حلاج حسین بن منصور

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] «ابوعبدالله حسین بن منصور حلاج» عارف و صوفی مشهور عالم اسلامی است که در سال 244ق در بیضاء نزدیک استخر فارس، متولد شد. البته برخی اقوال دیگر نیز درباره محل ولادتش نقل شده است: همچون: نیشابور، مرو، طالقان، ری و مناطق جبال. او در کودکی به همراه پدر به واسط رفت و در سن شانزده سالگی، به حلقه شاگردی نخستین پیرو مرشد خویش، یعنی «سهل بن عبدالله تستری» (م 283ق) در آمد و دو سال در خدمت وی بود و پس از تبعید او به بصره، «حلاّج» نیز با وی به بصره رفت. «حلاج» در حدود سال 262ق از بصره به بغداد رفت و در آن جا مدت هجده ماه محضر «عمرو مکی» (م 297ق) را درک کرد. و در این شهر بود که با ام الحسین، دختر یکی از صوفیان به نام «ابویعقوب اقطع» ازدواج کرد. حلاج در سراسر زندگی، به همین یک زن بسنده کرد و ظاهراً از او صاحب پسر و یک دختر شد. ازدواج حلاّج با دختر «ابویعقوب اقطع» به مذاق استاد وی (عمرو مکّی) خوش نیامد! از این رو حلاج ناگزیر او را ترک گفت و به شاگردی «ابوالقاسم جنید بغدادی» در آمد.
حلاج پس از این که چند سالی را در بغداد گذرانید، بار دیگر به شوشتر رفت و از همین جا بود که سفرهای تبلیغی خود را آغاز کرد. وی به سال 270ق در 26 سالگی، نخستین حج خود را به جای آورد و سالی را در آن جا به ریاضت، عبادت و روزه داری پرداخت. چون از مکه به اهواز بازگشت، به ارشاد مردم پرداخت و خود به عنوان اعتراض به رفتار ناپسند «عمرو مکی» و تبلیغات سوء او بر علیه وی، خرقه از تن درآورد و به سفر پرداخت و به خراسان، طالقان، بصره، واسط، شوشتر و بغداد سفر کرد. او دومین سفر خود را به قصد زیارت کعبه از بغداد همراه با چهارصد مرید آغاز کرد؛ و پس از بازگشت، به قصد ارشاد، به هندوستان، ترکستان، عربستان، افغانستان، کشمیر و چین سفر کرد و بت پرستان آن دیار را به آیین اسلام راهنمایی نمود. حلاج در حدود سال 294ق سومین حج خود را که دو سال طول کشید، به جای آورد. پس از بازگشت به بغداد، بار دیگر به تبلیغ میان مردم پرداخت. در این سال ها بود که با پیش آمدن غائله خلع «مقتدر» و بیعت گروهی از سران حکومت با «ابن المعتز»، بغداد گرفتار شورش و خون ریزی شد و عده ای بر این عقیده شدند که این شورش و آشوب به اشارت حلاج و تدبیر وی بوده است. بدین سبب حلاج از بغداد به شوش گریخت و مدتی در آن جا پنهان شد. ولی به سبب خیانت یکی از شاگردانش؛ نهان گاه او را کشف کرده و دستگیرش ساختند و سوار بر شتری به بغداد بردند. در سال 302ق نخستین محاکمه حلاج در بغداد صورت گرفت که به شکنجه و هشت سال زندانی شدن وی در زندان های بغداد انجامید. پس از آزادی، به جهت تقرّبی که نزد مادر خلیفه یافت، اندک اندک به کاخ خلیفه راه جست، اما سعایت گران با ساحر خواندن حلاّج، خلیفه را از خطرش بیمناک ساختند، از این رو «حامد بن عباس»، وزیر مقتدر از او خواست که حلاج را دوباره محاکمه کنند. در 309ق دومین محاکمه حلاّج به مدت هفت ماه در حضور «حامد وزیر» به طول انجامید و سرانجام به تحریک شریک وزیر و هواداران وی، گواهان بسیاری بر بطلان گفتار و عقاید حلاّج گواهی دادند و بدین ترتیب، در روز سه شنبه 24 ذی القعده 309ق حلاّج را برای اعدام حاضر کردند. ابتدا جلاّد هزار تازیانه به او زد و سپس دست و پایش بریدند و پیکر نیمه جانش را بردار آویختند و فردای همان روز به فرمان خلیفه، سر از تنش جدا ساختند و جسدش را به آتش کشیدند و خاکسترش را به دجله سپردند.
بنابر نقل شیخ طوسی: حسین بن منصور حلاج از جمله مدّعیان دروغین بابیّت از سوی ناحیه مقدسه مهدویّه بوده است. گر چه در میان دانشمندان اسلامی و حتی شیعی، برخی به مدح حلاج پرداخته اند.
از جمله روایات دیگر شیخ طوسی درباره حلاّج، روایتی است که «ابونصر هبة الله محمد کاتب» نواده دختری «ام کلثوم» دختر دومین سفیر نقل کرده است. ولی در میان علمای بنام افرادی همچون خواجه نصیر الدین محمد طوسی هستند که حلاّج را شخصیتی برجسته می دانند.
بر اساس آن چه که در تاریخ آمده است، حلاج در دوران های مختلف، در بین بزرگان دین جایگاه و شخصیتی متفاوت داشته است، ولی این نکته حائز اهمیت است که در زمان خود حلاج و در بین شخصیت هایی همچون حسین بن روح و علی بن بابویه، حلاج شخصیتی مذموم و مطرود بوده است.
بقلی روزبهان، «تعالیم صوفیانه حلاج»، ترجمه و تألیف قاسم میرآخوری، چاپ غزال، 1381.

دانشنامه آزاد فارسی

حلّاج، حسین بن منصور (۲۴۴ـ بغداد ۳۰۹ق)
(مشهور به منصور حلّاج) صوفی و عارف ایرانی. در تسمیۀ او به این لقب آورده اند که پدرش به شغل حلاجی مشغول بوده و یا خود با اِخبار از اسرار مردم، حلّاج الاسرار نامیده شده است. از عجیب ترین شخصیت های مرموز تصوّف و جنجالی ترین مردان تاریخ اسلام است. از دقایق زندگی این شخصیت عجیب، اطلاعات بسیار کمی داریم. گویا اصالتاً از بیضای فارس است و در بغداد رشد کرده است. با شماری از مشایخ صوفیه، همچون جنید، مصاحبت داشته است. گویا جنید در ذمّ او کلماتی نیز گفته است. حلّاج سال ها به سیاحت در هند و ایران و برخی دیگر از مناطق پرداخت. اعمال عجیبی را که به وفور از او ظاهر می شد بعضی حمل بر آموختن اسرار علوم غریبه در همین سفرها کرده اند. حلاج در زمان غیبت صغری از مدعیان نیابت خاصه بود و انتساب او به تشیع و مخالفت بزرگان شیعه با او محرز است. با ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی که از بزرگان و متکلمین نام آور شیعه بوده مجادلاتی داشته است. ارتباط او با امامیه و انتساب به قرامطه، که در آن ایام باموضع خلافت به شدتمخالف بود، او را نزد دستگاه خلافت در مظانّ اتهام قرار داده و موجب دغدغۀ خاطر شده بود. سرانجام پس از عمری پر از تکاپو و درگیری به امر حامد بن عباس، وزیر مقتدر عباسی، به زندان افتاد و در بغداد به طرز دلخراشی کشته شد. گذشته از منابع عمومی زندگی نامه نویسی، چندین تک نگاری مبسوط نیز دربارۀ او پرداخته اند. مشهورتر از همه اخبار حلاج است که ماسینیون و کراوس تصحیح و منتشر کرده اند و به فارسی نیز ترجمه شده است؛ دیگر مصائب حلاج، اثر لوئی ماسینیون اسلام شناس فرانسوی است که تلخیصی از آن به فارسی هم ترجمه شده است. جز جنجالی که بر اثر وجود او، در طول چند قرن، در حوزۀ اندیشۀ اسلامی پدید آمد، و مخالفان و موافقان بسیاری را به تکاپو واداشت، آنچه چهرۀ او را پراهمیت می کند، نقشی است که در سیر تصوّف بازی کرده است. حلاج بی تردید پرشورترین صوفی دنیای کهن است. راهی که با تعلیمات حلاج در مسیر تصوف گشوده شد و با عین القضاة و ابن عربی ادامه پیدا کرد، درست در مقابل حرکتی است که جنید در همان بغداد آغاز کرد. اندیشه های عاشقانۀ حلاج، که سرانجام در تئوری وحدت وجودی او تکامل یافت، و نیز شخصیت پرشور و بی باک او باعث شد تا شماری از عجیب ترین شطحیات منقول از صوفیان به او اختصاص یابد؛ در این زمینه شاید تنها بایزید توانسته است به مرزهای شطح گویی او نزدیک شود. توانمندترین نحله های عرفان اسلامی نیز که با احمد غزالی و عین القضاة و ابن عربی و ابن فارض شکل گرفت، در حقیقت درپی تکامل اندیشه های او بود؛ از این رو حلاج یکی از شخصیت های مرموز و اسطوره ای و شاید اسطوره ترین شخصیت مرموز تصوف است. نگاشته های رمزی او، که گاه بر سحر حمل شده است، نیز به این اسطوره سازی کمک شایانی کرده است. رسالۀ مختصر طاسین الازل او هنوز پس از یازده قرن، در شمار پیچیده ترین نوشته هاست. دیوان اشعاری به فارسی نیز منسوب به اوست که البته این نسبت تنها زاییدۀ تشابه اسمی او با حسین خوارزمی است. صحت انتساب دیوان عربی اش به او بیشتر است. قرآن القرآن، و الکبریت احمر از دیگر تصانیف اوست. به هر حال، گذشته از مخالفت های مذهبی بسیاری که در هر دو حوزۀ تشیّع و تصوّف با او شده، حلاج هنوز از شخصیت های زنده و برجستۀ تصوف اسلامی است.

پیشنهاد کاربران

بپرس