و

/va/

معنی انگلیسی:
and

لغت نامه دهخدا

و. ( حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است. رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است. رجوع به یرملون شود. و نیز از حروف هوائیه و جوفیه و ضعیفه است. رجوع به هوائیه و جوفیه و ضعیفه شود. و از حروف منصوب است. رجوع به منصوب شود. و از حروف مدّ است. رجوع به مدّ شود. و در علم نجوم علامت و رمز برج میزان است.
ابدالها:
> گاه بدل از «آ» ( در تداول ) آید:
نادان = نادون.
جوان = جوون.
گمان = گمون.
> گاه بدل از همزه ساکن ( در کلمات عربی )آید:
جزء = جزو.
جزئی = جزوی :
حجتی بپذیر برهانی ز من زیرا که نیست
آن دبیرستان کلی را جز این جزوی گوا.
ناصرخسرو.
> گاه به الف بدل شود:
کوس = کاس.
فروغ = فراغ :
دمدمه کاس به آواز خوش
کوس زده با فلک کاسه وش.
میرخسرو ( از آنندراج ).
از خوی او برند گل و نسترن نسیم
وز روی او گرندمه و مهر هم فراغ.
قطران ( از آنندراج ).
> گاه بدل به «ب » شود و یا بدل از آن آید:
پاوند = پابند.
تراویدن = تلابیدن.
چراغوانی = چراغبانی.
چوزه لوا = چوزه ربا.
دست آورنجن = دست آبرنجن.
زندواف = زندباف.
زَوَر = زبر.
شناو = اشناب.
شوروا = شوربا.
کلاوه = کلابه.
کَوَر = کبر.
گرماوه = گرمابه.
ماست وا = ماست با.
نوشتن = نبشتن.
نوه = نبه.
نورد =نبرد.
نوی = نبی.
وا = با.
واژگونه = باژگونه.
ورافتادن = برافتادن.
ورانداختن = برانداختن.
ورداشتن = برداشتن.
ورزیدن = برزیدن.
ورکشیدن = برکشیدن.
وزان = بزان.
وزغ = بزغ.
وزیدن = بزیدن.
ویران = بیران.
ویرانه = بیرانه.
یابد = یاود :
کز بدیها خود بپیچد بدکنش
آن نبشتستند در استا و زند.
ناصرخسرو.
خاطر تو نبشت شعر و ادب
بر صحیفه دلت به دست ضمیر.
ناصرخسرو.
نه فرسودنی ساخته ست این فلک را
نه آب روان و نه باد بزان را.
ناصرخسرو.
و آنچ یاود برگیرد. ( مجمل التواریخ والقصص ص 510 ).
به سوره سوره تورات و سطر سطر زبور
به آیه آیه انجیل و حرف حرف نوی.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

حرف سی ام ازالفبای فارسی که واوتلفظمیشود
حرف سی ام از الفبای فارسی و حرف بست و ششم از الفبای ( ابتث ) و در حساب جمل آنرا شش گیرند . نام آن (( واو ) ) و (( و ) ) است و آنرا بصورتهای ذیل نویسند: و - و نامند : وام بو. توضیح ۱ (( و ) ) را در الفبای عربی غالبا بعد از (( ه ) ) آید . توضیح ۲ در زبان فارسی و همچنین در عربی (( و ) ) نشانه ایست برای نمایاندن حروف و اصوات مختلف و این خود باعث خلط و اشتباه بسیار شده .
مولف منتهی الارب آورد : واو حرفی است از حروف هجا و به چند وجه می آید .

فرهنگ معین

( ~. ) (ق . ) خاصه ، مخصوصاً.
( ~. ) [ ع . ] (حر. ) در آغاز لفظ جلاله (= الله ) برای قسم به کار رود.
(واو معدوله ) از نظر دستوری واوی است که در عهد ما نوشته می شود ولی خوانده نمی شود: خواب ، خواهش ،خویش ، خویشتن . اما در زمان قدیم آ ن را تلفظ می کردند و چون در هنگام تلفظ از ضمه به فتحه عدول می کردند آن را واو معدوله نامیده اند. لازم به توضیح است که همیش
( ~. ) [ په . ] (حر رب ، عطف ) حرف عطف است و آن دو کلمه یا دو جمله را به هم پیوند دهد و آن به معانی ذیل آید: ۱ - (معیت و مصاحبت ) با. ۲ - (حالیه ) حال آن که ، در صورتی که . ۳ - با آن که با وجودی که .
(حر. ) سی امین حرف از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابر با عدد ۶ می باشد.
(وَ ) (حر. اض . ) مقابله را رساند، مقابل ، برابر.

فرهنگ عمید

سی امین حرف الفبای فارسی، واو. &delta، در حساب ابجد: «۶ ».
نام واج «و».

واژه نامه بختیاریکا

از حروف الفبای بختیاری و دو گونه دیگر از حرف واو یکی با تلفظaw اَو. مثلاً لَو به معنی لب؛ یا مَور یعنی مرغ ( چمن ) و دیگری با تلفظ ow. مثلاً شُمُو یعنی شامان یا شبانگاهان
حرف جمع. مثلاً گوسِندُو یعنی گوسفندان
نماد تحقیر و خردسالی. مثلاً پِلو
( وُ ) و؛ بر؛ به
وُ

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
معنی أَثِیمٍ: گناه پیشه
معنی أَجِئْتَنَا: به سراغ ما آمده ای
ریشه کلمه:
و (۹۵۹۴ بار)

دانشنامه عمومی

و ( تلفظ: واو ) حرف سی ام در الفبای فارسی، حرف بیست وششم در الفبای عربی و ششمین حرف از حروف الفبای عبری ( ו ) است. نام این حرف «واو» است. این حرف از حروف ربط نیز می باشد.
در خط و زبان فارسی حرف «و» نمایندهٔ چند واج به شمار می رود:
• در آخر کلماتی مانند ناو، گاو، سرو
• در آخر کلماتی که به ـُ ختم می شوند مانند: دو، تو، نو، ایزو ( این کلمه به ـُ استثنا معروف است[ ۱] [ ۲] )
• حرف واو مانند: وضو، واکس، گاو، باور، سوار
• نمایندهٔ واج «ـُ و» مانند: نور، دور، صورت، پرستو
• نوعی دیگر از حرف واو وجود دارد که نشان دهندهٔ واج «اَوْ» می باشد. این واج که در کلمات عربی وجود دارد امروزه در ایران به صورت ـُ کشیده خوانده می شود مثل: «توحید، اولیاء، فردوس، قول، کوکب، موج» که در عربی به صورت «تَوْحید، اَوْلیاء، فردَوْس، قَوْل، کَوْکب، مَوْج» گفته می شود.
• واو معدوله مانند: خواب، خواجه، خود، خوالیگر ( آشپز ) [ ۳]
• واو تفریق: برای تشخیص و تفریق تلفظ در نوشته ها می آید؛ مثل «عمرو» که «عَمر» خوانده می شود ( و افزودن واو به انتهایش کمک می کند که با «عُمَر» اشتباه نشود ) .
همچنین واو به عنوان یک واژهٔ مستقل یا یک وند نیز به کار می رود:
• واو عطف: بین دو واژه که نقش یکسان دارند می آید، نظیر «حسن و حسین پسران علی هستند. »
• واو ربط: دو جمله را به هم مرتبط می کند نظیر «حسن به خانه آمد و علی را دید. »
• واو معیت: به معنی «همراه با» است و اغلب در شعر مشاهده می شود، نظیر «گفتم من و طالع نگونسارم»
• تضاد|واو مقابله: برای اشاره به تضاد دو موضوع به کار می رود، نظیر «عمر برف است و آفتاب تموز»
• واو استبعاد ( دور بودن ) : برای برجسته کردن چیزی و اشاره به این که بعید است اتفاق بیفتد استفاده می شود، نظیر «حسن و بدقولی؟» ( که یعنی حسن هرگز بدقولی نمی کند )
• واو میان وند: در تک واژهای ترکیبی به کار می رود، نظیر «آموزش و پرورش»
• واو وند اشتقاقی: به کثرت ( زیاد بودن ) اشاره دارد، نظیر «شکمو» ( کسی که بسیار شکم چران است ) یا «نق نقو» ( کسی که زیاد نق نق می کند )
• واو ضمیر: فرم کوتاه شده ای از ضمیر «او» است، مثلاً «همو گفت» که کوتاه شدهٔ «هم او گفت» است.
عکس و

و (ایتالیا). وُ ( به ایتالیایی: Vo' ) یک کومونه در ایتالیا است که در استان پادووا واقع شده است. [ ۱] و ۲۰٫۴ کیلومتر مربع مساحت و ۳٬۴۱۶ نفر جمعیت دارد.
عکس و (ایتالیا)

و (لوآر آتلانتیک). وِ، لوآر - آتلانتیک ( به فرانسوی: Vay, Loire - Atlantique ) یک کمون در فرانسه است که در لوآر - آتلانتیک واقع شده است. [ ۲]
وِ ۳۶٫۱۳ کیلومترمربع مساحت و ۱٬۷۲۵ نفر جمعیت دارد.
عکس و (لوآر آتلانتیک)عکس و (لوآر آتلانتیک)عکس و (لوآر آتلانتیک)عکس و (لوآر آتلانتیک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

سی امین حرف از الفبای فارسی و حرف بیست وهفتم از حروف الفبای عربی (ابتثی) و حرف ششم از الفبای ابجدی که در حساب جمل آن را معادل شش حساب می کنند. در ترتیب الفبای فارسی، حرف «و» قبل از «ه » می آید، اما در الفبای عربی حرف «ه » قبل از «و». از نظر آوایی، حرف «و» نمایندۀ صامتِ لب و دندانی ـ سایشی «v» است چنان که در «وارد=vâred» و نیز نمایندۀ مصوت «o»، چنان که در «تو (ضمیر)= to» و مصوت «u»، چنان که در «تو (داخل)= tu» و مصوت «o»، چنان که در «دور (اطراف)= dor». نام این حرف «واو= vâv» است. حرف «و» به عنوان پسوند اشتقاقی به کلمات متصل می شود و صفت نسبی با مفهوم تحقیر و تصغیر می سازد، مثلِ کرمو، سبیلو، غرغرو، ترسو، یارو. حرف «و» به عنوان حرف ربط هم پایگی دو جمله را به هم پیوند می دهد، مثلِ «دیگران کاشتند و ما خوردیم». حرف «و» به عنوان حرف عطف، دو کلمه یا گروهِ هم نقش را در یک جمله به هم پیوند می دهد، مثل «قسمت خود می خورند، منعم و درویش ـ روزی خود می برند پشّه و عنقا». در فارسی نوشتاری معاصر، غالباً اگر بیش از دو کلمه را بخواهیم به هم پیوند بدهیم، فقط دو کلمۀ آخر را با حرف «و» به هم عطف می کنیم و کلمات اول و دوم و سوم و... را با ویرگول «،» به هم پیوند می دهیم. مثلِ «امروز در شهرهای اردبیل، آستارا، بندر انزلی و نوشهر باران بارید.» حرف «و» به عنوان حرف اضافه، به معنی «با، دربرابر، همراهِ، معادلِ» در متون فارسی کهن بسیار آمده است، مثلِ «عمر برف است و آفتابِ تموز ـ اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز» (گلستان سعدی). «پس زندگی یادکن روز مرگ ـ چنانیم با مرگ چون باد و برگ» (شاهنامۀ فردوسی). در فارسی کهن، حرف مصوت «و» را به دو صورتِ «مجهول و معروف» تلفظ می کرده اند که در زبان فارسی معاصر چنین تمایزی وجود ندارد. «و» مجهول واوی بوده است که در تلفّظ اندکی مفهوم بوده است، مثلِ «بور، هور، بو، سبو» و حرف «و» معروف واوی بوده است که در تلفظ مفهوم می شده است، مثل «سور، دور، گلو، آسود، پالود، خوب». «واو معدوله» که بلافاصله بعد از صامت «خ» در کلمات فارسی می آید، نوشته می شود اما به تلفظ درنمی آید. توضیح این که در فارسی دری «خو= xo» واج صامت مستقلی بوده است که رفته رفته ازمیان رفته و هنوز در بعضی لهجه ها باقی مانده است. شکل مکتوب آن در برخی واژه ها از قبیل «خواب، خواندن، خواستن، خواهش، خویش، خوار» باقی مانده است. تلفظ واو عطف در پهلوی به صورت «او=u» بوده است که در فارسی دری به «o» تغییر یافته، بعداً بر اثر آمیختگی با «واو» عربی دگرگونی هایی در آن رخ داده، «وَ» «va» تلفظ می شود.

مترادف ها

and (حرف ربط)
و

فارسی به عربی

( و (حرف ربط ) ) و

پیشنهاد کاربران

دیدگاهِ شماره یِ 2:
همانند هر بار، بارِ پیش، داده هایِ نادرست به شما دادم.
پسوندِ {و} خود پسوندی {کناکی/فاعلی} بوده است و در گذشته به ریختِ {وک} بوده است.
پسوندِ {ا} در گذشته به ریختِ {اک} بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

فِتادِ نُخُست را، برای کم دانشی ام، نمی دانستم. از شما پوزش میخواهم.
این دو پیشوند شاید و شاید از یِک ریشه در نیاهِندواروپایی باشند، ولی پَسوَند هایِ یکسان نیستند.
بِدرود!

پسوند "و" در اوستایی:
این پسوند، در بیشتر فِتاد ( =مورد ) ها واژه فاعلی/کنشگر میسازد.
این پسوند را با "ریشو، دماغو. . . . . " یکی نگیرید، این پسوند "و" در این واژگان در اوستایی نبوده است، و نِشانگر "زیاد داشتن" است.
...
[مشاهده متن کامل]

این پسوند کنشگر/فاعلی "و" در گذر زمان، به پسوند "ا" دِگَرگون شد ( دگرگونی آوایی "و" به "ا" ) که امروزه، برای نمونه در "کوشا، زیبا، خوانا، توانا" میبینیم.
بِدرود!

ریشه واژه "وَ":
دو دیدگاه درباره ریشه واژه "وَ" است:
1 - وَ ریشه در زبان عربی دارد و یک وام واژه نیست.
2 - این واژه از "با" در پارسی و زبان های هندواروپایی می آید، "ب" اش شده است "و" و "ا" هم کم کم به " اَ " دگرگون شده است و اینکه "با" و "وَ" از نگاه مینه ( =معنا ) ای هم برابر هستند و هم از نِگاه آوایی، چرایی هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

از این واژه "با" واژه "بِ" در عربی برای نمونه در "بِسم الله" در "بسم" نیز ساخته شده است.
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
به واژه سازی میپردازیم:
چه دیدگاه دوم درست باشد چه نه، میتواند برای واژه سازی خوب باشد.
"وَ" در پارسی برابر "با" میباشد که خود بسیار درخور است.
میتوانیم واژه "بَ" را بسازیم که کوتاه شده "با" است و همچنین "هم آوا" و "هم قافیه" با "وَ" است که بسیار بسیار خوب است.
برای نمونه:
گزاره:من و دوستم به آنجا رفتیم.
درست ترِ آن گزاره:من بَ دوستم به آنجا رفتیم.
اگرچه میتوان از همین "وَ" هم بِکار برد، ولی بهتر است که از "بَ" بکار ببریم.
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
دیدگاه بنده:
من با دیدگاه شماره 2 که این واژه "وَ" از "با" پارسی که در دیگر زبان های هندو اروپایی گرفته شده است، بیشتر همسو هستم، ولی گفتم آن یکی دیدگاه را هم بنویسم چون شاید به من گیر بدهند، ولی خود من با دیدگاه 2 همسو هستم.
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
بِدرود!

