همهٔ افتادگان ( به انگلیسی: All That Fall ) یک نمایش رادیویی تک پرده ای از ساموئل بکت است که به درخواست بی بی سی تهیه شد. [ ۱] این نمایش به زبان انگلیسی نوشته شده بود و نوشتن آن در سپتامبر ۱۹۵۶ به پایان رسید. رونوشت دست نویس نمایش با نام روز خوش برای مسابقه ( به انگلیسی: Lovely Day for the Races ) منتشر شد که برگردان فرانسوی آن از روبر پنژه را خود بکت تصحیح کرد. [ ۲]
بکت هنگامی که به ایده همه افتادگان رسیده بود، به نانسی کونارد که یکی از دوستانش بود، اینطور نوشت:
اگر چه نمایش نامه به سرعت و با چند اصلاح نوشته شده بود، موضوع آن عمیقاً شخصی بود که باعث فروافتادن بکت به "چرخه ای از افسردگی " شد. [ ۴] در واقع در ماه سپتامبر "او تمام قرارهای خود را در پاریس برای اینکه احساس می کرد در برخورد با مردم کاملاً ناتوان است برای یک هفته لغو کرد "[ ۵] و تا پایان یافتن نمایش نامه روی آن کار کرد.
بکت هنگام نوشتن نمایش به زبان فرانسوی، نوشته خود را از جزئیات بیوگرافی خالی کرد تا به شخصیت هایی جهانی تر برسد. با بازگشت به زبان انگلیسی، او نیز برای اولین نمایش رادیویی خود به فاکسروک در حومه دوبلین، رفت. بکت علاوه بر استفاده زیاد از واژگان و عبارت های رایج ایرلندی، ایده نام ها، شخصیت ها و مکان ها را از دوران کودکی خود وام گرفت تا فضایی واقع گرایانه برای این درام ارائه دهد.
این نخستین اثر بکت است که در آن یک زن شخصیت کانونی را دارد. این زن، خسیس، [ ۶] رک و راست و یک ایرلندی هفتاد ساله به نام مدی رونی است که گرفتار " روماتیسم و نازایی هم هست. [ ۷]
پرسش: " چرا مرغ از جاده عبور کرد؟ "
پاسخ: "برای رسیدن به طرف دیگر. "
خانم رونی: خارج از کشور بودن خودکشی است.
همه افتادگان سبکی بسیار پویا را در درام رادیویی و از طریق یک فیلمنامه چند لایه توسعه می دهد، که می تواند تراژیکمدی، جنایی[ ۸] معمای یا یک شبه موسیقی باشد. "[ ۹]
• موسیقی مرگ و دوشیزه از شوبرت در آغاز و نزدیک پایان درام شنیده می شود.
• تمام قسمتهای گیاه لابورنوم سمی هستند. [ ۱۰]
• به نظر می رسد مینی دختر مادی، در کودکی مرده است. و حتی دختر او ممکن است فقط در تصور مادی وجود داشته باشد[ ۱۱] دیدگاهی که رزماری پونتنی آن را پیش می کشد. [ ۱۲]
• مادی به تایلر می گوید: «خارج از کشور خودکشی است. »[ ۱۳]
• هنگامی که مادی به ایستگاه می رسد خود را به گونه ای توصیف می کند که تصویری از جنازه او در کفن است.
• او سخنرانی را به خاطر می آورد که دکتر دربارهٔ دختر جوانی که مرده بود صحبت کرد.
• ماشین اسلوکوم «می میرد» و دوباره به سختی آن را راه می اندازد.
• بلافاصله پس از این کار، جوجه ای از جاده عبور می کند و خودرو از روی آن رد می شود.
• پدر بارل در زمان کوتاهی پس از تصدی پسرش به عنوان مدیر ایستگاه درگذشت.
• وقتی قطار می رسد - پیش از اینکه با شوهرش دیدار کند - می گوید که آقای بارل به نظر می رسد که یک روح دیده است.
• جری «نوعی توپ»[ ۱۴] به آقای رونی بازمی گرداند. این توپ اگرچه نمادی آشکار از مرگ نیست، اما نقش مهمی در اندوه کودکی بکت دارد. [ ۱۵]
• زمانی که خانم فیت در حال کمک به مدی استتا از پله ها بالا برود، شروع به خواندن سرود، Lead, Kindly Light می کند، که یکی از آهنگهایی است که گفته می شود هنگام غرق شدن کشتی تایتانیک پخش شده است.
• به غرق شدن لوسیتانیا شده که ۱٬۱۹۸ نفر همراه آن کشته شدند و از جمله آنها تقریباً صد کودک بوده است.
• صدای زن به دالی جوان هشدار می دهد که نزدیک نماند زیرا «ممکن است به زیر کشیده شود». [ ۱۶]
• در راه بازگشت به خانه، دن از همسرش می پرسد که آیا او تا به حال به فکر کشتن یک کودک بوده است.
• او اوقات کار خود را از «زنده به گور شدن» یاد می کند
• دان فکر می کند که بوی یک سگ مرده را در یک چاله شنیده، اما با وجود این که فقط تابستان است، به او گفته می شود که تنها برگهای پوسیده بوده.
• او همچنین به متی ۱۰:۲۹ در مورد مرگ گنجشک اشاره می کند. [ ۱۷]
• نمایش با افشای اینکه قطار به دلیل مرگ کودک خردسال زیر چرخ هایش دیر رسیده است به پایان می رسد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبکت هنگامی که به ایده همه افتادگان رسیده بود، به نانسی کونارد که یکی از دوستانش بود، اینطور نوشت:
اگر چه نمایش نامه به سرعت و با چند اصلاح نوشته شده بود، موضوع آن عمیقاً شخصی بود که باعث فروافتادن بکت به "چرخه ای از افسردگی " شد. [ ۴] در واقع در ماه سپتامبر "او تمام قرارهای خود را در پاریس برای اینکه احساس می کرد در برخورد با مردم کاملاً ناتوان است برای یک هفته لغو کرد "[ ۵] و تا پایان یافتن نمایش نامه روی آن کار کرد.
بکت هنگام نوشتن نمایش به زبان فرانسوی، نوشته خود را از جزئیات بیوگرافی خالی کرد تا به شخصیت هایی جهانی تر برسد. با بازگشت به زبان انگلیسی، او نیز برای اولین نمایش رادیویی خود به فاکسروک در حومه دوبلین، رفت. بکت علاوه بر استفاده زیاد از واژگان و عبارت های رایج ایرلندی، ایده نام ها، شخصیت ها و مکان ها را از دوران کودکی خود وام گرفت تا فضایی واقع گرایانه برای این درام ارائه دهد.
این نخستین اثر بکت است که در آن یک زن شخصیت کانونی را دارد. این زن، خسیس، [ ۶] رک و راست و یک ایرلندی هفتاد ساله به نام مدی رونی است که گرفتار " روماتیسم و نازایی هم هست. [ ۷]
پرسش: " چرا مرغ از جاده عبور کرد؟ "
پاسخ: "برای رسیدن به طرف دیگر. "
خانم رونی: خارج از کشور بودن خودکشی است.
همه افتادگان سبکی بسیار پویا را در درام رادیویی و از طریق یک فیلمنامه چند لایه توسعه می دهد، که می تواند تراژیکمدی، جنایی[ ۸] معمای یا یک شبه موسیقی باشد. "[ ۹]
• موسیقی مرگ و دوشیزه از شوبرت در آغاز و نزدیک پایان درام شنیده می شود.
• تمام قسمتهای گیاه لابورنوم سمی هستند. [ ۱۰]
• به نظر می رسد مینی دختر مادی، در کودکی مرده است. و حتی دختر او ممکن است فقط در تصور مادی وجود داشته باشد[ ۱۱] دیدگاهی که رزماری پونتنی آن را پیش می کشد. [ ۱۲]
• مادی به تایلر می گوید: «خارج از کشور خودکشی است. »[ ۱۳]
• هنگامی که مادی به ایستگاه می رسد خود را به گونه ای توصیف می کند که تصویری از جنازه او در کفن است.
• او سخنرانی را به خاطر می آورد که دکتر دربارهٔ دختر جوانی که مرده بود صحبت کرد.
• ماشین اسلوکوم «می میرد» و دوباره به سختی آن را راه می اندازد.
• بلافاصله پس از این کار، جوجه ای از جاده عبور می کند و خودرو از روی آن رد می شود.
• پدر بارل در زمان کوتاهی پس از تصدی پسرش به عنوان مدیر ایستگاه درگذشت.
• وقتی قطار می رسد - پیش از اینکه با شوهرش دیدار کند - می گوید که آقای بارل به نظر می رسد که یک روح دیده است.
• جری «نوعی توپ»[ ۱۴] به آقای رونی بازمی گرداند. این توپ اگرچه نمادی آشکار از مرگ نیست، اما نقش مهمی در اندوه کودکی بکت دارد. [ ۱۵]
• زمانی که خانم فیت در حال کمک به مدی استتا از پله ها بالا برود، شروع به خواندن سرود، Lead, Kindly Light می کند، که یکی از آهنگهایی است که گفته می شود هنگام غرق شدن کشتی تایتانیک پخش شده است.
• به غرق شدن لوسیتانیا شده که ۱٬۱۹۸ نفر همراه آن کشته شدند و از جمله آنها تقریباً صد کودک بوده است.
• صدای زن به دالی جوان هشدار می دهد که نزدیک نماند زیرا «ممکن است به زیر کشیده شود». [ ۱۶]
• در راه بازگشت به خانه، دن از همسرش می پرسد که آیا او تا به حال به فکر کشتن یک کودک بوده است.
• او اوقات کار خود را از «زنده به گور شدن» یاد می کند
• دان فکر می کند که بوی یک سگ مرده را در یک چاله شنیده، اما با وجود این که فقط تابستان است، به او گفته می شود که تنها برگهای پوسیده بوده.
• او همچنین به متی ۱۰:۲۹ در مورد مرگ گنجشک اشاره می کند. [ ۱۷]
• نمایش با افشای اینکه قطار به دلیل مرگ کودک خردسال زیر چرخ هایش دیر رسیده است به پایان می رسد.
wiki: همه افتادگان