نیرج
لغت نامه دهخدا
نیرج. [ رَ ] ( اِ ) هرچه پژمرده و خشک شده. ( ناظم الاطباء ).
نیرج. [ رَ ] ( معرب ، اِ ) نیرنج. ( متن اللغة ). رجوع به نیرنگ و نیرنج شود.
نیرج. [ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین. در 22هزارگزی شمال غربی آوج و در منطقه کوهستانی سردسیری واقع است و 1187 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات و میوه ها و عسل ، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است. از آثار قدیم آن بنائی است که در حدود 150 سال قبل به وسیله خوانین قره گوزلو ساخته شد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید