تا بود صبح واشی و نمام
تا بود باد ساعی و غماز.
مسعودسعد.
|| دروغگو. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || بسیارفرزند. ( از اقرب الموارد ). مرد بسیارفرزند. || ستور بسیاربچه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بافنده. ( از اقرب الموارد ). بافنده ٔجامه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سکه زن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کاونده کان جهت زر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نگارین کننده جامه. ( ناظم الاطباء ). صورت دیگر واشی در عربی واش است و جمع آن واشون و وشاة است.واشی. ( پسوند ) پسوند مکان چنانکه در اسپی واشی ، تنگ واشی ، روواشی. ( از یادداشت مؤلف ).