نیمه

/nime/

مترادف نیمه: شقه، نصف، نصفه، نیم، نیمه، یک دوم، نیمچه

معنی انگلیسی:
half, hemi-, mid, moiety, partway, quasi, semi-, [adj.] half, half - done, half - size, [n.] one - half, half -brick

لغت نامه دهخدا

( نیمة ) نیمة. [ م َ ]( ع اِ ) خوابیدگی. هیأت خواب. ( منتهی الارب ). اسم است از نوم. ( از متن اللغة ). گویند: فلان حسن النیمة. || قوت شبانه. ( ناظم الاطباء ). قوت یک شبه. گویند: ما له نیمة لیلة. ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ).
نیمه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) نصف. ( غیاث اللغات ). نصف هر چیزی. ( برهان قاطع )( از رشیدی ). شق. شطر. ( یادداشت مؤلف ) :
سنجد چیلان به دو نیمه شده
سرمه به نقطه بر یک یک زده.
رودکی.
ز شب نیمه ای گفت سهراب بود
دگر نیمه آرامش و خواب بود.
فردوسی.
چو شب نیمه بگذشت و تاریک شد
جهاندار با کرد نزدیک شد.
فردوسی.
چنان دان که ماننده ای شاه را
همان نیم شب نیمه ماه را.
فردوسی.
بوسه یک مه گرد آمده بوده ست بر او
نیمه ای داد و همی خواهم یک نیم دگر.
فرخی.
اندر وی سیب باشد نیمه ای ترش و نیمه ای شیرین. ( حدود العالم ) نیمه تن زبرینشان کوتاه و نیمه زیرین دراز است. ( حدود العالم ). واسط شهری بزرگ است و به دو نیمه است و دجله به میان همی رود. ( حدود العالم ).
یک نیمه جهان را به جوانی بگشادی
چون پیر شوی نیمه دیگر بگشائی.
منوچهری.
یک نیمه رخش زرد و دگر نیمه رخش سرخ
این را هیجان دم و آن را یرقان است.
منوچهری.
یک نیمه گیتی ستد و سیر نباشد
تا نیمه دیگر بگرد دیر نباشد.
منوچهری.
چو نیمه است تنها زن ارچه نکوست
دگر نیمه اش سایه شوی اوست.
اسدی.
از آن روز یک نیمه بگذشته بود
که زایشان دو بهره فزون کشته بود.
اسدی.
باقی روز و نیمه ای از شب بگذشت. ( تاریخ بیهقی ص 426 ). اسیران را یک نیمه به بوالحسن سپرد و یک نیمه به شیروان تا به ولایتهای خویش بردند. ( تاریخ بیهقی ).
من خانه ندیدم نشنیدم بجز این بر
یک نیمه بیابان و دگر نیمه گلستان.
ناصرخسرو.
چون تو زبهین نیمه خود غافلی ای پیر
گر مرد خردمند نخواندت میازار.
ناصرخسرو.
مردم اگر چند باشرف گفتار است چون به شرف نوشتن دست ندارد ناقص بود و چون یک نیمه از مردم. ( نوروزنامه ).
بر سر خوانش دل پاکان چو مرغان بهشت
نیمه ای گویا و دیگر نیمه بریان آمده ست.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نیم، نصف چیزی، نصف آجریاخشت دراصطلاح بنایی
( اسم ) ۱ - نصف هر چیز (( هر بیت را بدو نیمه باشد که در تحرکات و سواکن بهم نزدیک باشند . ) ) ۲ - پارچه ای که بوسیل. آن روی خود را پوشند برقع . ۳ - نصف ار خالق . ۴ - نصف. آجر یا خشت . یا نیم. پسین . نصف موخر : ((نیم. پسین از پیکر گاو . ) ) یا نیم. پیشین . نصف مقدم : (( نیم. پشین از شکل ثور . ) ) یا نیم. دینار . ۱ - نصف دینار . ۲ - لب معشوق . ۳ - بوسه . یا نیم. شب . نصف نصف یک ربع . یا نیم. نیم. نیمه . نصف نصف نصف یک هشتم . یا به دو نیمه شدن نصف شدن .
خوابیدگی . هیات خواب . اسم است از نوم گویند : فلان حسن النیمه . یا قوت شبانه . قوت یک شبه : گویند : مالیه نیمه لیله ای : بتیتها .

فرهنگ معین

(مِ ) (اِ. ) ۱ - نصف هر چیز. ۲ - پارچه ای که به وسیلة آن روی خود را پوشند، برقع . ۳ - نصف آجر یا خشت .

فرهنگ عمید

۱. نیم، نصف چیزی.
۲. نصف آجر یا خشت.

واژه نامه بختیاریکا

چو

دانشنامه عمومی

نِیمه ( نِی مه ) خوانی گونه ای از آوازخوانیِ کار است که معمولاً در میان جاشوان و باربران تخلیهٔ لنجها و قایقها رواج دارد. این کارگران از نِیمه خوانی برای کاستن از خسته کننده بودنِ کارهای یک نواختی که به طور جمعی انجام می دهند استفاده می کنند. نیمه ها تنها سرگرم کننده نیست بلکه ماهیگیران و دریانوردان را به هیجان می آورد و نیرو و توان کارشان را افزون تر می کند. [ ۱]
در نِیمه خوانی، یک نفر به نام سرخوان بیتی یا واژه هایی را ادا می کند و جمعِ دیگر کارگران با ترجیع بندی که معمولاً معنای خاصی ندارد ( مانند هِلِه مالی ) پاسخ او را می دهند.
واژهٔ «نیمه» دگرگون شدهٔ «نهمة» عربی در گویش فارسی استان بوشهر است. از انواع نِیمه خوانی می توان به نِیمه خوانی پاروزنی ( نِیمه خوانی مِیداف ) ، نِیمه خوانی بادبان کشی ( نِیمه خوانی شراع ) ، نِیمه خوانی لنگرکشی یا گرگورکشی، نِیمه خوانی راهی کردنِ لنج به دریا ( نیمه خوانی اوشار ) ، و نِیمه خوانی فلک ناز اشاره کرد. نِیمه خوانی فلک ناز مرتبط است با داستان فلک ناز و خورشیدآفرین که از داستان های عامیانهٔ عاشقانهٔ فارسی است و در آن شخصیت اصلی داستان، یعنی فلک ناز، سفر دریایی هم دارد.
هر نِیمه خوانی، بنا به نوعی از انواعی که ذکر شد، ضرب آهنگ ویژه و جدایی دارد که به سبک یا سنگین بودن نوع کار یا مراسم مرتبط است.
• نیمه راگی یا اوشار که موقع به آب انداختن به ویژه به آب انداختن لنج تازه ساخته شده خوانده می شود و گاه دمام و نی انبان و نی جفتی و دایره هم نواخته می شود.
• لحام کردن ( به خشکی کشیدن ) شناور یا بالا بردن فَرمَن ( تیر افقی ) بر دکل و بالا بردن خود دکل
گَرگور
تور
• مِیداف ( پاروزنی ) ، در این نیمه از اشعار فایز دشتی نیز استفاده می شود.
• گلّافی ( ساخت لنج، به سازنده لنج، گلّاف می گویند ) .
• شستن لنج
شِراع
• بالا آوردن لنگر
• مغاص ( صید مروارید )
• خالی کردن بار
• سرگرمی[ ۲]
نمونه ای از نِیمه های بوشهری ( نیمه گرگور و میداف ) :
توضیحات: طیفون = طوفان؛ جهاز = لنج صیادی؛ بیلیم = بگذاریم؛ جبری، جُفره و جلالی = نام محلات قدیمی بوشهر؛ پوزی مطاف = دهنهٔ آبراه جزیرهٔ مُطاف که کم عمق و پرموج است؛ بَمبِکِی خال خالی = کوسه های خالدار؛ غوص کردن = شنا کردن؛ بوم زالی = کشتی زائر علی.
نیمه هله مالی با ریتم شش هشتم اجرا می شود. شش هشتم یک ریتم ترکیبی است که از دو چهارم گرفته شده است؛ یعنی هر میزان دو ضرب دارد که کشش هر ضرب برابر با یک سیاه نقطه دار یا سه کشش چنگ است. از منظر زیبایی شناسی ای که بر این اثر سوار است سرخوان می تواند ضرب اول را دو بار تکرار کند اما جواب ( هِلِّه، هِله مالی، هِلِّه، هِلِه مالی ) همیشه نحوه ادا کردن ثابتی دارد.
عکس نیمه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

mid (اسم)
نیمه

half (اسم)
طرف، شریک، نیم، نصف، نیمه، نیمی، نصفه، شقه

moiety (اسم)
بخش، نیم، نصف، نیمه، نصفه، عیال، قسمت مساوی

فارسی به عربی

نصف , وسط

پیشنهاد کاربران

نیمه در منطقه بم و اطراف آن به معنی اجر هم بکار می رود
نیمه:نیمه در پهلوی نمگ nēmag بوده است.
( ( یکی تیر زد بر سر و گردنش
به دو نیمه شد خسروانی تنش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۸. )

بپرس