هیپیاس اول

دانشنامه عمومی

هیپیاس اول یا هیپیاس بزرگ ( به یونانی: Ιππίας Μείζων ) یکی از مکالمات افلاطون است. موضوع رساله کالون یا کالوس ( زیبا، ستودنی یا اصیل[ ۱] ) است.
شخصیت های این مکالمه سقراط و هیپیاس هستند.
هیپیاس سوفیست مشهور از شهر الیس، برای مأموریتی سیاسی به آتن آمده و با سقراط به گفتگو نشسته است. هیپیاس از هنر خود که سوفسطائی گری است تعریف می کند و می گوید که چگونه او بر خلاف گذشتگانی مثل بیاس و آناکساگوراس می تواند هم به امور سیاسی بپردازد و هم به کارهای شخصی؛ و این که او چگونه توانسته در سفر به نقاط گوناگون، ثروت بسیاری به دست آورد. سقراط فیلسوف را رودرروی سوفیست می نهد. یکی می خواهد خود را از شر ثروت خلاص کند تا مانع تفکر وی نشود، و دیگری تمام دانش و هنر خود را در راه مال اندوزی صرف می کند.
هیپیاس همچنان از مسافرت های خود به شهرهای مختلف سخن می گوید، از جمله از اسپارت اما در اسپارت کسی به او پول نمی دهد. سقراط می پرسد مردم اسپارت که بیش از همهٔ شهرهای یونان به قانون و تربیت جوانان اهمیت می دهند چرا سوفسطائیان را که مربی جوانان هستند، به جامعهٔ خود راه نمی دهند یا حاضر نیستند که به آنان پولی بپردازند؟ و در ادامه می پرسد مردم اسپارت به شنیدن چه سخنانی راغب هستند؟ هیپیاس می گوید «به شنیدن سرگذشت اقوام و پهلوانان کهن و چگونگی پیدایش شهرها و داستان های روزگاران گذشته شائق تر از هر چیزند. »
هیپیاس در ادامه می گوید چندی پیش دربارهٔ کارهای زیبایی که جوانان باید انجام دهند، سخن گفته است، و سقراط می پرسد زیبا چیست؟ هیپیاس در جواب می گوید که زیبا، دختر زیباست. سقراط می گوید هر چیز زیبا، زیبا است و این فقط اختصاص به دختر زیبا ندارد؛ و در ضمن به این معنی زیبایی نسبی است. زیباترین میمون ها در مقابل انسان زشت و دختران زیبا در برابر خدایان زشت هستند.
در تعریف دوم هیپیاس می گوید آن زیبایی که به دنبالش می گردی، زر است؛ یعنی در هر چیزی که زر بکار رود، زیباست. سقراط می گوید فایدیاس مجسمهٔ آتنه را با عاج ساخت و چشمانش را از سنگ و با وجود این زیباست؛ لذا زر زیبا نیست؛ مگر اینکه مانند هر چیز دیگر در جای خود بکار رود، و چه بسا قاشق چوبی در جای خود مثل هم زدن آش زیباتر از قاشق زرین باشد.
در تعریف سوم هیپیاس می گوید: «همیشه و در همه جا و برای همه کس، زیبا آن است که توانگر و تندرست باشد و به سر بلندی عمری دراز بسر برد و پدر و مادر خویش را موافق رسوم و آداب به خاک بسپارد و خود نیز به سالخوردگی برسد و چون درگذرد؛ فرزندانش با عزت و حرمت به خاکش سپارند. » به نظر سقراط، اشکال این تعریف در این است که شامل خدایان نمی شود و آیا فرزندان خدایان هم باید پدرانشان را با احترام به خاک بسپارند؛ درحالی که تصور مرگ برای خدایان جایز نیست؟ و اشکال دیگر اینکه همچون تعریف قبلی، این تعریف هم نسبی است. هیپیاس دیگر نمی تواند تعریفی ارائه کند.
عکس هیپیاس اول
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس