هباله

لغت نامه دهخدا

( هبالة ) هبالة. [ هََ ل َ ] ( ع اِمص ) جستجوی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || طلب. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). گفته میشود: ناله بهبالة. || فقدان عقل و تمیز. ( المنجد ).

هبالة. [هََ ل َ ] ( ع اِ ) یکی از درخت هبال. ( معجم متن اللغة )( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || ( اِخ ) نام ناقه ای. ( منتهی الارب ). نام ماده شتری. ( ناظم الاطباء ).

هبالة. [ هَُ ل َ ]( اِخ ) نام جایی است. ذوالرمة گفته است :
ابی فارس الحواء یوم هبالة
اذا الخیل بالقتلی من القوم تعثر.
و بعضی به فتح هاء ضبط کرده اند. ابوزیاد گوید. هبالة از آبهای بنی نمیر است و گویند که ذروةبن جحفة العبدی الکلابی روزی به طلب طعام برای خانواده خود، از خانه خارج شد و پس از کسب غذای اندکی که بر پشت شتر نهاده بود بسوی اهل و عیال برمی گشت. هنگامی که به محل هبالة رسید از شتر فرود آمد و آن را برای چرا رها کرد. اما وقتی که خواست سوار شود دید که بار شتر بسرقت رفته است. ذروة بر رد پای شتر برفت تا به خیمه هایی رسید که منازل بنی عثیر نمیری بود. چیزی نگفت و برگشت. چون بمنزل رسید، مورد سرزنش و ملامت همسرش واقع شد و این اشعار را سرود:
سیعلم عمناالغادی علینا
بجنب القف ان لنا رجالا
رجال یطلبون ثمیلتیهم
ساوردهم هُبالة او هبالا
لعلی ان امیرک من عثیر
و من أصحابه ثملا ثقالا.
سال بعد از این واقعه عده ای از جوانان به منازل بنی عثیر به محل هباله رفتند و هفت شتر آبستن را از ایشان ربودند و با فروش آنها غذا و لباس و غیره تهیه کردند. مسافربن ابی عمرو در این موضع درگذشت و ابوطالب بن عبدالمطلب مرثیه ای درباره وی گفته که در آن نامی از این محل آورده است :
لیت شعری مسافربن ابی عمَ
َرو ولیت یقولها المحزون
رجع الوفد سالمین جمیعاً
و خلیلی فی مرمس مدفون
میت درء علی هبالة قد حا
لت فیاف من دونه و حزون.
( از معجم البلدان ).
|| ( یوم... ) نام جنگی است مر عرب را. خراشةبن عمرو العبسی درباره آن گفته :
و نحن ترکنا غداة اُم حاجب
تجاذب نوحاً ساهر اللیل مثکلا
و جمع بنی عمرو غداة هبالة
صبحنا مع الاشراف موتاً معجلا.
( از معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس