نوشتن


مترادف نوشتن: تحریر، ترقیم، رقم زدن، کتابت، نگاشتن

متضاد نوشتن: خواندن

معنی انگلیسی:
to write, gram _, pen, register, registration, remark, type, writing, slobber

لغت نامه دهخدا

نوشتن. [ ن ِ وِ ت َ ] ( مص ) کتابت کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).تحریر کردن. رقم کردن. ( ناظم الاطباء ). اندیشه و مطلبی را به وسیله مداد یا قلم به روی کاغذ آوردن. ( فرهنگ فارسی معین ). نبق. تنبیق. تکتیب. اکتتاب. نسخ. انتساخ. ( از منتهی الارب ). تسطیر. ( تاج المصادر بیهقی ). نبشتن. ذبر. تذبیر. ترقیم. تزبرة. خط. رقم. کتابة . ( یادداشت مؤلف ). نگاشتن. نگاریدن. نویسیدن. ثبت کردن. رقم زدن :
نوشتن بیاموختش پهلوی
نشست ِ سرافرازی و خسروی.
فردوسی.
یکی نامه سوی برادر به درد
نوشت و ز هر کارش آگاه کرد.
فردوسی.
نویسی در او هرچه باید نوشت
ز رای و ز بند و ز تخم و ز کشت.
فردوسی.
نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب
تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان.
فرخی ( از لغت فرس اسدی ص 449 ).
چند نویسی قلم آهسته دار
بر تو نویسند زبان بسته دار.
نظامی.
ما دفتر حکایت عشقت نوشته ایم
تو سنگدل حکایت ما درنوشته ای.
سعدی.
کسی را که درج طمع درنوشت
نباید به کس عبد و چاکر نوشت.
سعدی.
|| تقدیر کردن. واجب کردن. مقرر داشتن. ( یادداشت مؤلف ):
جهاندار بر چرخ چونین نوشت
به فرمان او بردهد هرچه کشت.
فردوسی.
پدید آورد نیک و بد، خوب و زشت
روان داد و تن کرد و روزی نوشت.
اسدی.
|| حوالت دادن. مقرر داشتن.
- نوشتن بر کسی ( چیزی ) ؛ بر او حواله کردن. بر او مقرر داشتن. بر او نهادن و وضع کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ) :
لاجرم چار سال بی بر و کشت
روزی خلق بر خزینه نوشت.
نظامی.
دفع او را دلبرا بر من نویس
هل که صحت یابد این باریک ریس.
مولوی.
صبر طلب می کنند از دل عاشق
همچو خراجی که بر خراب نویسند.
؟
- || او را مسؤول شمردن :
چند نویسی قلم آهسته دار
بر تو نویسند زبان بسته دار.
نظامی.
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت.
حافظ.
- || از او طلب کردن :
نانی که از کسان طلبی بر خدا نویس
کآخر خدای ِ جانْت به از کدخدای نان.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نگاشتن، تحریرکردن، کتابت، نامه، امربه نوشتن، درنوریدن، نوردن، درنوشتن نیزمیگویند، پیچیده
( مصدر ) ( نوشت نویسد خواهد نوشت بنویس نویسنده نویسا نوشته ) اندیشه و مطلبی را بوسیل. مداد یا قلم بر روی کاغذ آوردن کتابت کردن تحریر کردن .
از دور گذشت و نالیدن و زاریدن .

فرهنگ معین

(نَ یا نِ وِ تَ ) (مص م . ) ۱ - تحریر کردن . ۲ - درنوردیدن ، پیچیدن .

فرهنگ عمید

۱. فروپیچیدن.
۲. درنوردیدن، نوردن.
مطلبی را با قلم بر روی کاغذ آوردن، نگاشتن، تحریر، کتابت.

واژه نامه بختیاریکا

خط کِردِن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نوشتن (قرآن). نوشتن به معناى ضمیمه کردن بعضى از حروف بر بعضى دیگر در خط،
نوشتن افکار و اندیشه هاى خود به صورت کتاب الهی و قوانین دینى، جرم و گناهى بزرگ، و در پى دارنده عذاب الهی:فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ... فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ.
بقره/سوره۲، آیه۷۹.
••• تشویق خداوند به نوشتن مطالب:ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ.
قلم/سوره۶۸، آیه۱.
••• توانایى انسان، در نوشتن و آموختن علوم نشأت گرفته از کرامت پروردگار:اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ.
علق/سوره۹۶، آیه۳.
...

دانشنامه عمومی

نوشتن، نویسندگی یا نگاستن کنشی است که انسان به این طریق، اندیشه هایش را به وسیله خط، به تصویر می کشد. این اندیشه ها می توانند در قالب های نگارشیِ مختلفی جای گیرند که متون علمی، ادبی و رسمی ( اداری ) ، بخشی از این قالب ها هستند[ ۱] . می توان بیان کرد: با اختراعِ خط، گام بزرگی در تمدن بشری برداشته شد. به گونه ای که؛ می توان سر آغاز پیشرفت انسان را اختراع خط دانست. همچنین؛ می توان دلیلِ ابتداییِ نوشتن را، به ترسِ انسان از فراموشی و نیاز به ثبتِ وقایع و دانسته ها ارتباط داد.
نوشتن عملی است که به کمکِ آن می توان اطلاعات و اندیشه ها را تحلیل، بررسی و بازبینی کرد. نگارش می تواند به عنوان ابزاری برای استدلال و استنتاج و ابهام زدایی به کار رود. برخی بر این باوراند، نوشتن را ایرانیان باستان به رومیان آموزش داده اند.
نوشتن دو کاربرد اصلی دارد: ثبت اطلاعات و نشر اطلاعات. در واقع؛ کاربرد نوشتن، درج اطلاعات در جایی و سپس نشر این اطلاعات با هدف برقراری ارتباط با دیگران است. اما در جزئیات و کارکردهای نوشتن، می توان دو کارکرد ادبیاتی و علمی را در نوشتن ملاحظه کرد که از این رو، معمولاً به نوشتن متون ادبی، نویسندگی گفته می شود و نوشتن متون علمی، تألیف نام دارد.
نزدیک به ۶۰۰۰ سال پیش، دهقانان مصری که موظف بودند مقداری از محصولات کشاورزی خود را به عنوان مالیات به فرعون بدهند، تصویر سبد و ابزارهای کشاورزی خود را به تعدادی که پرداخت کرده بودند بر دیوارهای خانهٔ خود حک می کردند.
به بیانی دیگر، نوشتن یا نگارش نوعی رسانهٔ مجازی برای انتقال اطلاعات است که با آن می توان مفاهیم و اندیشه ها را بیان و صورت بندی کرد، یا آن ها را پرورش و اشاعه داد.
عکس نوشتنعکس نوشتن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

تحریر

مترادف ها

character (فعل)
نوشتن، مجسم کردن

pen (فعل)
بستن، نوشتن، نگاشتن، در حبس انداختن

inscribe (فعل)
محاط کردن، نوشتن، نقش کردن، ثبت کردن، حکاکی کردن، حجاری کردن روی سطوح و ستونها

write (فعل)
نوشتن، تالیف کردن، انشاء کردن، تحریر کردن

write down (فعل)
نوشتن

set down (فعل)
نوشتن، یادداشت کردن، پیاده کردن، نشاندن، بزمین گذاشتن

indite (فعل)
درست کردن، نوشتن، تصنیف کردن، انشاء کردن

فارسی به عربی

اخطب , قلم

پیشنهاد کاربران

نوشتن ؛ تحلیل و تفسیر این کلیدواژه در متن زیر تبیین شده است ؛
تلفظ voice وُیسْ آواز؛ در قوانین نگارش و صورتگری حروف و آوای حروف با توجه به نزدیکی محل صدور آوای یکسری از حروف از ابزارهای کلامی مثل لب و دندان و سقف دهان و حلق و زبان، دو حرف ( ف و ) و ( ض س ) قابل تبدیل به همدیگر هستند. بر همین مبنا ریشه ی اصلی این کلیدواژه فُویْض منشعب از مفهوم وُیْس و با نگارش لاتین voice می باشد. کلمه ی ( تلفظ ) مفهومی است که با آوای کلمه در عالم واقع مرتبط است. اگر این کلیدواژه را بخواهیم سیقل بیشتری بدهیم و مفهوم این کلیدواژه را تیزتر کنیم به صورت اِوُیس و با نگارش لاتین evoice مرتبط با کلمه ی آواز و آوا می باشد. به گونه ای که اگر بخواهیم آوای حروف و کلمات را با نوشتن به زنجیر بکشیم در واقع کلمات را از آواز و تلفظ انداخته ایم ولی بر مبنای قرارداد و استانداردی که برای نگارگری آنها در جوامع بشری به صورت قانون درآمده دوباره می توان آنها را با داشتن سواد خواندن به آواز در آورد و تلفظ کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

به گونه ای که در روند تکامل نگارگری حروف و کلمات اگر از زاویه ی قانون افزونه ها به کلمه ی وُیس حرف نفی ( ن ) را اضافه کنیم کلمه ی نِوُیْس و نویسه و نویسندگی و نوشتن به معنی از آواز انداختن واژه ها قابل رؤیت می شود. یعنی مفهوم نویسندگی به معنی از آواز انداختن حروف در صدور واژه ها و ایجاد سکوت و به تعبیری ایجاد یک فضایی پر از فریاد خاموش جهت شنوا شدن تفکر و شنیدن سخن و آواز واژه ها می باشد. نویسنده سرچشمه ی صنف صنوف است و صدای اصناف نویسندگان هستند.
قانون بار منفی با افزونه ی حرف ( ن ) در بسیاری از کلمات قابل رؤیت است مثل خیل و نخیل یا شیب و نشیب یا جم و نجم و. . . و پسوند دگی در کلمه ی نویسندگی برای ایجاد یک اسم فعال در بسیاری کلمات دیگر مشهود است مثل ؛ زیبندگی سازندگی زندگی شرمندگی رانندگی درندگی درماندگی واماندگی دوندگی دوزندگی بندگی خوانندگی و. . .
اگر هم بخواهیم از این مسیر به دنیای علم و عالم ناشناخته ها ورود کنیم مفاهیمی مثل فوض و فیض و فیزیک و وسایل و افزایش و . . . در این کلمه قابل مشاهده می شود.
و نظریه گسترش جهان و اصطلاح بیگ بنگ با کلیدواژه ی آواز مرتبط با کلمه ی آباز و باز و بسط و نهایتاً فیصله یافتن و شروع یک فصل جدید در عالم هستی قابل اثبات می شود.
واژه ؛ تعاریفی که از کلمه ی واژه که خودش نیز یک کلیدواژه می باشد و کلمات هم خانواده با کلمه ی واژه بر مبنای قوانین ایجاد کلمات می توان تعریف کرد بدین شرح می باشد ؛
در قانون ایجاد کلمات، اگر فقط از زاویه ی حرف ( ژ ) در کلمه ی واژه نگاه کنیم قابل تبدیل به ( واجه وازه واچه واشه واسه ) می باشد.
اگر قانون حرف ( و ) رو هم به همراه قانون تلاطم حروف در قالب یا پاتیل کلمه لحاظ کنیم قابل تبدیل به حرف ( ف ) می باشد و کلماتی مثل فحش و فاحش قابل ایجاد می شود. و باعث به میان آمدن مقوله ای به نام فهم و فاهمه و حافظه و حفاظت و مراقبت در تبدیل شدن مفاهیم به عملکردها در عالم واقع می شود.
کلماتی که در فضای اطراف کلمه ی واژه وجود دارد عبارتند از ؛ ( ویژه ویژن واژن ویژگی واژه واضح فصیح فحش فاحش وجهه وجیه جهت مواجهه ورژن ویراژ وراج ورجه وورجه وروجک ویژوال ویروس ورساچه ورساژ وویس وُیْز واژگان واژگون وازه بازه بسط و . . . )
واژه؛ واژه ها هم حرف هستند و هم کلمه. چون واژه ها بازه ای از آواز و voice و تلفظ حروف و کلمات است.
هر واژه دارای یک ویژگی و یک وضوحی از مفاهیم می باشد
ویژگی هر واژه، وجهه و وضوح آن واژه می باشد.
هر واژه مفهومی را از خود به بیرون صادر می کند یعنی واژه واریز کننده مفهوم از درون به بیرون از خودش می باشد.
هر واژه قابلیت وارسی کردن دارد. واژه ها به دلیل عمقی که در درون خود دارند امکان پدیده ی وارسی نمودن را ایجاد می کنند.
واژه، واضح کننده ی وجهه ی مفاهیم است یعنی دارای یک صورت واضحی از مفاهیم می باشد.
وجهه ی هر واژه جهت دهنده و مواجه کننده ی ذهن به سمت مفهوم یا صورت آن واژه می باشد.
ویژگیِ هر واژه، ویژْ و ویراژ دهنده بودنِ ذهن به سمت ورژن اصلی خودش می باشد یعنی ذهن به سمت یک مفهوم اصلی ویراژ می یابد.
ویژگی واژه این است که به ذهن و نهایتاً جسم قدرت ویراژ می دهد. اینکه گفته می شود زبان ابزار راهبری فاهمه است تایید کننده ی این مطلب می باشد.
وجهه ی هر واژه باعث مواجه شدن ذهن به سمت یک مفهوم است.
واژه ها وجیه هستند یعنی دارای یک وجه ای می باشند.
ویژگی واژه، ویژوال بودن آن است یعنی قابلیت ایجاد وُیْس یا وُیْز و آواز دارد.
واژگان قدرت واژگونی در مفاهیم را دارند یعنی دارای ساخته شدن و ساقط شدن یا سخت شدن و سقط شدن هستند یا دارای پستی و بلندی، مترادف و متضاد، چپ و راست، قبل و بعد و. . . می باشند. به گونه ای که اگر واژه ها در جایگاه و زنجیره خودش استفاده نشود هر واژه اختلاف فاحشی از جایگاه مفهومی خودش می گیرد و واژه تبدیل به فحش می شود. و واژه ای که باید ورزیدگی بیاورد مبتلا به وِزر در أعمال ما می شود و این نیاز به بازچینی و حفظ و حفاظت و مراقبت دارد.
هر واژه یک وجهه ای دارد و وجهه هر واژه جهتی را برای مواجهه شدن مشخص می کند.
هر واژه دارای یک وازه یا بازه ای از مفاهیم می باشد.
واژه ها دارای آواز هستند و آوازها ایجاد کننده ی تلفظ هستند.
واژه ها قدرت باز و بست و انبساط و انقباض دارند. یعنی برای انشعاب و ایجاد مفاهیم، از ریشه های آنها به ریشه ها یا اصطلاحاً بن واژه و مصدر حروف افزوده یا کاسته می شود و قانون حذف و اضافه و افزونه ها را پدید می آورد. مثلاً کلمات ( واژه ویراژ ورژن وجه ) نمونه ی بارز این قانون در این توضیح می باشد. مثلاً وقتی حرف ( ر ) با ذات تکرار گونه ای که در آوای خودش دارد و در میان کلمه ی واژه افزوده و جانمایی می شود نشان دهنده یک عملی انرژی دار برای آن واژه می باشد. یا به نوعی علم واژه به عمل واژه منتهی می شود.
به هر حال مفاهیمی که واژه ها از خودشون نشون می دهند انگار که از یک چشمه جاری شده باشند و از این چشمه انشعابات مختلفی ایجاد شده که باعث ایجاد زبان ها و لهجه ها شده است. زبان هایی که از زیب شدن حروف شکل گرفته و با لهجه ها می شود زبان ها رو هلاجی کرد و ارتباط مفاهیم رو به همدیگر در مقوله ی زبان شناسی پی برد.

به سبکی باید نوشت و گذارده پروری کرد که خواننده بر پایهء دانش نهاد وگزارهء گذارده را دریافت نماید و در یافت خواننده بر پایهء یابش نباشد.
"نِوِشتِند" دستگاه چاپ را گوییم.
واژه نوشتن
معادل ابجد 806
تعداد حروف 5
تلفظ neveštan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: nipištan] ‹نبشتن›
مختصات ( نَ یا نِ وِ تَ ) ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
املا کردن به معنی پر کردن است بسی دور نیست نبشتن هم از انباشتن آمده باشد
شاید هم نویسه یا نبیسه از نی بوسه جای بوسیدن نی باشد خدا می داند
ر . ک به نبشت
قلم یا خامه راندن ؛ نوشتن. ( ناظم الاطباء ) :
نه هر که باشد چیره براندن خامه
دلیر باشد بر کار بستن خنجر.
مسعودسعد.
چو خطش قلم راند بر آفتاب
یکی جدول انگیخت از مشک ناب.
نظامی.
بارها شد مرا خدا خواندی
...
[مشاهده متن کامل]

گفتمت این چنین مگو که خطاست
باز دیدم که چون قلم راندی
همه کس در نوشته تو خداست.
صادق سرمد.

بررسیِ واژگانِ " نِوشتَن، نِبشتَن، نیبیشتن، پیسیدن، پیس، پیسی، پَئِس، پَئیس، پَئِسَ و. . . ":
1 - بررسیِ واژگانِ " نِوشتن، نِبشتن، نیبیشتن" در زبانِ پارسی:
واژه یِ "نِوشتَن" با بُنِ کنونیِ " نِویس" برآمده از واژه یِ " نیبیشتَن" با بُن کنونیِ " نیبیس" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است. در واژه یِ " نیبیشتَن"، " نی" پیشوند بوده است که این پیشوند در پارسیِ کُنونی به ریختِ " نِ" در آمده است ( برای توضیحِ بیشتر درباره یِ این پیشوند به زیرواژه یِ " ن" یا "پیشوندهایِ کارواژه" وابنگرید ) . "بیشتَن" نیز به ریختِ " بِشتَن، وِشتَن" در آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

"بِشتَن" را در واژه ای همچون " سنگ نبشته" داریم.
بُنِ کُنونیِ واژه یِ " نیبیشتن ( نی. بیشتَن ) "، " نیبیس ( نی. بیس ) " بوده است که با جدایِشِ پیشوندِ باستانیِ " نی"، تکواژِ " بیس" برجای می ماند.
ولی اکنون پرسشی سربرمی آورد که "بیس، ویس، بیشتَن، بِشتَن، وِشتَن" از کجا آمده اند؟
پاسخ:
در اوستاییِ جوان " پَئِس" و در پارسیِ باستان " پَئیس" به چمهایِ زیر بوده اند:
1. 1 - رنگی کردن، رنگ کردن، رزیدن
1. 2 - آرایش کردن ( =آراستن ) ، زیور کردن، زینت دادن، تزئین کردن
" بیس/ویس" در واژگانِ " نیبیس ( نی. بیس ) ، نِبیس ( نِ. بیس ) ، نِویس ( نِ. ویس ) " برآمده از همین " پَئِس، پَئیس" در اوستایی - پارسیِ باستان هستند.
زابه یِ کُنیکیِ ( =صفت مفعولیِ ) " پَئِس" در اوستایی و " پَئیس" در پارسیِ باستان بِسامان" پیخشتَ"
و " پیشتَ " بوده اند ( PPfP در فرتورِ زیر نمایانگرِ همین موضوع است ) که با برگردانِش به زبانِ پارسیِ کُنونی " بِشته یا وِشته"در واژگانی همچون "نِبِشته، نِوِشته" را خواهیم داشت.
بنواژه یِ ( =مصدرِ ) " پَئیس"، " پیشتَنَئی: pishtanaiy " بوده است که به روشنی با واژگانِ "بیشتَن ( پارسی میانه ) ، بِشتَن، وِشتن ( پارسیِ کُنونی ) " همریشه است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2 - "پَئِس/پَئیس" با پیشوندها:
" پَئِس/پَئیس" در اوستایی - پارسیِ باستان با دو پیشوندِ " فرَ" و " نی" آمده است:
با پیشوندِ " فرَ" به چمِ " آرایش کردن، زینت کردن، تزئین کردن" بوده است ( یَشتِ اوستا"Yt. 14. 27" ) . ( در واژه یِ " فرَپیخشتم" ) .
همچنین با پیشوندِ " نی" به چمِ " نِوشتن" بوده است. ( سنگنبشته یِ بیستون"Bh. 4. 8"، سنگنبشته یِ خشایارشاهِ بزرگ"X. 7. 3" ) ( در واژه یِ " نیپیشتَم" ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
3 - واژه یِ " پیسیدَن" در زبانِ پارسیِ میانه:
افزون بر همه یِ آنچه گفته شد، ما در زبانِ پارسیِ میانه، واژه یِ " پیسیدن" با بُن کنونیِ " پیس" به چمِ "رزیدَن، آراستن" را داشته ایم که به روشنی با واژگانِ " پَئِس، پَئیس" در اوستایی - پارسیِ باستان همچم و همریشه است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
4 - واژه یِ " پَئِسَ" در اوستایی به چمار ( =معنا ) هایِ زیر بوده است:
4. 1 - زیور، آرایش، پیرایه، تزئین، زینت
4. 2. 1 - جذامی، خوره دار/جذام، خوره، آکله ( بنابر نبیگِ "فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" )
4. 2. 2 - پیس، پیسی ( بنابر نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا" )
واژه یِ " پَئِسَ" در یَشتِ اوستا ( Yt. 5. 92 ) و وندیدادِ اوستا ( V. 2. 29 ) آمده است و به روشنی واژگانِ " پیس، پیسی" در زبانِ پارسی با واژه یِ " پَئِسَ" در اوستایی همریشه است.
همچنین واژه یِ " پَئِسَنگه" در اوستا به چمِ " زیور، با زیور، آرایش شده" آمده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهادِ1:
بنابر آنچه در ( 3 ) آمد، می توان کارواژه یِ " پیساندَن" ( گذرایِ کارواژه یِ "پیسیدن" ) را به چمِ " آرایش کردن" گرفت و به جایِ " لوازم آرایشی" از واژگانِ " پیسانه، پیسانه ها/پیسانِگان" و به جایِ " آرایشگر" از واژه یِ " پیسانِشگر ( پیسان. ِش. گر ) بهره برد؛ به یاد داشته باشید هنگامیکه " کسی چهره اش را می آراید" برابر با این است که بگوییم " کسی چهره اش را می پیسد" ولی هنگامیکه " کسِ دیگری" فرآیندِ آرایشگری را انجام می دهد باید گفت: فردِ x چهره یِ فردِ y را می پیساند؛ بمانندِ کارواژه هایِ " خوردَن/خوراندن".
پیشنهادِ 2:
بنابر ( 3 ) ، ( 4 ) و پیشنهاد ( 1 ) در بالا می توان با بکارگیریِ پیشوندهایی همچون ( وی/گُ ، آز و . . . ) بر رویِ کارواژه یِ " پیسیدَن" به نوواژگانی دست یافت.
پیشنهادِ 3:
پس از پِی بَرِش به ریشه یِ واژه یِ "نوشتن ( نِ. وِشتَن ) " در بالا و بنابر چمارهایِ 1. 1 و 1. 2، به آسانی می توان از واژگانِ " وِشتَن/بِشتَن" به همراهِ پیشوندهایِ " بَر، پَر، پیرا، فَر، در، اَن و. . . " نوکارواژگانی را پدید آورد.
نکته 1 :
در نبیگِ "فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن"، کریستین بارتولومه هنگامِ ترگویشِ ریشه یِ واژه یِ "نوشتن" واقع در بالا بخشِ 2 ، در زبانِ آلمانی افزون بر پیشوندِ "nieder" از پیشوندِ " auf" نیز بهره گرفته است ( auf. schreiben، nieder. schreiben ) . پیشوندِ " نی/نِ" در زبانِ پارسی با پیشوندِ "nieder" در آلمانی همریشه و همچم هستند و کاراییِ یکسانی دارند.
پیشوندِ " auf" در زبانِ آلمانی کارکردِ "بر، بر رویِ " را در این زبان دارد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها:
رویبرگهایِ 867 و 868 از نبیگِ "فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
بخشهایِ 817 و 818 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبان ایرانی کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"
رویبرگِ 59 از نبیگِ "فرهنگنامه کوچک پهلوی"
تارنمایِ ویکیپدیا " فعل در زبانِ پارسیِ میانه"

نوشتننوشتن
در زبان آلمانی، هنگامیکه می خواهیم در یک عبارتی یا فرمولی، نمادی را با عبارتِ هدارنده ( تعریف کننده ) اَش جایگزین کنیم، از واژه ( aus. schreiben ) بهره می گیریم.
این واژه از دو بخش ( aus ) و ( schreiben ) می باشد که بخش نخست ( aus ) همان پیشوند ( آز، اوز، اُس ) در زبان پارسی است و بخش دوم ( schreiben ) به چم ( نوشتن ) در زبان پارسی می باشد و پادواژه یِ آن ( abkuerzen ) به معنای ( کوتَه ساختن، کوته کردن ) می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه: ما تابع U ( x ) = x^2 5x 21 را داریم.
همچنین ما در سانیزِ ( یا فرمولِ ) زیر داریم:
p ( x, y ) =y^2 U ( x ) .
آنگاه هنگامی که بخواهیم در p ( x, y ) عبارتِ هدارنده ( تعریف کننده ) یِ U ( x ) را به جای U ( x ) بنشانیم، از واژه ( ausschreiben ) بهره میگیریم؛
یعنی از p ( x, y ) =y^2 U ( x ) به p ( x, y ) =y^2 x^2 5x 21.
که ما می توانیم از واژگانِ ( آزنوشتن/آزنویسی کردن/آزنوشت ) یا ( اُسنوشتن/اُسنویسی کردن/اُسنوشت ) یا ( آزنگاشتن/آزنگاری کردن /اُسنگاشتن ) به جای واژه ( aus. schreiben ) بهره ببریم.
همه واژگان پیشنهاد شده ی بالا درست می باشند.
نیاز به یادآوری است که پیشوند ( آز ) را در ( آز. مودن ) داریم.

pen down
به رشته تحریر در آوردن
commit something to paper=[formal] to write something down
قلم زدن
تحریر، ترقیم، رقم زدن، کتابت، نگاشتن، نگارش
نگارش
ثبت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس