وجوب

/vojub/

مترادف وجوب: بایستگی، ضرورت، لزوم

برابر پارسی: بایستگی

معنی انگلیسی:
indispensableness, necessity

لغت نامه دهخدا

وجوب. [ وَ ] ( ع مص ) جِبَة. لازم شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به وُجوب شود.

وجوب. [ وُ ] ( ع مص ) سزاوار شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || مقرر گشتن بیع. || برگردانیدن. ( منتهی الارب ): وجب عنه ؛ برگردانید از آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || وَجب ؛ پنهان شدن و غروب کردن خورشید. ( ازاقرب الموارد ). فروشدن آفتاب. ( منتهی الارب ). || فرورفتن چشم به مغاک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || یک مرتبه در روز خوردن. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || افتادن و مردن. ( اقرب الموارد ). افتادن. مردن. ( منتهی الارب ). || بایستن. بایا بودن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ( اصطلاح فلسفی ) تقاضا کردن ذات ، وجود خود را یعنی هستی خود را و ناممکن بودن عدم او و گاهی مراد از آن ذات حق تعالی باشد. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( تعریفات سید جرجانی ). رجوع به نفایس الفنون شود. || لازم شدن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). لازم شدن و ثابت شدن. ( اقرب الموارد ). || واجب شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ( اِمص ) ضرورت و لزوم. ( ناظم الاطباء ).
- وجوب شرعی از احکام خمسه ؛ تکلیفی است که آن را در مقابل ندب و اباحه و کراهت و حرمت قرار دهند. در تفسیر این وجوب میان علماء اصول اختلاف است. این وجوب نیز تقسیماتی دارد که کتب اصول و کشاف اصطلاحات الفنون به تفصیل پیرامون آن بحث کرده اند. رجوع به کشاف اصلاحات الفنون و نفایس الفنون و تعریفات سید جرجانی و کفایة الاصول خراسانی شود.
- وجوب عرفی و استحسان ؛ وجوب در عرف به معنی استحسان و اولویت است و آن را وجوب عرفی و استحسانی گویند که در مقابل آن وجوب عقلی و شرعی قرار دارد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- وجوب عقلی ؛ همان است که متکلمان و فلاسفه آن را در مقابل امکان و امتناع قرار دهند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.

فرهنگ فارسی

لازم بودن، ضرورت ولزوم امری
۱ -(مصدر ) لازم بودن ضرورت داشتن . ۲ - ذاتی بودن هستی خدا. ۳ -(اسم ) لزوم ضرورت . ۴- (اسم ) هستی مقابل عدم : ((ضوئ مخالف ظلمت است چون مخالفت دو ضد یا چون مخالفت وجود و عدم باهم . ) )
سزاوار شدن یا بایستن

فرهنگ معین

(وُ ) [ ع . ] (مص ل . )لازم بودن ، ضرورت داشتن .

فرهنگ عمید

۱. (فقه ) واجب بودن.
۲. ضرورت، لزوم.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] وجوب یکی از احکام خمسه تکلیفی می باشد.
ــ وجوب وصف فعل واجب است، و آن طلب فعلی است که ترکش سبب عقاب گردد و خود فعل مطلوب، واجب نامیده می شود. پس وجوب یکی از احکام خمسه تکلیفی می باشد و واجب از افعال بشمار است. تهانوی، محمدعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۱۷۶۳.
وجوب، از اقسام احکام الزامی بوده و عبارت است از حکم تکلیفی شرعی که شارع به طور جزم و الزام، انجام متعلق آن را از مکلف خواسته و راضی به ترک آن نیست، و برای عمل به آن پاداش و برای ترکش کیفر قرار داده است، مانند: وجوب نماز، روزه و ادای امانات.
منظور از وجوب در عرف فقهاء
و به عبارت دیگر وجوب در عرف فقهاء، بودن فعل به نحوی است که تارک آن در دنیا سزاوار ذم و در آخرت سزاوار عقاب باشد.

[ویکی فقه] وجوب (اصول). حکم الزامی و طلب اکید متعلق به چیزی را وجوب گویند.
وجوب، از اقسام احکام الزامی بوده و عبارت است از حکم تکلیفی شرعی که شارع به طور جزم و الزام، انجام متعلق آن را از مکلف خواسته و راضی به ترک آن نیست، و برای عمل به آن پاداش و برای ترکش کیفر قرار داده است، مانند: وجوب نماز، روزه و ادای امانات.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:واجب (فلسفه)

مترادف ها

incumbency (اسم)
وظیفه، تصدی، عهده داری، وجوب، لزوم

پیشنهاد کاربران

سلیم
لزوم: شایستگی
استلزام
وجوب یعنی باید انجام شود
وجوب: [اصطلاح حقوق]به معنی لزوم عقد یا ایقاع

بپرس