هجرت
/hejrat/
مترادف هجرت: ترک بلد، ترک وطن، سفر، کوچ، مفارقت، مهاجرت، رحلت
برابر پارسی: دوری از میهن، فرارفت، فراروی
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: از کشور یا زادگاه خود به جای دیگر رفتن، از کشور یا زادگاه خود به جای دیگر رفتن و در آنجا ساکن شدن، ( اَعلام ) مهاجرت پیامبر اسلام ( ص ) و جمعی از یارانش ( مهاجران ) از مکه به یثرب ( مدینه )، که رویدادی ویژه در تاریخ اسلام بود، بعدها مبدأ تاریخ هجری قرار گرفت ( = میلادی )
برچسب ها: اسم، اسم با ه، اسم دختر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
آن را که کس به جای پیمبر جز او نخفت
با دشمنان صعب به هنگام هجرتش.
ناصرخسرو.
ازبهر دین ز خانه براندید مرمراتا با رسول حق به هجرت سوی شدم.
ناصرخسرو.
این بس شرف سفر که در عالم تاریخ ز هجرت پیمبر شد.
علی شطرنجی.
- هجرت اولی ؛ مهاجرت عده ای از پیروان محمد پیغمبر اسلام از مکه به حبشه است که بر اثر آزار و شکنجه قریش ، و به دستور پیغمبر به سال پنجم از بعثت رسول اتفاق افتاد. شماره این مهاجرین به قول طبری ، هفتادودو تن و بنا به اخبار دیگر صدوبیست تن بود. برای اطلاع بیشتر رجوع به «هجرت صحابه پیغمبر به حبشه » ذیل «حبشه » شود.هجرة. [ هَِ رَ ] ( ع اِمص ) خروج از سرزمینی برای سکونت در سرزمین دیگر. ( معجم متن اللغة ). || اسم از هَجَرَ. ضد وصل.( معجم متن اللغة ). اسم از تهاجر. ( اقرب الموارد ). || نوع. ( اقرب الموارد ). رجوع به هجرت شود.
هجرة. [ هََ رَ ] ( ع اِ ) سال تمام. ( منتهی الارب ). || ( ص ) زن فربه تمام اندام. ( اقرب الموارد ).
هجرة. [ هَُ رَ ] ( ع اِمص ) از زمینی به زمینی رفتن. ( منتهی الارب ). خروج از سرزمینی به سوی سرزمین دیگر. ( اقرب الموارد ). هِجرَت. رجوع به هجرت و هِجرة شود.
هجرة. [ هَِ رَ ] ( اِخ )از نواحی یمامة و در آنجا قریه و نخلستانهاست بنی قیس بن ثعلبة را. ( از معجم البلدان ). و در موضع دیگر گفته است آبکی است مر بنی قیس را. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. مهاجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه، که مبدٲ تاریخ مسلمانان است.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] هجرت_ که از آن به مهاجرت نیز تعبیر شده_ به معنای جدایی است.
"هجرت" از مادّۀ "هجر" به معنای ترک و جدایی است، مهاجرت در اصل به معنای بریدن از دیگری و ترک وی است.
مهاجرت گاهی با بدن: «...وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ...» «در بستر از آنها دوری نمائید».
یا با زبان و قلب: «إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا » «قوم من قرآن را رها کردند».
و گاهی بریدن از غیر با هر سه (بدن، زبان، قلب) است: «وَ اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا » «و در برابر آنچه (دشمنان) می گویند شکیبا باش و به طرزی شایسته از آنان دوری گزین!»؛ «...وَ الَّذِینَ هَاجَرُواْ...» «...و کسانی که هجرت کردند...».
یعنی کسانی که از بلاد کفر به بلاد ایمان هجرت کردند.
که به همه اینها هجرت می گویند.
اهمیّت هجرت
مسأله هجرت یکی از مهمترین مسائلی است که در آغاز اسلام، اساسی ترین نقش را در پیروزی حکومت اسلامی ایفا کرد و در همه زمانها از اهمیّت فوق العاده ای برخوردار است که از یک سو مؤمنان را از تسلیم در برابر فشار و خفقان محیط باز می دارد و از سوی دیگر عامل صدور اسلام به نقاط مختلف جهان می شود.
جایگاه هجرت در متون دینی
«هجرت» در زندگی بشر و پیشرفت علوم و بوجود آمدن تمدنها نقش تعیین کنندهای داشته و دارد؛ اسلام به عنوان آخرین دین الهی در ابعاد مختلف مسئله هجرت را مطرح کرده و بر آن پای فشرده است.
← هجرت یک دستور سازنده اسلامی
...
"هجرت" از مادّۀ "هجر" به معنای ترک و جدایی است، مهاجرت در اصل به معنای بریدن از دیگری و ترک وی است.
مهاجرت گاهی با بدن: «...وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ...» «در بستر از آنها دوری نمائید».
یا با زبان و قلب: «إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا » «قوم من قرآن را رها کردند».
و گاهی بریدن از غیر با هر سه (بدن، زبان، قلب) است: «وَ اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا » «و در برابر آنچه (دشمنان) می گویند شکیبا باش و به طرزی شایسته از آنان دوری گزین!»؛ «...وَ الَّذِینَ هَاجَرُواْ...» «...و کسانی که هجرت کردند...».
یعنی کسانی که از بلاد کفر به بلاد ایمان هجرت کردند.
که به همه اینها هجرت می گویند.
اهمیّت هجرت
مسأله هجرت یکی از مهمترین مسائلی است که در آغاز اسلام، اساسی ترین نقش را در پیروزی حکومت اسلامی ایفا کرد و در همه زمانها از اهمیّت فوق العاده ای برخوردار است که از یک سو مؤمنان را از تسلیم در برابر فشار و خفقان محیط باز می دارد و از سوی دیگر عامل صدور اسلام به نقاط مختلف جهان می شود.
جایگاه هجرت در متون دینی
«هجرت» در زندگی بشر و پیشرفت علوم و بوجود آمدن تمدنها نقش تعیین کنندهای داشته و دارد؛ اسلام به عنوان آخرین دین الهی در ابعاد مختلف مسئله هجرت را مطرح کرده و بر آن پای فشرده است.
← هجرت یک دستور سازنده اسلامی
...
wikifeqh: هجرت
[ویکی اهل البیت] هجرت در فرهنگ اسلام به معنای ترک خانه و کاشانه و یاهر نوع انتقال با نیتی مقدس است. که هدف از آن رسیدن به کمال یا گریز از موقعیتی است که مزاحم کمال انسان در آن حضور دارد.و از ارزشهای اسلامی است.
"هجرت" از مادّه "هجر" به معنای ترک و جدایی است، مهاجرت در اصل به معنای بریدن از دیگری و ترک وی است. چنانچه در سوره نساء آمده است :
«...وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ...»؛(سوره نساء/34) در بستر از آنها دوری نمائید.
و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب می نماید:
«وَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلاً»؛(سوره مزمل/10) و در برابر آنچه (دشمنان) می گویند: شکیبا باش و به طرزی شایسته از آنان دوری گزین!
لغت نامه دهخدا برای هجرت معانیی همچون: مفارقت و جدایی، ترک وطن و دوری از خانمان و مفارقت یاران و دوستان، جدائی از سرای و نشیمن را بیان نموده و به نقل ا زتعریفات سید شریف جرجانی آورده است که: هجرت در اصطلاح مسلمین ، ترک وطن کفار و انتقال به دارالاسلام است.
قرآن می فرماید: «وَما کانَ الْمُؤمِنُون لِیَنْفِرُوا کافَّةً فَلَوْلا نَفَر مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فی الدّین...» ؛؛ شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان طایفه ای کوچ نمی کند تا در دین آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟
"هجرت" از مادّه "هجر" به معنای ترک و جدایی است، مهاجرت در اصل به معنای بریدن از دیگری و ترک وی است. چنانچه در سوره نساء آمده است :
«...وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ...»؛(سوره نساء/34) در بستر از آنها دوری نمائید.
و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب می نماید:
«وَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلاً»؛(سوره مزمل/10) و در برابر آنچه (دشمنان) می گویند: شکیبا باش و به طرزی شایسته از آنان دوری گزین!
لغت نامه دهخدا برای هجرت معانیی همچون: مفارقت و جدایی، ترک وطن و دوری از خانمان و مفارقت یاران و دوستان، جدائی از سرای و نشیمن را بیان نموده و به نقل ا زتعریفات سید شریف جرجانی آورده است که: هجرت در اصطلاح مسلمین ، ترک وطن کفار و انتقال به دارالاسلام است.
قرآن می فرماید: «وَما کانَ الْمُؤمِنُون لِیَنْفِرُوا کافَّةً فَلَوْلا نَفَر مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فی الدّین...» ؛؛ شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان طایفه ای کوچ نمی کند تا در دین آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟
wikiahlb: هجرت
[ویکی شیعه] هجرت (ابهام زدایی). هجرت ممکن است به یکی از عناوین زیر اشاره داشته باشد:
wikishia: هجرت_(ابهام زدایی)
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:مهاجرت
wikijoo: هجرت
مترادف ها
هجری، هجرت
پیشنهاد کاربران
دوری تو از وطن، دوری از میهن تو
رهسپاری
هَژرَفتن = هجرت کردن، مهاجرت کردن
هَژروش، هَژرفت = هجرت، مهاجرت
هژرواندن = مهاجرت دادن
هژروانش = مهاجرت دهی
#پارسی دوست
#پیشنهاد_شخصی
روش ساخت ⬇️
{هژرفتن: پیشوند ‹هَژ› بعلاوه کارواژهٔ ‹رفتن›. رویهمرفته به معنای برون رفتن از میهن، زیستگاه و . . . . ( ‹هژ› ریخت دیگری است از پیشوند ‹هَز› که معنای بیرون و خارج و . . . را می رساند. تبدیل شدن ‹ز› به ‹ژ› در زبانهای ایرانی شدنی است. چنانکه روز در برخی زبانهای ایرانی روژ می شود یا ژاژ که در پهلوی زاز بوده است و . . . . ‹هز› هم خود یکی از شکل های پسوند uz و iz پهلوی در فارسی است که در واژه ‹هزینه› باقی مانده است. }
... [مشاهده متن کامل]
هَژروش، هَژرفت = هجرت، مهاجرت
هژرواندن = مهاجرت دادن
هژروانش = مهاجرت دهی
#پارسی دوست
#پیشنهاد_شخصی
روش ساخت ⬇️
{هژرفتن: پیشوند ‹هَژ› بعلاوه کارواژهٔ ‹رفتن›. رویهمرفته به معنای برون رفتن از میهن، زیستگاه و . . . . ( ‹هژ› ریخت دیگری است از پیشوند ‹هَز› که معنای بیرون و خارج و . . . را می رساند. تبدیل شدن ‹ز› به ‹ژ› در زبانهای ایرانی شدنی است. چنانکه روز در برخی زبانهای ایرانی روژ می شود یا ژاژ که در پهلوی زاز بوده است و . . . . ‹هز› هم خود یکی از شکل های پسوند uz و iz پهلوی در فارسی است که در واژه ‹هزینه› باقی مانده است. }
... [مشاهده متن کامل]
سفر کردن
اقدام ایمان . اثبات نفس .
غربت اختیار کردن ؛به غربت رفتن ، غربت گزیدن ، در غربت زیستن ؛ هجرت کردن. جلای وطن کردن. دور از وطن شدن. ترک وطن. رجوع به غربت شود.
( 1 ) کوچش /کوچِش/؛ ( 2 ) کوچ؛ ( 3 ) کوچندگی /کوچَندِگی/
سفر بی بازگشت
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
فَروایِش farvãyesh ( پهلوی: فْرَوایِیشن fravãyishn )
پَرواس ( سنسکریت: پْرَواسَ )
کوژین ( کردی: کوچین )
فَروایِش farvãyesh ( پهلوی: فْرَوایِیشن fravãyishn )
پَرواس ( سنسکریت: پْرَواسَ )
کوژین ( کردی: کوچین )