اناکساگوراس

دانشنامه عمومی

آناکساگوراس. آناکساگوراس یا انکساغورس[ ۱] ( به یونانی: Ἀναξαγόρας ) فیلسوف پیشاسقراطی مکتب چندگانه گرایی بود.
او در کلازومن واقع در آسیای کوچک به سال ۵۰۰ پیش از میلاد زاده شد. [ ۲] کلازومن پس از سرکوبی شورش ایونی فتح شد و حتی گفته اند که وی با سپاه ایران به آتن آمد. [ ۱] حدود سال های ۴۵۰ قبل از میلاد متفکری معروف بود. [ ۲] وی در سال سالامیس ۴۷۹/۴۸۰ به آتن آمد و نخستین فیلسوفی بود که در این شهر اقامت گزید و مورد احترام بود. افلاطون می گوید که پریکلس شاگرد آناکساگوراس بود. رابطه ای که بعدها وی را به دردسر انداخت، زیرا پس از قریب سی سال اقامت در آتن حدود ( سال های ۴۵۰ پیش از میلاد ) توسط مخالفان سیاسی پریکلس به محاکمه فراخوانده شد. دیوگنس لائرتیوس با ارجاع به سوتیون می گوید که اتهامات مربوط به بدبینی و هواداری از ایرانیان بود. به نقل از افلاطون نخستین اتهام وی این بود که آناکساگراس تعلیم می کند که خورشید یک قطعه سنگ گداخته است و ماه از خاک ساخته شده است. این اتهامات بدون تردید ساختگی و جعلی بودند و اصلاً منظور از آن ضربه زدن به پریکلس از طریق آناکساگراس بود؛ زیرا معلم دیگر پریکلس یعنی دامون را نیز تبعید کرده بودند. وی زندانی شد اما توسط پریکلس از آتن فرار کرد و به ایونیا رفت. در لامپساکوس یک مستعمره کوچ نشین میلتوس اقامت گزید. [ ۱]
اگرچه آناکساگوراس به خانواده اشرافی و ثروتمند تعلق داشت، برخلاف اکثر نیاکان خویش، به کلی از سیاست کنار کشید و در واقع اداره املاک خویش را به یک سو نهاد تا خودش را کاملا وقف پژوهش کند. او نخستین متفکر نظری محض بود که آگاهانه و به عمد، شناخت جهان را وظیفه و غایت زندگی شمرد و بر آثار اخلاقی ضمنی آن کاملا گردن نهاد. طبیعت او نمایانگر ترکیب خوشایندی بود از توانایی برای معرفت مبتنی بر تجربه و مشاهده با قوه تفکر. از اینکه چه عاملی باعث شد تا او زادگاهش را ترک کند اطلاعی در دست نداریم؛ اما در شخصیت او صفتی را به نحوی اشتباه ناپذیر میتوانیم تشخیص دهیم که پیوند نزدیک با فلسفه اش دارد - کوشش برای فرارفتن از محدوده های قالب هایی که صرفا جنبه تاریخی پیدا کرده اند. او بود که فلسفه ایونی را به آتن آورد و در آنجا پریکلس و همسر فرهیخته اش آسپاسیا همراه ائوپیدس و دیگر مردان سرشناس میلتوس از این شهر به آتن آمده بود، یعنی از شهری که پس از غلبه بر ایران به صورت مرکز فکری یونان درآمده است. [ ۳]
عکس آناکساگوراس
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

آناکساگوراس. آناکْساگوراس (ح ۵۰۰ـ۴۲۸پ م)(Anaxagoras)
جهان شناس و فیلسوف یونانی پیش از سقراط. از نظر او، مقوّم هر چیز «بذرهایی» است که از هر جوهر طبیعی بهره ای دارند و تغییرات چیزها حاصل مبادلۀ بخش هایی از این بذرها است. در آغاز، همۀ جوهرهای طبیعی به هم آمیخته بود ه اند؛ سپس ذهن، یعنی ظریف ترین و ناب ترین همۀ آن ها، چرخشی آغاز کرد و زمین را با حرکتی دورانی پدید آورد. آناکساگوراس در کلازومنه۱ در سواحل ترکیۀ کنونی به دنیا آمد و نزد آناکسیمنس۲ درس خواند. سی سال (ح ۴۸۰ـ۴۵۰پ م) در آتن تدریس کرد. پریکلس۳، ائوریپیدس۴ و احتمالاً سقراط۵ از شاگردان او بودند. به اتهام بی احترامی به مقدسات تحت پی گرد قرار گرفت و به جرم این که خورشید را قطعه سنگی گداخته و سوزان می دانست، تبعید شد.

پیشنهاد کاربران

نام Anaxagoras از کلمات زیر به زبان فارسی قدیمی ساخته شده است : Ana با تلفظ آنا به معنی آن یا آنها ؛ xa با تلفظ خا به معنای دوستدار یا خواهان ( زیرا حرف x در زبان یونانی خ تلفظ می شود ) ؛ go با تلفظ گو ریشه در مصدر گفتن دارد و ras با دو تلفظ یکی راز و دیگری راس . راس هم به معنای بالا ( راس مخروط ) و هم به معنای راست و درست یا حقیقت. لذا این نام به معنای زیر بوده است : آن یا آنانیکه خواهان یا دوستدار راست گویی اند و یا طرفدار راز گویی.
...
[مشاهده متن کامل]

پسوند gorsa می تواند به شکل زیر هم تلفظ شود؛ گُراز به معنای خوک وحشی. لذا معنای دیگر این نام به زبان فارسی به شکل زیر بوده است :
آنکه دوستدار یا خواهان شکار گُراز و تغذیه گوشت آن باشد. مثل بهرام که علاقه مند به شکار گور و تغذیه گوشت آن بود تا اینکه گور زمین یا طبیعت اورا شکار کرد و خورد و تحلیل و تجزیه هضم و جذب نمود و نوش جان کرد و استخوان هایش را هم به عنوان دِسِر یا پس غذا به تدریج هضم و جذب خواهد نمود.
Klzeomenai با تلفظ کلزومنایی شهر محل تولد او در آسیای صغیر و ترکیه امروز از چند کلمه فارسی به شکل زیر ساخته شده است : kl با تلفظ کُل ؛ zeo با تلفظ زِاو یا از او ؛ men با تلفظ مِن به معنای من و ai با تلفظ آی از مصدر آمدن. لذا معنای نام آن شهر به زبان فارسی به شکل زیر بوده است : من از کل آمده ام ؛ یا من ریشه در کل دارم و یا هستی من از هستی اوست.
آنکساگوراس معتقد بوده است که انسان به این دلیل هوشمند تر از بقیه موجودات است که دارای دست می باشد. ارسطو این دیدگاه ماتریالیستی را رد می کند و بجای آن دیدگاه هدف شناسانه ( تلِ ئو لوژی: teleologie ) قرار می دهد و می گوید : انسان به این دلیل دارای دست می باشد که هوشمند ترین موجود است در بین موجودات. افلاطون در دیالوگ فایدون از زبان سقراط می گوید که آنکساگوراس به ما نگفته است که عقل ( Nus ) چیست، زیرا ما در شناخت طبیعت مدیون عقل هستیم و سقراط در همانجا ادامه می دهد و می گوید این شرح و توضیح که یک فرد انسانی به علت اینکه دو پا دارد، از محلی به محل دیگر می رود، توضیحی سطحی می باشد در صورتیکه آن فرد به این دلیل از جائی بجای دیگر می رود که دارای فکر است و نه تنها دارای پا. در همان دیالوگ سقراط می گوید که در دوران جوانی خیلی به فلسفه طبیعی آنکساگوراس علاقه مند بودم تا اینکه در من یک انقلاب صورت گرفت. افلاطون آن انقلاب را تحت عنوان انقلاب سقراطی به یادگار گذاشته است ، یعنی چرخش بینش از طبیعت به سوی ماوراء طبیعت. هگل در اثر معروف خود تحت عنوان علم منطق برای بینش آنکساگوراس ارزش خاصی قائل بوده و گفته است که او اولین متفکر و اندیشمند فلسفی است که جوهره بنیادی هستی و وجود را نوس ( Nus ) یعنی فکر و ساختار آنرا لوگیک ( logik ) دانسته است.
بهر حال آنکساگوراس اولین اندیشمندی است که به این شناخت علمی و تجربی رسیده است که ماه از خود نور ندارد بلکه نور خورشید را منعکس می کند و کسی ست که بر روی اصل جوهریت یا عنصریت طبیعت ، اصل جوهریت روح را قرار داده که به طبیعت حرکت و نظم و زندگی می بخشد. و منکر خدائیت خورشید می شود و متهم به خدا ناباوری و سیاستمدار قدرتمندی که تعلیم یافته خود وی بوده است، اورا از اعدام نجات می دهد. نام آن سیاستمدار prikles با تلفظ پِری کلِس بوده . پِری در زبان یونانی به معنای اولیه و کلِس در اصل و ریشه به معنای" کُل است " بوده . لذا معنای نام آن سیاست مدار به زبان فارسی - یونانی به شکل زیر بوده است : او کُل اولیه است. Attische Demokratie با تلفظ آتّیشه دموکراتی به زبان آلمانی، در اصل و ریشه به معنای دموکراسی آتّی یا آینده بوده است.
در پایان به نکته ای اشاره می کنم که شاید برای فارسی زبانان علاقه مند به فلسفه غرب و حکمت های شرقی از اهمیت برخوردار باشد و آن عبارت است از کلمه نوس و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر لفظی آن. واژه Nous یا Nus توسط فلاسفه غرب گاهی اوقات به معنای روح و گاهی به معنای عقل و گاهی به معنای فکر معنا گردیده است، در صورتیکه این کلمه در اصل و ریشه یونانی نبوده بلکه فارسی - مادی و در میدان های خود شناسی و انسان شناسی معنای دیگری داشته است. Nu با تلفظ نو در زبان قوم ماد همان عدد نُه در زبان فارسی می باشد و حرف s نشانه جمع . لذا نوس از دیدگاه خردمندان گم نام ایرانی و آفرینندگان اولیه این واژه به معنای نُه گانه های پنهانی و غیر تجربی در باطن واقعیت عینی هر فرد انسانی بوده است . به این معنا که هرفرد انسانی دارای ده بُعد انسانی می باشد؛ یکی تجربی و پدیداری ( فنومنی ) و نُه تا غیر تجربی و غیر پدیداری ( نوو منی : نُه تائی ) ، به این معنا که هر فرد انسانی تنها دارای یک من یا یک خود و یا یک نفس مجرد نمی باشد بلکه ده تا مشتمل بر پنج نفس مردانه و پنج نفس زنانه. پایان فلسفه غرب عبارت است از فنومنولوژی کانت و هگل و هوسرل و هایدیگِر و آغاز فلسفه علمی یا متافیزیک و یا حکمت اشراقی نوین عبارت است از نوومنولوژی و آنهم نه به معنای شناخت ذوات یا ذات های موجودات بلکه شناخت ابعاد نُه گانه پنهانی و باطنی تک تک افراد انسانی.

بپرس