هبنقعه

لغت نامه دهخدا

( هبنقعة ) هبنقعة. [ هََ ب َ ق َ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث هبنقع. زنی که بر کاری یا گفتار یا کرداری مستقیم نباشد و اعتماد بر او نشاید.( اقرب الموارد ). || شتر فراخ کنج دهن فروهشته لب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

هبنقعة. [ هََ ب َ ق َ ع َ ] ( ع مص ) بر پی پاشنه پای نشستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). || هر دو پای از هم باز داشته و شکم رانها را بهم چسبانیده بر سرین نشستن. ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ). هر دو پای واداشته هر دو ران را بشکم چسبانیده بر سرین نشستن. ( منتهی الارب ). || نشستن به حالت چهارزانو و پای راست را دراز کردن. || نشستن به حالت چهارزانو. || نشستن و پشت را بجائی تکیه دادن. ( معجم متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

بر پی پاشنه پای نشستن نشستن بحالت چهار زانو

پیشنهاد کاربران

بپرس