هلن دویچ ( انگلیسی: Helene Deutsch؛ ۹ october ۱۸۸۴& #۱۶۰; ( ۱۸۸۴ - ۱۰ - ۰۹ ) – ۲۹ مارس ۱۹۸۹ ) با نام اصلی هیلینه رُزنباخ ( آلمانی: Helene Deutsch ) ، پزشک و متخصص روان کاوی لهستانی - آمریکایی و از همکاران زیگموند فروید بود. او «مؤسسهٔ روان کاوی وین» را بنیان نهاد و در سال ۱۹۳۵ به کمبریج، ماساچوست رفت و به فعالیت های حرفه ای خود ادامه داد. دویچ یکی از نخستین روان کاوانی بود که در زمینهٔ روانکاوی زنان تخصص داشت. وی از اعضای فرهنگستان هنر و علوم آمریکا بود.
وی در ۹ اکتبر ۱۸۸۴ در شهر پرزمیسی در بخش تجزیه شدهٔ لهستان در پادشاهی گالیسیا و لودومریا در خانواده ای یهودی به دنیا آمد. [ ۱] دوره های پزشکی و روانپزشکی را در وین و مونیخ گذراند و از شاگردان و دستیاران زیگموند فروید بود و نخستین متخصصی بود که حوزهٔ فعالیتش متمرکز بر روانپزشکی زنان بود. [ ۲]
او اغلب می گفت که پدرش الهام بخش وی بود. [ ۳] پدر او «ویلهلم رزنباخ» یک وکیل دعاوی برجستهٔ یهودی و یک «لیبرال و متخصص حقوق بین الملل» در دوران شیوع یهودستیزی بود. [ ۴] پدرش نخستین وکیل دعاوی یهودی در آن منطقه بود. [ ۳] وی که به کارش پدرش علاقمند بود، در آغاز قصد داشت تا وکیل شود، اما دریافت که زنان اجازهٔ وکالت و کار در این زمینه را ندارند[ ۳] و به سراغ رشتهٔ روان پزشکی رفت. هلن که در پرزمیسی به «دختر زیبای رزنباخ» معروف بود، لقب «آنچنان باهوش و استعداد که می شد یک پسر باشد» را دریافت کرد. [ ۵] برخلاف رابطهٔ گرمش با پدر، رابطه وی با مادرش غیرصمیمی و سرد بود. در حالی که او به طور کلی پدرش را می پرستید، اما از مادرش «رگینا» متنفر بود. به گفته هلن، مادرش «هیچ یک از علایق روشنفکرانهٔ شوهرش را نداشت» و هلن آرمان های مادرش را طبقاتی و مادی گرا می دانست. [ ۴] هلن مدعی بود که مادرش او را مورد آزار و اذیت قرار می داد، اغلب او را کتک یا سیلی می زد و حملهٔ لفظی به او می کرد. هلن استدلال می کرد که علت بدرفتاری مادرش نه برای تنبیه او، بلکه «برای بیرون ریختن خشم و پرخاشگری های سرکوب شده اش» بود، زیرا هلن جایگزین پسری شده بود که مادرش می خواست و انتظارش را داشت. [ ۶] هلن اغلب می گفت که خانه دوران کودکی اش تحت سلطه و نگرانی شدید مادرش برای کسب شایستگی و موقعیت اجتماعی بود. [ ۷] هلن مادرش را «بی فرهنگ، از نظر فکری متزلزل و بردهٔ اقتدار بورژوازی» می دانست. [ ۸] اگرچه هلن گاه به گاه در آرزوی عشق مادر بود، اما هرگز رنگ عشق و محبت مادری را ندید. در عوض، عشق مادرانه از جانب خواهرش «مالوینا» و زن بامحبتی در همسایگی شان می آمد که با او را «کنتس رنگ پریده» لقب داده بود. [ ۹] هلن به یاد می آورد که در دوران کودکی اش «نه پرستار مختلف از او مراقبت کردند» و از احساس وابستگی به خود متنفر بود. این احساسات اغلب او را به رویاپردازی می کشاند که شاید شخص دیگری مادر واقعی بوده است. [ ۱۰] وی که شیفتهٔ ادامه تحصیل و یادگیری بود و در ضمن از زندگی ای که مادرش برای او برنامه ریزی کرده بود تنفر داشت، در دوران نوجوانی دست به دامن پدرش شد تا وی را برای ادامه تحصیل پس از سن چهارده سالگی کمک کند، اما متوجه شد که پدرش تمایلی به این کار ندارد. [ ۵] دویچ در کتاب خود، «روانشناسی زنان»، یکی از جنبه های مازوخیسم زنانه را با دلبستگی دختر به پدرش و پیامدهای احتمالی چنین هویتی مرتبط می کند. [ ۵] او می نویسد که پدر گاهی با نزدیک شدن به سن بلوغ جنسی، رابطه خود را با دخترش قطع می کند. [ ۵] هلن بعدها مقاومت و عدم تمایل پدرش به کمک را، به زن ذلیلی و تمایل او به حفظ آرامش در منزل نسبت داد. [ ۱۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفوی در ۹ اکتبر ۱۸۸۴ در شهر پرزمیسی در بخش تجزیه شدهٔ لهستان در پادشاهی گالیسیا و لودومریا در خانواده ای یهودی به دنیا آمد. [ ۱] دوره های پزشکی و روانپزشکی را در وین و مونیخ گذراند و از شاگردان و دستیاران زیگموند فروید بود و نخستین متخصصی بود که حوزهٔ فعالیتش متمرکز بر روانپزشکی زنان بود. [ ۲]
او اغلب می گفت که پدرش الهام بخش وی بود. [ ۳] پدر او «ویلهلم رزنباخ» یک وکیل دعاوی برجستهٔ یهودی و یک «لیبرال و متخصص حقوق بین الملل» در دوران شیوع یهودستیزی بود. [ ۴] پدرش نخستین وکیل دعاوی یهودی در آن منطقه بود. [ ۳] وی که به کارش پدرش علاقمند بود، در آغاز قصد داشت تا وکیل شود، اما دریافت که زنان اجازهٔ وکالت و کار در این زمینه را ندارند[ ۳] و به سراغ رشتهٔ روان پزشکی رفت. هلن که در پرزمیسی به «دختر زیبای رزنباخ» معروف بود، لقب «آنچنان باهوش و استعداد که می شد یک پسر باشد» را دریافت کرد. [ ۵] برخلاف رابطهٔ گرمش با پدر، رابطه وی با مادرش غیرصمیمی و سرد بود. در حالی که او به طور کلی پدرش را می پرستید، اما از مادرش «رگینا» متنفر بود. به گفته هلن، مادرش «هیچ یک از علایق روشنفکرانهٔ شوهرش را نداشت» و هلن آرمان های مادرش را طبقاتی و مادی گرا می دانست. [ ۴] هلن مدعی بود که مادرش او را مورد آزار و اذیت قرار می داد، اغلب او را کتک یا سیلی می زد و حملهٔ لفظی به او می کرد. هلن استدلال می کرد که علت بدرفتاری مادرش نه برای تنبیه او، بلکه «برای بیرون ریختن خشم و پرخاشگری های سرکوب شده اش» بود، زیرا هلن جایگزین پسری شده بود که مادرش می خواست و انتظارش را داشت. [ ۶] هلن اغلب می گفت که خانه دوران کودکی اش تحت سلطه و نگرانی شدید مادرش برای کسب شایستگی و موقعیت اجتماعی بود. [ ۷] هلن مادرش را «بی فرهنگ، از نظر فکری متزلزل و بردهٔ اقتدار بورژوازی» می دانست. [ ۸] اگرچه هلن گاه به گاه در آرزوی عشق مادر بود، اما هرگز رنگ عشق و محبت مادری را ندید. در عوض، عشق مادرانه از جانب خواهرش «مالوینا» و زن بامحبتی در همسایگی شان می آمد که با او را «کنتس رنگ پریده» لقب داده بود. [ ۹] هلن به یاد می آورد که در دوران کودکی اش «نه پرستار مختلف از او مراقبت کردند» و از احساس وابستگی به خود متنفر بود. این احساسات اغلب او را به رویاپردازی می کشاند که شاید شخص دیگری مادر واقعی بوده است. [ ۱۰] وی که شیفتهٔ ادامه تحصیل و یادگیری بود و در ضمن از زندگی ای که مادرش برای او برنامه ریزی کرده بود تنفر داشت، در دوران نوجوانی دست به دامن پدرش شد تا وی را برای ادامه تحصیل پس از سن چهارده سالگی کمک کند، اما متوجه شد که پدرش تمایلی به این کار ندارد. [ ۵] دویچ در کتاب خود، «روانشناسی زنان»، یکی از جنبه های مازوخیسم زنانه را با دلبستگی دختر به پدرش و پیامدهای احتمالی چنین هویتی مرتبط می کند. [ ۵] او می نویسد که پدر گاهی با نزدیک شدن به سن بلوغ جنسی، رابطه خود را با دخترش قطع می کند. [ ۵] هلن بعدها مقاومت و عدم تمایل پدرش به کمک را، به زن ذلیلی و تمایل او به حفظ آرامش در منزل نسبت داد. [ ۱۱]
wiki: هلن دویچ