"و" با گویش va یک پیوند واژه ( حرف ربط ) است و عربی می باشد. در پارسی پهلوی به شیوه "اُد" بوده است.
وَ عربی نیست؟.
تو زبان پارسی باستان* آنز *میگفتند.
که هم ریشه با and انگلیسی هست
معنای و:
۱ ) رجوع شود به فرهنگ شریف دهخدا معانی به طور اکمل و اتم در آنجا مشروح است
۲ ) و :در قرآن و عرفان و حکمت و علوم خفیه از حروف تاکیدی، تقویتی، و گاه مکمل یا صفت اشد تثبیتی و تشریحی ظاهری یا مکنون تلقی می شود و یا ارعاب است….
مهدی بارانی
نویسه و واج /و/ با نام "واو"، به جز واکه های ( واجهای صدادارِ ) [اُ] و [او] که برای نمونه در واژه های "خوش" و "گوش" به کار می روند، این نویسه در پارسی نماینده واج [و] ) ( V در لاتین ) نیز است مانند واژه های "سَروَر sarvar"، "توان tavan"، "وادار vadar"، خانواده، نانوا، ورزش و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

این واج از برخورد لب پایین به دندانهای پیشینِ بالا ساخته می شود ( واجگاهِ [و یا V] ) و مانند "پژگچ" در زبان تازی نبوده است، به تازگی نویسندگان تازی از نویسه [ف] با سه نقطه روی آن، برای نشان دادن واج V در وامواژه های لاتینیِ درون شده به عربی بهره برده اند، درواقع این کار باید بسیار زودتر از اینها و در پارسی و همزمان با ساخته شدن واجهای پژگچ انجام می گرفت.
نویسه [و] همچنین نماینده واج [و] ( W در لاتین ) است که هم در پارسی و هم تازی کاربرد دارد: "گوهر Gowhar"، "خسرو Khosrow"، "فردوس Ferdows"، پرتو، دُور، روشن و. . ، این واج با گرد و لوله ای شدن لبها ساخته می شود ( واجگاهِ [و یا W] ) و در پارسی کهن، در واژه هایی مانند "خواهر، خویش، خواستن و. . . نیز کاربرد داشت.

به میرشکاری پسوندمُصغر ، در مقام تحقیر : ممدو: محمد
یکی از واژگانی است که گفتگو ها و نوشته های بی مورد در باره آن زیاد شده است . تاسف بار است که نویسندگان ایرانی بدون درکی کامل از زبانشناسی تاریخی زبانهای ایرانی در مورد برخی موضوعات سخن گفته اند و در کتابشان ثبت کرده اند فقط از روی حدس و گمان بوده است و بایستی گفت در کل این بزرگواران لغت دان بوده اند نه لغت شناس حتی شادروان دهخدا نیز لغت دان بزرگی بوده است ولی لغت شناسی تاریخی نبوده اند و آگاهی ایشان ایشان از دانش فقه اللغه در اندازه واژگان و تاریخ واژگان بعد از اسلام بوده است و فرایند تحولات تاریخی زبانهای ایرانی را هیچ آگاه نبوده اند . برای مثال در نوشتارهای آنها نقل قول هایی همانند حرف/ ق /در فارسی نبوده است ) و یا /و / از زبان عربی وارد شده است و غیره بسیار زیاد هست.
...
[مشاهده متن کامل]

اما در هر دومورد گفته شده نظراتشان اشتباه محض بوده است حرف /و/o ربط از زبان سومری که زبانی مرتبط با زبان های ایرانی است ؛ وارد زبانهای سامی شده است یعنی زبان آکدی و آشوری
و بعد از آن وقتی اعراب وارد عرصه سیاست و نقش داشتن در موضوعات سیاسی شدند . حرف / و/O را از آنها یعنی سومریان وام گرفته اند. البته برخی سومر شناسان در این مورد شک دارند که آیا آکدی ها خود مستقل حرف . /واو/ را داشته اند و این که حرف ربط / o/ ایرانی - سومری باستان متفاوت از /واو/ عربی بوده است و نزدیکی مخرج های آنها اتفاقی بوده است یا نه دقیق نمی توان رای قاطع داد. اما در اینکه سومر ها که پیش از آکدی ها ساکنان سرزمین های میان رودان بوده اند وامگیر ی شان از سامی ها نا محتمل است.

