هبو

لغت نامه دهخدا

هبو. [ هََ ] ( اِ ) هوو. همشوی. وسنی. ضرة. بنانج. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به هوو شود.

هبو. [ هََ ب ْوْ ] ( اِخ ) نام گروهی از تازیان. ( ناظم الاطباء ). حیی است از عرب. ( منتهی الارب ).

هبو. [ هَُ ب ُوو ] ( ع مص ) بلند برآمدن گرد وخاک. ( ناظم الاطباء ). بلند برآمدن غبار. ( منتهی الارب ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || گریختن. || مردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || مخلوط شدن خاکستر با خاک. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). || خاکستر شدن آتش. ( معجم متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

(صفت ) زنی که بازن دیگردرشوهر مشترک باشد
بلند بر آمدن گرد خاک گریختن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
غبار . کوبیده شود کوهها بطور کامل و غبار پراکنده گردد . آیه راجع به حبط اعمال کفار در آخرت است یعنی: می‏آییم به آنچه کرده‏اند و آن را غبار پراکنده گردانیم نظیر . این لفظ دوبار بیشتر در کلام الله نیامده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس