[ویکی نور] «علی بن عثمان هجویری»، در خانواده ای معروف به زهد و تقوی در غزنین به دنیا آمد. گفته اند که در غزنین دو محله، یکی جلاب و دیگری هجویر، وجود داشته است که خانواده هجویری در هر دو، مدتی سکونت داشته اند و شاید به همین سبب، گاه او را هجویری و گاه جلابی خوانده اند؛ اما او خود را در «کشف المحجوب» بارها علی بن عثمان جلابی نامیده است. دایی هجویری، مشهور به تاج الاولیا، از مردان نیکوکار و معروف غزنین بود و مزارش در آنجا نزدیک مزار مادر هجویری است و قبر پدر هجویری در غزنه هنوز وجود دارد.
هجویری به سوابق خانوادگی و نسبش اشاره نکرده، اما لاهوری، بدون ذکر منبع، شجره نسب وی را تا امام علی(ع) رسانده و اسماعیل پاشا بغدادی در «هدیة العارفین» لقب حسینی را به نام وی افزوده است. شاید به همین سبب، در شبه قاره وی را سید علی و سید هجویری می نامند. اقبال لاهوری در یکی از اشعارش وی را سید هجویر و مخدوم امم نامیده است و در غزنه نیز خانواده هایی که خود را از اولاد او می شمرند، خود را سید می دانند. هجویری به پیرعلی و مخدوم علی نیز ملقب است، اما عموماً در هند و پاکستان او را با عنوان «حضرت داتا گنج بخش» (کسی که گنج می بخشد) می شناسند.
تاریخ ولادت هجویری دانسته نیست، اما با توجه به پیران و مشایخی که دیده، احتمالاً در آخرین دهه قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم؛ یعنی در دوران سلطان محمود غزنوی (متوفی421)، زاده شده است.
هجویری را همچنین معاصر ابوسعید ابوالخیر و ابوالقاسم قشیری دانسته اند. البته او در «کشف المحجوب» قشیری را «استاد امام» نامیده و از وی نقل قول مستقیم کرده است. اما از مطالب «کشف المحجوب» برمی آید که وی با ابوسعید که او را «شاهنشاه محبان و ملک الملوک صوفیان» نامیده است ملاقات کرده باشد. به نظر می رسد که هجویری تنها فرزندان و مشایخ پس از ابوسعید را دیده بوده است.
درباره مشایخ و استادان هجویری جز آنچه در «کشف المحجوب» ذکر شده است، اطلاعی وجود ندارد. احتمالاً وی علوم متداول عصر خود، از قبیل حدیث و تفسیر و فقه و کلام، را نزد علمای شهر خود آموخت. در سفری به عراق - که به قول خود: «اندر طلب دنیا و فنای آن ناباکی می کرد» و وام بسیار از مردم گرفته بود - سیدی به او نامه نوشت و او را از هوس ها و دل مشغولی به دنیا برحذر داشت. همین نامه سبب توبه وی شد و شاید سبب تحول حال و طلب دیدار شیخ و مرشد و روی آوردن او به تصوف هم همین واقعه بود. سرانجام، وی از میان مشایخی که با آنها دیدار و گفتگو داشت، ابوالفضل محمد بن حسن ختلی را - که به دو واسطه شاگرد شبلی بشمار می آمد و هجویری او را «زین اوتاد» و «شیخ عباد» می نامید - به عنوان مرشد اختیار کرد.
هجویری در فروع، حنفی مذهب بود و در «کشف المحجوب»، در ضمن شرح احوال ابوحنیفه ، که او را امام اعظم می خواند، از رؤیای خود در برتری و کمالات وی سخن گفته است. او در طریقت نیز همچون استادش، ختلی، صوفی ای اهل صحو و به اصطلاح در طریقت جنیدی بود. در باب سماع نیز، مانند پیروان جنید، موضع محتاطانه ای داشت و سماع را به طور کلی حلال یا حرام نمی دانست و می گفت که اگر تأثیر سماع در دل، به سوی چیزهای حلال باشد، حلال است و اگر دل را به سوی حرام بکشاند، حرام است. وی باآنکه خود سماع می کرد، سماع نکردن را ترجیح می داد و اعتقاد داشت زمانی که سالک به مقام مشاهده می رسد، دیگر ذوق به سماع ندارد. برخلاف برخی پیروان جنید، مانند حصری (استاد و مرشد ابوالفضل ختلی)، که از رد و قبول حلاج خودداری می کردند، هجویری با همدلی و قبول به حلاج می نگریست. هجویری، حلاج را از کفر و سحر مبرا می دانست و وی را ولی محقق می شمرد. درعین حال، اعتقاد داشت که چون حلاج مغلوب حال بود، نمی توان از ظاهر کلامش پیروی کرد. او همچنین پیروان واقعی حلاج، همچون ابوجعفر صیدلانی را از نسبت حلول و الحاد مبرا می دانست.
هجویری به سوابق خانوادگی و نسبش اشاره نکرده، اما لاهوری، بدون ذکر منبع، شجره نسب وی را تا امام علی(ع) رسانده و اسماعیل پاشا بغدادی در «هدیة العارفین» لقب حسینی را به نام وی افزوده است. شاید به همین سبب، در شبه قاره وی را سید علی و سید هجویری می نامند. اقبال لاهوری در یکی از اشعارش وی را سید هجویر و مخدوم امم نامیده است و در غزنه نیز خانواده هایی که خود را از اولاد او می شمرند، خود را سید می دانند. هجویری به پیرعلی و مخدوم علی نیز ملقب است، اما عموماً در هند و پاکستان او را با عنوان «حضرت داتا گنج بخش» (کسی که گنج می بخشد) می شناسند.
تاریخ ولادت هجویری دانسته نیست، اما با توجه به پیران و مشایخی که دیده، احتمالاً در آخرین دهه قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم؛ یعنی در دوران سلطان محمود غزنوی (متوفی421)، زاده شده است.
هجویری را همچنین معاصر ابوسعید ابوالخیر و ابوالقاسم قشیری دانسته اند. البته او در «کشف المحجوب» قشیری را «استاد امام» نامیده و از وی نقل قول مستقیم کرده است. اما از مطالب «کشف المحجوب» برمی آید که وی با ابوسعید که او را «شاهنشاه محبان و ملک الملوک صوفیان» نامیده است ملاقات کرده باشد. به نظر می رسد که هجویری تنها فرزندان و مشایخ پس از ابوسعید را دیده بوده است.
درباره مشایخ و استادان هجویری جز آنچه در «کشف المحجوب» ذکر شده است، اطلاعی وجود ندارد. احتمالاً وی علوم متداول عصر خود، از قبیل حدیث و تفسیر و فقه و کلام، را نزد علمای شهر خود آموخت. در سفری به عراق - که به قول خود: «اندر طلب دنیا و فنای آن ناباکی می کرد» و وام بسیار از مردم گرفته بود - سیدی به او نامه نوشت و او را از هوس ها و دل مشغولی به دنیا برحذر داشت. همین نامه سبب توبه وی شد و شاید سبب تحول حال و طلب دیدار شیخ و مرشد و روی آوردن او به تصوف هم همین واقعه بود. سرانجام، وی از میان مشایخی که با آنها دیدار و گفتگو داشت، ابوالفضل محمد بن حسن ختلی را - که به دو واسطه شاگرد شبلی بشمار می آمد و هجویری او را «زین اوتاد» و «شیخ عباد» می نامید - به عنوان مرشد اختیار کرد.
هجویری در فروع، حنفی مذهب بود و در «کشف المحجوب»، در ضمن شرح احوال ابوحنیفه ، که او را امام اعظم می خواند، از رؤیای خود در برتری و کمالات وی سخن گفته است. او در طریقت نیز همچون استادش، ختلی، صوفی ای اهل صحو و به اصطلاح در طریقت جنیدی بود. در باب سماع نیز، مانند پیروان جنید، موضع محتاطانه ای داشت و سماع را به طور کلی حلال یا حرام نمی دانست و می گفت که اگر تأثیر سماع در دل، به سوی چیزهای حلال باشد، حلال است و اگر دل را به سوی حرام بکشاند، حرام است. وی باآنکه خود سماع می کرد، سماع نکردن را ترجیح می داد و اعتقاد داشت زمانی که سالک به مقام مشاهده می رسد، دیگر ذوق به سماع ندارد. برخلاف برخی پیروان جنید، مانند حصری (استاد و مرشد ابوالفضل ختلی)، که از رد و قبول حلاج خودداری می کردند، هجویری با همدلی و قبول به حلاج می نگریست. هجویری، حلاج را از کفر و سحر مبرا می دانست و وی را ولی محقق می شمرد. درعین حال، اعتقاد داشت که چون حلاج مغلوب حال بود، نمی توان از ظاهر کلامش پیروی کرد. او همچنین پیروان واقعی حلاج، همچون ابوجعفر صیدلانی را از نسبت حلول و الحاد مبرا می دانست.
wikinoor: هجویری،_علی_بن_عثمان