در فرواژه ( اصطلاح ) هایی مانند "با وجود اینکه"، "با وجود آنکه" و. . می توان واژه ی وجود را سترد و بااینکه یا باآنکه را به کار برد،
نیازی به واژه وجود در اینجا نیست:
با وجود اینکه درسم رو خوب خونده بودم، نمره خوبی نگرفتم.
با اینکه درسم رو خوب خونده بودم، نمره خوبی نگرفتم.
وجود: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی سُغدی زاماک zāmāk می باشد.
در برخی گزاره ها می توان [دیده شدن] را به جای [ وجود داشتن] به کار برد:
در جنگلهای ایران گونه های گیاهی و جانوری فراوانی وجود دارد.
در جنگلهای ایران گونه های گیاهی و جانوری فراوانی دیده می شود.
با به شیوه ای ساده تر
در جنگلهای ایران "" "" "" "" هست.
واژه وجود
معادل ابجد 19
تعداد حروف 4
تلفظ vojud
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( وُ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی vojud
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
وشت همان وَجد/وژد در زبان اَربیک است که از آن واژه ی "وجود" را برساخته اند
آنچه که �وجود� دارد می وَجدَد/می وَشتَد و می رَخسد و جنبان است و هر آنچه که می وَشتَد و می رَخسد شادی آورست، پس زندگی جایگاه وَشتیدن و رَخسیدن و شادی و سرور و جشن است و هرآنچه که در برابر آن خود نمایی می کند و آنرا از جنبش باز میدارد پیامی است که درونمایه اش جنگ و مرگ و کشتار و نیستی است که امروزه بنام دین و کیش و آیین و. . . در گوش مردمان، آوازه گری و فریاد زده می شود
... [مشاهده متن کامل] حضور
نهاد
ماهیت
وجود داشتن = پدیدار بودن، فراهم بودن، بودن
کارواژه "بودن" را می توان همیشه و بدرستی بجای "وجود داشتن" بکار برد:
وجود داشت = بود
وجود دارد = هست
وجود خواهد داشت = خواهد بود
وجود داشته باشد = بوده باشد، باشد
بودن
موجود
وجود
واجد
موجودات
اینها از و ج د عربی هستند
مثل ممکن الوجود
مثل واجب الوجود
مثل موجودات
مثل وجدان
مثل یوجد
این کلمه عربی و قرآنی هست
هستی . بودن . زنده بودن . حتی نفس کشیدن .
سراپا
وجود
این واژه ء اَرَبیده که :
ریشه اَش وَجد است خود از واژه ء پارسی وَشت گرفته شده:
وَشت یا به پارسی امروز گَشت که همان گَشتن یا گَردیدن می باشد و مینه آغازینش از هالتی یا چه گونگی ای به هالتی دیگر درآمدن است که از آن فهمیده ء هَرکت و جنبش برداشت می شود.
... [مشاهده متن کامل]
هَر چند در پارسی کهن به رَغسیدن ( رَقصیدن ) وَشتن میگفتند که آن از آن روی بوده که رَغسنده با رَعس می جُنبیده و هرکت می کرد است.
اگرچه در زبان پارسی و اروپایی واژه ء دیگری هم هست:
در زبان انگلیسی به وجود exist می گویند که واژه ء آمیخته ءالاتینی است :
exist : ex - ist
ex = پیشوند لاتین که هم ریشه با :
انگلیسی : out
آلمانی : aus
پارسی : آز ، اَز ، زُ ، هَ
ist = ستاک یا بُن کنون بودن و همریشه با :
انگلیسی : is
آلمانی : ist
پارسی : اَست
روی هم رفته : به بیرون آمده و بود شده
هَست یا هَستی پارسی همین exist است .
هَست: هَ ( ex, out, aus, آز، اَز، اَ ) که اَ به هَ دگریده شده،
اَست ( ist , is )
هال این پُرسش پیش انداخته میشود که چرا ما دو واژه برای این فهمیده ( پِیمیده ) داریم ، شاید پاسخ این باشد که اندیشمندان با دو نِگَر ناهمسان به این افته و نهاده ( مورد و موضوع ) پرداخته اند.
به گُمان من گَشت یا وَشت یا وَجد به مینهء هَرکَت یا هَرکِش است و پایه جهان از نگر فَردانان این بوده که جهان مادی از نیستی به هستی گشته یا وَشته یا وَجده شده و همین گونه در هال هَرکت و جُنبش است .
( هَرکت واژه ای آریایی - اروپایی است )
میتوان با نگر به ریشه واژه ء این دانشواژه ( اصطلاح ) و اینکه وات " ج" هم در پارسی امروز جا اقتاده و وات گوشنوازی است و به پُرباری و سَرشاری پارسی افزوده کارواژه ای از ریشه وجد یا هتا وَشت ساخت و آن را با نگرش به دستگاه واژه سازی پارسی گُسترد :
پیشنهاد :
وَجدَن یا وَجیدن ، وَجاندن
وَجه ، وَجَنده ، وَجِش
وَشتن ، وَردیدن ، وَرداندن
وَرد ، وَرده ، وَردا ، وَردِش ، وَرداک ، وَردال ، وَردَنده ، وَردِمان ، وَردشگاه ، . . .
وَشت ، وَشته ، وَشتار ، وَشتمان ، وَشتگَر ، وَشتگاه
بود، هستی، نفس، هویت، عرضه، کارآیی، لیاقت
پدید
وجود دارد
پارسیش
پدید دارد
پدیدار شد
هستی
واژه یا لغت وجود را فکر نمیکنم اربی باشد، باید در فرهنگ واژگان یا لغتنامه های زبان های ایرانی_آریایی جستجو و ریشه یابی کرد. . .
بود . هست
جرأت
مثلاً وجودش را نداری یعنی جرأت انجامش را نداری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)