نورهان
فرهنگ اسم ها
معنی: سوغات، تحفه، ارمغان
برچسب ها: اسم، اسم با ن، اسم دختر، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
لعلی ز حقّه در جان وقت بازگشت
پیش کلام مجد کشیده به نورهان.
اثیر اخسیکتی.
وقت قدوم روضه تو را مرحبا زده صدق دلت به حضرت او نورهان شده.
خاقانی.
گر مدعی نئی غم جانان به جان طلب جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب.
خاقانی.
نورهان دو صبح یک نفس است آن نفس صرف کن برای صبوح.
خاقانی.
|| چیزی را گویندکه کسی از جائی فرستد. ( غیاث اللغات ). رجوع به معنی قبلی شود. || صله. جایزه شعر. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). جایزه شاعر. ( ناظم الاطباء ). مزد و عطا و صله شعر. ( غیاث اللغات ) : طرازی نو انگیزم اندر جهان
که خواهد ز هر کشوری نورهان.
نظامی.
|| شعری که شاعران به رسم راه آورد در خدمت اکابر و سلاطین خوانند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || مژدگانی و خبر خوش . ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).- نورهان آوردن ؛ تحفه آوردن. ره آورد و سوغات آوردن :
پاسبان گفتا چه داری نورهان گفتم شما
کان زر دارید و من جان نورهان آورده ام.
خاقانی.
- نورهان خواه ؛ آنکه نوراهان طلبد. نوراهان طلب. ( فرهنگ فارسی معین ). مژدگانی طلب : پیش آمده عرش نورهان خواه
نقد دوجهانْش داده در راه.
خاقانی.
- نورهان دادن ؛ سوغات و مژدگانی دادن. مشتلق دادن : کو نزل عاشقان که به منزل رسیده ایم
جان نورهان دهیم که نادیده دیده ایم.
خاقانی.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- تحفه هدیه پیشکش ارمغان . ۲- مژدگانی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
نورَهان، نوراهان - نام دخترانه - واژه فارسی
چیزی نویی که کسی با خود از راهی ( سفری ) می آورد و به دیگران می بخشد یا نوداد ( خبر ) خوشی که کسی با خود به همراه دارد را "نورَهان" می گویند!
گاهی در زمان کهن:
... [مشاهده متن کامل]
شاعران و ادیبان به رسم ادب، هنگامی که از راه ( سفر ) یا به پیشگاه بزرگان و پادشاهان می رسیدند؛ شعر می خواندند و پادشاهان و بزرگان به این چَکامه سَُرایان دست مایه ( پولی ) می دادند که با این کارشان به آنان ارج بِنَهَند، به این پولی که می دادند، "نورَهان" می گفتند!
( ( سَُراییدن: از واژه اوستایی: سَراو و پهلوی: سُروتَن
پس دو تاش درسته، زیاد سخت نگیرید؛چون،
از سِتاک اوستایی: سَراییدن و پهلوی: سُرودن است!
مانند: ترانه سَُرا، غزل سَُرا، تصنیف سَُرا، قصیده سَُرا و. . . ) )
نو: اوستایی: ناوا ( نَوَه ) - پهلوی: نوگ
جدید، تازه، بِکر، بدیع، طرفه - کمیاب، نادر، دست نیافتنی! -
تَر و تازه، با طراوت، شاداب، خوش و خرّم، سر سبز، دلپذیر، با صفا، نَزِه - بُرنا، باوه، شاب، رسیده، نُونَوار
رَه یا راه: اوستایی: رَیثیَه - پهلوی: راسَه
سانسکریت: رَتهیا
ان: در واژه "نورَهان"، پسوند حالت و تاکیدی
مانند: گریان، نالان، شتابان، لرزان، غُرّان، پَرّان، بُرّان، تابان، نگران ( از سِتاک نگریستن ) ، فروزان ( از سِتاک افروختن ) ، شایان ( از سِتاک شایستن ) ، خَرامان ( از سِتاک خَرامیدن ) ، چَمان ( از سِتاک چَمیدن )
( ( روان اگه به معنی روح و جان باشه واژه ای ساده است ولی
اگه به معنی جاری باشه "ان" حالت هست از سِتاک رفتن، پس مشتق است ) )
معنی: مُژدگانی، مُشتُلُق، بشارت، شادیانه -
ارمغان، پیشکش، هدیه، سوغاتی، رَهاوَرد، نوژین! -
پاداش، مُزد، دسترنج، عطیه، بخشش، دَهِش، نیکویی ( نِکویی ) ، شادمانه ( شادیانه ) ، سپاسه! -
داشته، بدست آورده، دستاورد، ما حَصَل، محصول، برآورد، برآیند -
دستیابی، پیشرفت، بهبود، توسعه، کامیابی، کامروایی، کامرانی، کامجویی، پیروزی، خوشبختی، نیکبختی، سعادتمندی، بِهروزی
( ( این واژه را با واژه >>> نورهان همسان ندانید:
نام پسرانه - واژه ترکی
نور: روشنایی، نورانی، درخشش و. . .
هان: خان - فرنام ( لقب ) پادشاهان و شاهزادگان ( سَلاطین ) ترک و چین ( اویغوری )
معنی: نور پادشاهی، فَرّ ایزدی، برگزیده، گیرا، مهره مار، فرهمند، جذاب، دلنشین، کاریزما دار! ) )
چیزی نویی که کسی با خود از راهی ( سفری ) می آورد و به دیگران می بخشد یا نوداد ( خبر ) خوشی که کسی با خود به همراه دارد را "نورَهان" می گویند!
گاهی در زمان کهن:
... [مشاهده متن کامل]
شاعران و ادیبان به رسم ادب، هنگامی که از راه ( سفر ) یا به پیشگاه بزرگان و پادشاهان می رسیدند؛ شعر می خواندند و پادشاهان و بزرگان به این چَکامه سَُرایان دست مایه ( پولی ) می دادند که با این کارشان به آنان ارج بِنَهَند، به این پولی که می دادند، "نورَهان" می گفتند!
( ( سَُراییدن: از واژه اوستایی: سَراو و پهلوی: سُروتَن
پس دو تاش درسته، زیاد سخت نگیرید؛چون،
از سِتاک اوستایی: سَراییدن و پهلوی: سُرودن است!
مانند: ترانه سَُرا، غزل سَُرا، تصنیف سَُرا، قصیده سَُرا و. . . ) )
نو: اوستایی: ناوا ( نَوَه ) - پهلوی: نوگ
جدید، تازه، بِکر، بدیع، طرفه - کمیاب، نادر، دست نیافتنی! -
تَر و تازه، با طراوت، شاداب، خوش و خرّم، سر سبز، دلپذیر، با صفا، نَزِه - بُرنا، باوه، شاب، رسیده، نُونَوار
رَه یا راه: اوستایی: رَیثیَه - پهلوی: راسَه
سانسکریت: رَتهیا
ان: در واژه "نورَهان"، پسوند حالت و تاکیدی
مانند: گریان، نالان، شتابان، لرزان، غُرّان، پَرّان، بُرّان، تابان، نگران ( از سِتاک نگریستن ) ، فروزان ( از سِتاک افروختن ) ، شایان ( از سِتاک شایستن ) ، خَرامان ( از سِتاک خَرامیدن ) ، چَمان ( از سِتاک چَمیدن )
( ( روان اگه به معنی روح و جان باشه واژه ای ساده است ولی
اگه به معنی جاری باشه "ان" حالت هست از سِتاک رفتن، پس مشتق است ) )
معنی: مُژدگانی، مُشتُلُق، بشارت، شادیانه -
ارمغان، پیشکش، هدیه، سوغاتی، رَهاوَرد، نوژین! -
پاداش، مُزد، دسترنج، عطیه، بخشش، دَهِش، نیکویی ( نِکویی ) ، شادمانه ( شادیانه ) ، سپاسه! -
داشته، بدست آورده، دستاورد، ما حَصَل، محصول، برآورد، برآیند -
دستیابی، پیشرفت، بهبود، توسعه، کامیابی، کامروایی، کامرانی، کامجویی، پیروزی، خوشبختی، نیکبختی، سعادتمندی، بِهروزی
( ( این واژه را با واژه >>> نورهان همسان ندانید:
نام پسرانه - واژه ترکی
نور: روشنایی، نورانی، درخشش و. . .
هان: خان - فرنام ( لقب ) پادشاهان و شاهزادگان ( سَلاطین ) ترک و چین ( اویغوری )
معنی: نور پادشاهی، فَرّ ایزدی، برگزیده، گیرا، مهره مار، فرهمند، جذاب، دلنشین، کاریزما دار! ) )
نورهان اسم دخترانه ترکی هست. حتی نام چند سلطان ( خواهر پادشاه ) عثمانی نورهان هست.
نورهان اسم پسرانه است که ریشه عربی و ترکی داره
نور کلمه عربی
و هان کلمه ترکی یعنی خان یا پادشاه
مثل آی ها و. . .
نور کلمه عربی
و هان کلمه ترکی یعنی خان یا پادشاه
مثل آی ها و. . .
ببخشید من دخترم اما اسمم نورهان هست. اسم نورهان نوع دخترانه هست
معنی نام نورهان: نام Nurhan نام یک علم زنانه در اصطلاحات ترکی است ، جایی که از اسم ترکیبی از کلمه عربی Nur و نام ترکی هان است و به معنای پادشاه یا حاکم یا شاهزاده است و می توان آن را مردانه در کشور ترکیه
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
نامید و منشأ کلمه هان از ترکی باستان از عثمانی گرفته شده است که در عوض آن را به عنوان خان تلفظ می کردند. از هان حواس پرتی است و نورهان نامی است که به معنای ملکه درخشان یا چراغ سلطنتی است. از طرف دیگر ، برخی گفتند که این نام دارای منشا هندی بوده و به معنی نور خورشید است.