حرف عطف است و جمله ی قبلی را به جمله ی بعدی متصل می کند مانند من به بازار رفتم و پدرم را در بازار دیدم.
وَ : ( در زبان کودکان ) ترکی یعنی پی پی
درود ُ سپاس
پیوندواژه ( حرف ربط ) در پارسی گفتاری، [ اُ] ( O ) است که از [اُد] پهلوی و پیشتر از [اوتا] هخامنشی گرفته شده که در برخی گویشها مانند اصفهانی[ آ ] گفته می شود.
پیوندواژه [وَ] ( Va ) بیشتر در نوشتار و نثر پارسی به کار می رود و آنچه در نظم و شعر می آید نیز ( اُ ) است هرچند که ( و ) نوشته می شود، و این به خاطر کم توانی این دبیره و خط است.
...
[مشاهده متن کامل]

آنچه در عربی هست هم [وَ] با گویشِ ( Wa ) می باشد که با گویش پارسی آن ناهمگون است.
همانطور که می بینید این هر سه واگویش ( تلفظ ) ونیز واکه ( حرف صدادار ) او ( U ) در میانه و پایان واژه، همه به ریخت ( و ) نوشته می شود که این یکی از نمونه های نارسایی و ناکارآمدی این الفبا است.
الفبای دین دبیره، دبیره کهن ایرانیست که به گفته کارشناسان، نه این سستی که هیچکدام از آسیبگاههای خط کنونی ما را ندارد و شایستگی نگاه و پرداختن به آن را در وجود خود داراست.

در ترکی استانبولی به وَ, ve میگویند
وَ واژه ای عربی است نه ترکی و پارسی
با اینحال وارد بسیاری از زبان رفته

غ از زبان های مغولی، زبان های ایرانی، زبان های آفروآسیای ریشه گرفته
در اوستای به باغ Baga
در پهلویbagh می گفتند
بهار همه ریشه پارسی دارد
بهار واژه ای است که پایش را در زبان های ترکی گذاشته
...
[مشاهده متن کامل]

از طرف تعصب حرف چرت نزنید
با بن مایه و منبع حرف بزنید

تنها ق از عربی وارد پارسی شده
آقای دودنگه لطفاً با منبع حرف بزن
ترکی یک زبان کامل نیست که بسیاری از واژگانش پارسی است
بهار و باغ واژگانی پارسی هستند
غ از پارسی باستان در پارسی بوده
جیوه و زیبق هردو فارسی هستند اما در پهلوی گاف را چون ق مینوشتند و زیبگ و زیبق هردو می خواندند و در عربی نیز بیشتر عربها گاف میگفتند و نه قاف مگر مکه که همین گویه زبان قریش بود و در عربی کتابی لحاظ شد
سلام و سپاس
( و ) به عنوان وات ( حرف ) ربط ُ پیوند در عربی به ریخت ( wa ) اُ در پارسی گاهی به ریخت ( va ) اُ گاهی به ریخت ( o ) گویش می شود.
وات پیوند ( پیوند واژه ) در پارسی کهن ( هخامنشی ) اوتا بوده، در پارسی میانه یا پهلوی به اود یا اُد دگرش یافته و در پارسی نوین به ریخت اُ ساده شده است که در گویش اسفهانی به جای اُ، آ به کار می رود مانند: مَنآ تو ( من ُ تو )
...
[مشاهده متن کامل]

اوتا ( Uta ) و اود ( Ud ) به احتمال بسیار با ( Und ) آلمانی و ( And ) انگلیسی و ( Et ) فرانسوی همخانواده است.

یه درصد فکر کن به با و بهتر بهار باغ خوش و خوب جهان آدم و حوا هوا و زمین و زمان و خدا، ترک باشند!!!
خدایا! پناه بر خودت از دست دوزندگان پاچه به آستین و پیوندزنان گوز به شقیقه.

واک و که واژه پیوند و همراهی است از زبان عربی در فارسی امده و پارسی و پهلوی ان واژه اود od و یا او O میباشد . برای نمونه ارمان اود مهران امدند ک میشود ارمان و مهران امدند دوستان بجای و میشد O را هم بکار برد.
یه حرف در الفبای پارسی
در عربی نویسی، الفبای یکم: و
در لاتین نویسی، الفبای دوم: Ww
و غیره _ و چیز های دیگر

وات افزوده ( حرف اضافه ) و ( va ) وارد زبان ما از عربی شده است. ولی فارسی زبانان در زندگی روزانه آن را O تلفظ میکنند و درستش همان است.
این وات افزوده باید همیشه o باشد.
" به همراهِ "
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس