کردی جنوبی: دَلَک dalak
فارسی: هُل دادن
هل Cardamom
نام علمی Elettaria cardamomum
در یک روستا که با زبان کُرمانجی گویش دارند کاربرد زیر را برای واژه هِل شنیده ام:
بَ هِلِّ مِ = به هِلِّ من
برابر با چیزی که در فارسی امروز ( با پوزش )
به تُخم من
گفته می شود ، بکار می برند،
... [مشاهده متن کامل]
هرچند که امروزه با فراگیر شدن رسانه های رسمی و . . . . گویشوران این گونه زبانها رو به پایان هستند
تعدادی از ادویه جات معروف به انگلیسی:
pepper = فلفل
black pepper = فلفل سیاه
red pepper = فلفل قرمز
salt = نمک
turmeric = زردچوبه
saffron = زعفران
cinnamon = دارچین
... [مشاهده متن کامل]
cardamom = هل
ginger = زنجبیل
fennel = رازیانه
caraway = زیره
cumin = زیره
❗️لطفا برای مشاهده تفاوت این دو زیره، نام های هر کدام رو در گوگل سرچ کنید و عکس هاشون رو مشاهده کنید
ریشه یِ کارواژه یِ " هشتَن ( هلیدَن ) " با بُن کنونیِ " هل":
در زبانِ اوستایی واژه یِ " هَرِز" به چمهای ( =معناهای ) زیر بوده است:
1. 1 - رها کردن، خارج کردن، بیرون ریختن ( entlassen )
1. 2 - گُسیل دادن، فرستادن، پخش کردن، پراکندن ( entsenden، ausschicken )
... [مشاهده متن کامل]
( آب را ) رهاسازی کردن ( واگذاردَن ) برای آبیاری = ( آب را ) وِل دادن برای آبیاری =
Wasser ) ueberlassen، zur Berieselung )
2 - با آب ( یا چیزهای همانند با آب ) تَر و خیس کردن = mit Wasser ( usw. ) benetzen
3. 1 - در جایِ خود گُذاشتن، درجای خود رها کردن:an seinem Ort belassen
3. 2 - گذاردن، واگذاردن، ترک کردن، رها کردن = liegen lassen
در " وَندیداد" آمده است:". . . پس آنها باید مُردگان را ببَرند و در پیِ آن، خانه و کاشانه را "ترک کنند ( واگذارند ) "".
4 - از پالونه یا صافی گذراندن، پالودن = durchseihen، filtrieren، durch die Seihe lassen
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
" اَوَهرز" در اوستایی به چمِ " چشم پوشی کردن از، صرف نظر کردن از، امتناع کردن، رَد کردن" بوده که " اَوَ ava" در آن پیشوند است. " هَرِز" با پیشوندهایِ دیگر نیز در اوستا همراه بوده است.
" هَرِزَنَ، هَرِزانَ" در اوستایی به چمهایِ ( معناهایِ ) زیر بوده است:
1 - "عملِ گُذاشتن Lassen،
رهاسازی، واگذاری، عملِ ترک کردن Verlassen،
2 - اجازه عبور دهی ( برای آب و دیگر چیزها ) Durchlassen،
پالایندگی، پالایشگری، صافی گذاری Filtern
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در زبانِ اوستایی، مجهولی/گذشته یِ کارواژه یِ " هَرِز"، " هَرشتَ harshta" بوده است. در فرتورِ زیر PPfP نشاندهنده یِ همین است.
از دیدِ ریخت شناسی، واژگانِ " هَرِز /هَرشتَ" بمانندِ دو واژه یِ " وَرز / وَرشتَ" در زبانِ اوستایی می باشند. کارواژه یِ " ورزیدَن" در پارسیِ کُنونی به واژگانِ اوستاییِ "وَرز /ورشتَ" بازمی گردد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در زبانِ پهلوی ما واژگانِ " هیشتَن" ، "هیل - "، " هیرز - " را داریم که به روشنی با کارواژه یِ " هشتَن" ، "هلیدن"و"هل" در پارسیِ کُنونی همریشه است.
دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) در زبانهای ایرانی رواگمند ( =رایج ) بوده است ( در پهلوی "هیر ( ز ) به هیل"/در پارسیِ کُنونی "هر به هل" ) . چنین می نماید که آوایِ "ز" در واژه یِ " هیرز" در گذر زمان زدوده شده است.
" هیشتَن" در زبانِ پهلوی به چمِ " گذاشتن، قراردادن، ترک کردن، رها کردن، واگذاردَن، واداشتَن و. . . " بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در پارسیِ کُنونی "هشتَن" همچم با کارواژه یِ " lassen" در زبانِ آلمانی است.
اینکه ریشه یِ واژه یِ " هشتَن" بسته به موقعیتهای گوناگون با کارواژه هایِ " ent. lassen/durch. lassen/ver. lassen/be. lassen" همچم هستند، خودگویایِ این موضوع است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - بخشِ 1792، 1793، 1794 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ ایرانیِ کهن Altiranisches Woerterbuch" نوشته یِ " Christian Bartholomae"
2 - فرهنگِ ریشه هایِ هندواروپاییِ زبان فارسی ( فرتورِ زیر )
هل از واژه هلیدن آمده است و به چم وارد شدن یا اجازه می باشد
بهل ( بل = بیل ) = اجازه بده
واژه اصلی آن هشت می باشد یعنی ورود ( بههشت=ورودی یا جایگاه زیبا و خوب ) و مضارع آن بهل می شود که در گذر زمان به بل بیل بهل یا هل دگر گشته ودر همه آن ها بگذار یا اجازه دهید مانا می دهد
یکی می گفت دو تا بچه دارم، سر سفره باید یکی را هُل بدهم و دیگری را باید زیر بگیرم.
هُل بدهم تا غذا بخورد چون کم اشتهاست و طبیعتا لاغر و دیگری را زیر بگیرم تا از غذا خوردن دست بکشد چون خوش اشتهاست و طبیعتا چاق، گفتم حالا چگونه این کار را انجام می دهی؟
... [مشاهده متن کامل]
گفت: هُل با هِل ( دانه ی معطر ) و زیر با زیره ( سوغات کرمان ) .
در ادامه گفت از ویژگی های هِل این است که سبب چاق شدن می شود زیرا هِل اشتها را افزایش می دهد اما زیره با کاهش اشتها و افزایش متابولیسم بدن به لاغری و کاهش وزن افراد کمک می کنند.
هل و زیره هردو سبز و سیاه دارند هل سبز که مال قوری و چایی است و هل سیاه که کرمانی ها به آن می گویند هل باد، چون برای بادی یا نزله یا سروکله خوب است که در اثر کار زیاد و خواب کم و کُلا در اثر این گونه خستگی ها بوجود می آید خوب است. اما زیره، نوع سبز آن بیشتر از طریق کاشتن تولید می شود و نوع سیاه آن در مناطق کوهستانی به صورت خودرو رشد می کند و معروف به زیره کوهی است و از منزلت و ارزش بالاتری نسبت به سبز آن برخوردار است البته هل نوع دیگری به نام هل سفید هم دارد که باید فراموش نشود.
در گویش شهرستان بهاباد به جای هُل و هل دادن به معنی فشار و فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو از کلمات هُتیلِه/hotile/ و هتیله دادن استفاده می شود.
نام ادویه، مخفف هلهله
آیا. . . . هم معنی اَ. . . . برای پرسیدن سوالاتی که جواب آن نعم ( بله ) و لا ( خیر ) است به کار میرود.
هِل: ( امر از مصدر هشتن ) ترک کن ، رها کن
( ( باز هل این فرش کهن پوده را
طرح کن این دامن آلوده را ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 297 . )
سوراخ
هل با ضمه ه
هل مسر:سوراخ بزرگ
هل درختچه ایی است که نام اصلی آن برگ بو هین گویند و تخم کوچکی دارد و شبیه بدانه بزر میباشد وساقه های آن خار های بلندی دارد
بیم ایه هل انی محاله ما را کارینی با غیر خیرونی گلایه حل انی محاله
آیا
در زبان لری بختیاری به معنی
خاکستر
Hol
هل ( hol ) : کژ، ناراست
واژه در فرهنگهای فارسی به معنای ( ( آغوش و بغل ) ) ودر ترکیب ( ( هل دادن ) )
یعنی ( ( کسی یاچیزی را به جلو راندن ) ) آمده است . اما معنی دیگری که در این ناحیه کاربرد دارد هیچ یک از فرهنگ های فارسی به آن نپرداخته اند ( ( کژ و ناراست ) ) است این واژه بازمانده ی ( خوهل =Xwahl ) فارسی میانه به همان معناست. ودر اثر تحول گروه صوتی ( خو = Xwa ) حذف ودر عوض مصوت O به آن اضافه شده و به صورت ( هل = hol ) درآمده است. دهخدا« خُل » را گونه ی دیگرخوهل ذکرکرده است.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه درفارسی دری زرتشتی ( خهل xahl و خال xāl ) است. ( نک، گلشاه ص343 )
دربند86 یادگارزریران تنها متن حماسی میانه ( البته اصل داستان پارتی واشکانی است ) خوهل را صفت گیسو گرفته وآن را درمعنی ( پیچان ، مجعد و فر ) به کار برده است، واز زبان بستور به زریرپدرمرثیه وارمی گوید:
« این گیسو وریش خوهلت را باد آشفته است1»
پس ار ژاژ و خوهل آوری پیش من
همت خوهل پاسخ دهد پیرزن. ( بوشکوربلخی )
رویت براه سگبان ماند همی درست
باشد هزار کژی و باشد هزار خوهل. ( منجیک ترمذی )
آن بندها که بست فلاطون به پیش من
خوهل است و سست پیش کهین پیشکار من. ( ناصرخسرو قبادیانی )
به ضم ه. کچل. سر هل: سر بی مو در گویش کازرونی ( ع. ش )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)