هامکاباد

لغت نامه دهخدا

هامکاباد. ( اِخ ) نام دهی از رستاق قمدار که در پهلوی آن کوهی واقع بوده است : و به رستاق قمدار دیهی هست نام آن «هامکاباد» و در پهلوی آن کوهی هست و در پناه آن شکافی و در میانه آن شکاف دو سوسمار و بغیر از دنب ایشان هیچ عضو پیدا نه ، چون چیزی بر آن زنند یا چیزی بر آن بسایند دنبها را در خود گیرند باز عود کنند با عادت نخستین و سیرت اولین. از مشایخ شنیده ام که متقدمان گفتند ما پیوسته ایشان را بر این هیأت و صورت دیدیم و قطعاً نشنیدیم که از این وضع متغیر شدند و تا غایت به خروج و ولوج بر این قرار دیدیم. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 40 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس