان مثال پدیده های صلح و سلامتی و عشق و صفا و لذت و شادی و خرّمی و سرور و ثروت و بطور کلی جمیع پدیده ها و امورات خیر و خوب و زیبا از نوع اول می باشند و پدیده ها و امورات متضاد آنها یعنی جنگ و بیماری و نفرت و بی لذتی و درد و رنج و غم و اندوه و افسردگی و فقر و بطور کلی امورات شر و بد و زشت از نوع دوم می باشند و فقط به طول راه و سفر تعلق دارند و در نظام احسن آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی آفریده نشده اند و در معاد هم آفریده نخواهند شد. به زبان ساده و روز مره می توان بیان داشت که هر بار که این دنیا از نو ( بر اساس فاکتور 8n : ان یا n برابر با اعداد صحیح و طبیعی از یک تا یک حد معین ) آفریده می شود و به ظهور و پیدایش و کثرت می رسد درجه شدت کلیه امورات نیک یا خوب و زیبا افزایش می یابند و درست بهمان اندازه از مقدار و یا درجه شدت امورات بد و زشت کاسته می شود. ترازوی عدل و عدالت خداوند متعال از این راه و رسم و طریق و روش حقیقت دارد و نه از راه و رسم و روش دینی یعنی بر پایی دادگاه عدل الاهی ( الهی ) در طی قیامت کبرا ( کبری ) و هدایت پیروان موسا ( موسی ) و ایسا ( عیسی ) و محمد [ Mahammad : مو همّ آد یا مو هم ماد : اولی به معنای من به قوم عاد و دومی به معنای من به قوم ماد تعلق دارم ] به بهشت و فرو افکندن بقیه به جهنم.
...
[مشاهده متن کامل]

وحدت وجود به این معنا نمی باشد که همه موجودات یکی باشند بلکه به این معنا که خمیرمایه ساختاری جسم یا کالبد یا تن و یا بدن آنها واحد و یگانه است. ذات هر موجودی هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از نام آن موجود به زبان طبیعت و خداوند و ذات خداوند هم هیچ چیز دیگری نیست غیر از نام وی به زبان خودی وی که غیر قابل جاری شدن بر زبان دنیوی انسان می باشد. واژه ماهیت در اصل و ریشه به معنای عوارض و خصوصیات و ویژه گی های ظاهری نبوده و نمی باشد بلکه به معنای نفس مجرد یعنی من یا خود. ماهیت دو نوع است یکی کلی و نوعی و دیگری جزئی و انفرادی. به عنوان مثال دو فرد انسانی از لحاظ ماهیت کلی و نوعی یعنی انسان بودن یکی اند و هیچگونه اختلافی باهم ندارند ، اما از لحاظ ماهیت جزئی و انفرادی بطور مطلق مستقل از هم و منحصر بفرد اند و هردو به یک سهم مساوی و برابر باهم کامل و خوب و زیبا اند و نه اینکه ماهیت ها یا خود ها و یا من های موسا و ایسا و محمد برتر و کمال یافته تر و خوب تر و زیبا تر از ماهیت ها یا خود ها و یا من های بودا و زرتشت و یا ماهیت مرحوم حاج کربلایی مشهدی حسین قلی خان قمی رحتمه الله. برخلاف بینش و باور ملاصدرا حکیم بزرگ و مسلمان ایرانی ( نیمه عربی و نیمه فارسی زبان مثل بقیه حکیمان مسلمان و ایرانی ) و بنیانگذار حکمت متعالیه و معروف به صدر متالهین ، وجود خداوند متعال که هیچ وجود دیگری غیر از آن نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد، از درجات مختلف شدت و ضعف ( تشکیک وجود ) برخوردار نیست بلکه در پهنه بیکرانی و بینهایت همگن یا یکنواخت و بسیط یا ساده می باشد . از طرفی دیگر نور و روشنایی خداوند متعال مانند نور خورشید به محیط و اطراف نمی تابد طوریکه انرژی رنگ های مختلف آن در دور دست ها کاهش یابند و باعث افزایش طول موج و کاهش فرکانس یا بسامد آنها گردد و طیف آنها بسوی رنگ قرمز و پس از آن مادون قرمز گرایش و انتقال یابد. زیرا خداوند متعال بیکران است و اطراف و محیط ندارد و روشنایی و نور وی همیشه در خود می تابد و در همانجا در خود منعکس می شود و به دور دست ها حرکت نمی کند طوریکه مثل نور آفتاب از شدت آن کاسته شود. همچنین خداوند متعال در مرکز بینهایت قرار ندارد و تنها در آن آنجا مشغول فرامانروایی نیست بلکه خود بینهایت است و در همه جا حکمران ست. بینش و باور ملاصدرا به شدت و ضعف وجود ریشه در تبعیض قائل شدن دارد بین انبیاء و اولیاء به اصطلاح الاهی از یکطرف و از طرف دیگر بردگان و رعایا و کارگران و بی نوایان که گویا موجوداتی غیر الاهی باشند. ضمنن نفس گیاهی تکامل نفس مواد معدنی یا عناصر شیمیایی فیزیکی مندرج در جدول مندلیف ( من دلی اِف ) و نفس حیوانی تکامل نفس نباتی و نفس انسانی تکامل نفس حیوانی نمی باشند بلکه هرکدام منحصر به بفرد و مستقل از هم اند. در پایان کلام کودکانه امروز خویش، امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.

اشتباه بزرگ و بنیادی بنیانگذاران ادیان توحیدی یعنی انبیاء و اولیا و الاهی ( الهی ) دانان و متکلمین و مفسرین و حکیمان و عارفان دینی و فلاسفه غرب از یونان باستان تاکنون این بوده که نتوانسته اند بین دو موضوع حقیقی فرق و تمیز قائل شوند؛ یکی نظام احسن و اشرف آفرینش مبداء و زندگی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و دیگری سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی با مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی بین دو حد ؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال در طول راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد. قوای ادراکی فهم و عقل و نیروی تصور و تخیل آن بزرگواران نتوانسته اند این حقیقت ژرف را دریافت و هضم و جذب و فهم و درک نمایند که محتوای کیهان بهمراه تار و پودها یا اجزای کثیر و فراوان در طول راه و سفر قرار دارد. همچنین نتوانسته اند که یک حقیقت کلی دیگری را دریافت و درک نمایند و آن اینکه محتوای این کیهان یا جهان از استعداد نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و یا دَم و بازدم برخوردار است. منجمین و کیهان شناسان برجسته عصر جدید هم نتوانسته اند به این حقیقت دست یابند که این کیهان یا جهان تنها دارای محتوای قابل انبساط و انقباض نمی باشد بلکه دارای ظرف نگهدارنده محتوا هم می باشد. سفر مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان بصورت انتقال از یک منزل به منزل دیگر به عنوان مثال از مکان به لامکانی یا بیمکانی و یا مانند کوچک کردن یک ایل از یک محل به محلی دیگر و یا سفر یک کاروان از یک کاروانسرا به یک کاروانسرای دیگر در یک وادی و شهر و ایالت و ولایت یا سرزمین دیگر صورت نمیگیرد بلکه در بطن ظرف نگهدارنده در طول همدیگر و پشت سر هم. پدیده های کلی نزول و صعود هم به معنای پائین آمدن ( به عنوان مثال طرد و تبعید بابا آدم و نه حوای دینی از باغ بهشت و آسمان و درگاه خداوند متعال به روی کره زمین ) و بالا رفتن ( به عنوان مثال قبض یا جدایی روح بطور موقت بهنگام خواب و بطور دائم بهنگام فرا رسیدن لحظه اجل مرگ از کالبد به اصطلاح مادی و صعود و معراج آن در قالبی مثالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر ) از پلکان یا نرده بان نمی باشند بلکه به معنای تحول محتوای کیهان از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر از طریق جهش کوانتمی یعنی وقوع مه بانگ های متوالی. وجود واجب الوجود یعنی وجود خداوند متعال دارای ابعاد فراوان می باشد که همگی روی همدیگر قرار دارند و بیکران یا بینهایت می باشند و به واحد های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار تقسیم شده اند در قالب دنیا ها یا کیهان یا جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار. به عنوان مثال چند تا از ابعاد واجب الوجود :
...
[مشاهده متن کامل]

- قدرت و علم و هنر و آگاهی
- خاطره یا حافظه و ذهن و هوش
- ماده و روح و روان به عنوان خمیر مایه تثلیثی ساختاری ؛ ماده سفت و جرمی و روح و روان نرم و میدانی.
- جان عامل حیات بخش در لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر و توقف بخشش زندگی دنیوی در لحظه مرگ و بخشش زندگی رویائی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی بهشتی پس از مرگ ( نه بصورت قیامت صغرای دین اسلام ) تا تولد دوباره در همین دنیا در سطحی برتر و کمال یافته تر از حالت فعلی.
- احساس و فهم و عقل
- حواس پنجگانه
- نفس یعنی من یا خود
- زمان و مکان و بیزمانی و بیمکانی روی همدیگر هم مطلق و هم نسبی.
- صبر و وجدان و اخلاق و عدالت و سیاست و اقتصاد و فرهنگ و تمدن.
نه تنها انسان بسوی کمال در حرکت است بلکه کل محتوای کیهان و انسان متعلق به تار و پود های کثیر غیر زنده و زنده آن و نه به عنوان تافته ای جدا بافته از کل. انسان در بطن هر کدام از کیهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار باهدف رجعت یا بازگشت به خداوند و یا بسوی بینهایت در طول راه و سفر نمی باشد بلکه در بطن بینهایت و بهمراه خداوند متعال ( او به عنوان کل متناهی کیهانی و ما موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی به عنوان اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر وی ) در طول سفر تکاملی بی پایان قرار داریم که خود در طول سفر های مقطعیِ نزولی و صعودی بیشمار بین نظام احسن آفرینش متوالی جاری و ساری ست.
برترین اسم و صفت خداوند متعال بینهایت می باشد و با پدیده های لایه تناهی یا نامتناهی و یا بیکران مترادف و معادل و هم معنا می باشد. این پدیده ها تنها لفظ یا لغت یا واژه و یا کلمه ابزاری بر زبان و مفاهیم خشک و خالی در فهم و یا ایده های عقلانی بریده از میدان تجربی و جدا از واقعیت عینی نیستند بلکه حقیقت واقعی و غیبی بینهایت.
یک تصویر خیلی ساده که هر فرد انسانی به سهولت می تواند آنرا بخاطر بسپارد بدون اینکه علامه دهر باشد :
خداوند متعال در لحظه جاودانه حال که طول آن در علم فیزیک برابر با زمان پلانک یعنی ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه می باشد، در محیط و محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار بطور همزمان و در عین واحد هم در قالب واقعیت عینی به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده و می رسد و هم بصورت واقعیت محض و مجرد و غیبی در پشت پرده ظاهر و در باطن واقعیت عینی حضور مطلق دارد و بخش محض و مجرد و غیبی او بطور دقیق شش برابر بخش واقعی و عینی و شهودی وی می باشد، نه یک ذره کمتر و نه یک ذره بیشتر. البته بخش واقعی و عینی و شهودی هم دارای محضیات و مجردات و غیبیات خاص و ویژه خویش می باشد که به شش بخش کلی دیگر تعلق ندارند. یا به عبارتی دیگر می توان به زبان روزمره بیان داشت که خداوند متعال دارای هفت جلال و جلوه و سیمای کلی می باشد.
پس موجود بودن عوالم هفتگانه بهمراه آسمان ها و زمین های هفتگانه به چه معنا ؟

محتوای کیهان یا جهان ( و نه محیط آن ) بطور دائم در حال نوسانات متوالی انبساط و انقباض و وحدت و کثرت بسر می برد. در پایان هر فاز انقباضی کلیه کثرت ها محو می شوند و خمیر مایه ساختاری در مرکز متراکم و به دمای محض و بسیار داغ و چگال و سنگین تبدیل می شود و دوباره منبسط می گردد و به کثرت می رسد. پس از وقوع هر قیامت ( به زبان دینی ) و یا وقوع هر مه بانگ ( به زبان علمی ) فقط یکی از لایه ها و یا سطوح فراوان وجود در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی به ظهور و پیدایش و کثرت می رسد و بقیه لایه ها یا سطوح و مراتب و درجات تکاملی فراوان در بطن همان لایه یا سطح بصورت امکانات بالقوه یا استعلایی و یا متائی و ثوابت تغییر ناپذیر باقی می مانند و هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش و با نظمی مطلق در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه آن در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده ( همیشه برابر با طول عمر کلی کیهان یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی و وقوع دو قیامت یا دو مه بانگ متوالی ) پشت سر هم و هرکدام در قالب یک عالم واقعی و عینی و شهودی به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و عمر های دنیوی جزئی و کلی خود را تجربه و سپری می نمایند و الا آخر تا معاد. پس از وقوع قیامت کبرای دینی و یا وقوع آخرین مه بانگ علمی کلیه لایه ها یا سطوح بطور همزمان و هرکدام در برترین سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و آنهم بطور قیام الساعه یا آنی و نه بطور تدریجی. و آنهم نه فقط در محتوای این کیهان یا جهان بلکه در محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار بطور مطلقا یکسان و برابر .
...
[مشاهده متن کامل]

در این زمینه من به قدرت و علم و آگاهی مطلق و بیکران خداوند متعال هیچگونه شک و تردیدی به خود راه نمی دهم . البته نه خدای دینی که فقط یک ابزار مفهومی در فهم و یک ایده عقلانی در عقل بیش نمی باشد بلکه خدای علمی یعنی حقیقت و واقعیت عینی و غیبی بیکران و بینهایت.

کثرت در وحدت ؛ وجود در عین وحدت جامع و واجد جمیع مراتب و کمالات و کثرات است و اولین کثرتی که در عالم وجود تحقق یافته است مرتبه ٔ صفات و اسماء است. بالجمله فلاسفه ٔ الهی گویند وجودات و موجودات در عین کثرت
...
[مشاهده متن کامل]
مندک و فانی در وحدتند و ظل و رشح وجود بسیط واحد به وحدت حقیقی می باشند و وجود اندر کمال خویش ساری است و تعینها امور اعتباری است و اگر نازی کند عالم فروریزد و هیچیک از مراتب تعینات ووجودات و ماهیات عوالم امکانی وجود استقلال ندارد و عین الربط و صرف التعلق اند و بنابراین کثرات عالم کون نمودند نه بود، و ظل و سایه و رشح فیض حقند. ( فرهنگ لغات و مصطلحات عرفا و شعرا ) .

بپرس