واق

لغت نامه دهخدا

واق. ( اِ ) درختی است موهوم که بامداد بهار و شامگاه خزان کند. و گویندثمر و بار آن درخت به صورت آدمی و حیوانات دیگر باشد و سخن کند. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). واقواق. || بعضی بیشه و جنگلی را گفته اند که درخت واق در آنجا می باشد و گویند در آنجا کوهی است معدن طلای و نقره و بوزینگان در آنجا بسیار باشد و آن را واقواق و وقواق هم میگویند. ( از برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به واقواق و وقواق شود.

واق. ( اِ ) نام پرنده ای است. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به واک شود. || غوک. وزق. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

واق. [ قِن ْ ] ( ع ص ) صورتی از واقی. نگهدارنده. نگهدار. ( از اقرب الموارد ) ( غیاث اللغات ). رجوع به واقی شود. || شفیع. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). || سرج واق ؛ زین غیر معقر. ( از اقرب الموارد ). زینی که پشت ریش نکند ستور را. ( منتهی الارب ). || فرس واق ؛ اسبی که از رفتن بیم دارد بخاطر دردی که در سم آن بود. ( از اقرب الموارد ). اسب سم بر جایگاه نهنده. ( از منتهی الارب ). || ( اِ ) ورکا ( ظ: ورکارک ) که مرغی است آن را واق گویند، بخاطر بانگ او. ( منتهی الارب ). غراب یا صرد. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

نام واقواق یا وقواق به چند موضع گفته شده است : ۱ - واقواق جنوب یا واقواق افریقائی . جزایر واقواق در دریای لاروی. ۲ - واقواق شرقی که در مشرق چین واقع است . ۳ - جزیره ای در جنوب عراق . ۴ - درخت وقواق که قدیمترین ذکر آن در متنی چینی است و از اساطیر آن ملت بشمار رفته است و نوشته اند که میوه های آن به شکل آدمی است ۵ - نام قوم پاک پاک که در عربی بصورت فکفک تعریب شده و این قوم در سوماترا بنام بتک که همان پک پک باشد وجود دارند .
(اسم ) ۱ - غوک وزغ . ۲ - (اسم ) آواز غوک . ۳ - (اسم ) آواز سگ .
صورتی از واقی نگهدارنده . نگهدار

فرهنگ عمید

۱. پرنده ای از نوع مرغابی با پرهای تیره و کاکلی سفیدرنگ که از ماهی تغذیه می کند.
۲. کلاغ.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَاقٍ: نگهدارنده (اسم فاعل از ماده وقایة به معنای نگهداری است )
ریشه کلمه:
وقی (۲۵۸ بار)

«ولیّ» (سرپرست و حافظ) و «واق» (نگهدارنده) گر چه از نظر معنا شبیه اند ولی این تفاوت را دارند که یکی جنبه اثباتی را بیان می کند و دیگری جنبه نفی را، یکی به معنای نصرت و یاری است و دیگری به معنای دفاع و نگهداری.

دانشنامه عمومی

یک واق یا پارس کردن ( به انگلیسی: Bark ) صدایی است که بیشتر توسط سگ ها تولید می شود. دیگر جانوران که این نوفه را می سازند، دربرگیرنده گرگ ها[ ۱] ، کایوت ها، فُک ها و کوئول ها اند. ووف هم در زبان انگلیسی برای این صدا، به ویژه برای سگ های بزرگ است. «واق واق کردن» یا «پارس کردن» نیز یک فعل است که صدای تیزِ جانورانی مشخص را نشان می دهد.
شناسایی واق سگ از واق گرگ بهتر است. واق گرگ تنها ۲٫۴٪ از همهٔ آوازیدن وی را نمایندگی می کند[ ۲] و به عنوان رخدادی کمیاب است. [ ۳]
عکس واق
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

درباره ی واژه ی �واق� را دقیق تر و مستندتر کنیم و منابع معتبر کتابی که مربوط به اوستایی، پهلوی و سانسکریت هستند
- - -
ریشه شناسی واژه ی �واق�
1. واژه ی اصلی: واک /vāk/
اوستایی: 𐬎𐬁𐬗 ( vā́ka / vācha )
...
[مشاهده متن کامل]

پهلوی: 𐭥𐭠𐭪‎ ( wāk )
سانسکریت: वाच /vāc/ یا वास /vāsa/
2. معنی و کاربرد:
در اوستا، واژه ی vācha به معنای �سخن، گفتار، بیان� به کار رفته است. نمونه های متعدد در یسنا و ویسپرد نشان می دهد که این واژه برای بیان قدرت گفتار و مفاهیم دینی و اخلاقی کاربرد داشته است.
در پهلوی، واژه ی wāk با همین معنا به �گفتار، سخن، بیان� آمده و در متون دینی و ادبی کاربرد دارد.
در سانسکریت، vāc یا vāca به معنای �گفتار، سخن، بیان� است و در متون ودایی و ادبیات کلاسیک هند مطرح شده است. این پیوند نشان دهنده ی ریشه ی مشترک هندوایرانی است.
3. تحلیل:
واژه ی �واق� در فارسی مدرن ادامه ی طبیعی واژه ی باستانی واک است و نشان می دهد که سنت زبانی اوستایی، پهلوی و سانسکریت بر شکل گیری این واژه اثر مستقیم داشته است.
این واژه نمونه ای از بقای ریشه های باستانی هندوایرانی در فارسی نو است و تأکید می کند که بسیاری از واژگان کلیدی فرهنگ و بیان در فارسی از این ریشه ها مشتق شده اند.
4. منابع معتبر کتابی:
Humbach, Helmut. The Gathas of Zarathustra and the Other Old Avestan Texts. Walter de Gruyter, 1991.
Gray, Louis H. A Zend - Avesta Dictionary in Roman Characters. London, 1908.
Darmesteter, James. The Zend Avesta Part II. Oxford, 1880.
Kellens, Jean. Zoroastrianism: History, Religion, Texts. Brill, 2006.
Macdonell, Arthur Anthony. A Sanskrit Grammar for Students. Oxford, 1910.
Geldner, Karl. Avesta: The Sacred Books of the Parsis. 1880s–1890s.
- - -

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی واق از ریشه ی واژه ی واک فارسی هست
واقواقواقواق
منبع. عکس مسیر اشتقاق واژگان پارسی دکتر علی نورایی
واژه ی واق از ریشه ی واژه ی واک فارسی هست
واقواقواق
واژه واق
معادل ابجد 107
تعداد حروف 3
تلفظ vāq
ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از فارسی: واک] ‹واک، واقی› ( زیست شناسی )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
یک نوع از بوتیمار در منطقه چمچمال استان کرمانشاه زندگی می کند که در زبان محلی به آن 《 واق 》می گویند.
https://fa. m. wikipedia. org/wiki/بوتیمار
کلمه ( واق ) اسم فاعل از ماده ( وقایه ) به معنای نگهداری است .
در پارسی " هاپ هاپ " گفته می شود ، چنانکه به سگ در گفتار کودکانه و کوچه بازاری " هاپو " نیز گویند.