به نوحه درون هر زمانی به زار
چنین گفت با نامور شهریار.
فردوسی.
ای پیشه کرده نوحه به درد گذشته عمربا خویشتن همیشه همیدون همی ژکی.
k05l )_rb> p ssalc="rohtua">لؤلؤی.p/>rb>فروتنی نمود و استرجاع کرد بعد از آنکه غصه و نوحه بر او مستولی شده بود. ( تاریخ بیهقی ص naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">013naps/> ).rb>چرخ گردون بسی برآورده ست rb>نوحه و نوحه گر ز معدن سور.rb> p ssalc="rohtua">ناصرخسرو.p/>rb>ای سلیمان بیار نوحه نوح rb>که پری از میان مردم شد.rb> p ssalc="rohtua">خاقانی.p/>rb>آنگه به نوحه بازپس آئید پیش حق rb>بهر بقای شاه تضرع برآورید.rb>p ssalc="rohtua">خاقانی.p/>rb>گیتی ز دست نوحه به پای اندرآمده rb>رخنه به سقف هفت سرای اندرآمده.rb> p ssalc="rohtua">خاقانی.p/>rb>ای آنانکه در صحبت من یگانه... می باشید، دامن همت جمع آورید و همت برگمارید و مرا در نوحه یاری کنید و در مرثیت انبازی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">544naps/> ).rb>آن نوحه گری در او اثر کردrb>او نیز به نوحه دیده تر کرد.rb> p ssalc="rohtua">نظامی.p/>rb>بگریست به های های و فریادrb>کرد از پدرت به نوحه در یاد.rb> p ssalc="rohtua">نظامی.p/>rb>سائلی بگذشت و گفت این گریه چیست rb>نوحه و زاری تو ازبهر چیست ؟rb>p ssalc="rohtua">مولوی.p/>rb> || شعری که در ماتم و سوگواری با صوت حزین و ناله و زاری می خوانند. ( ناظم الاطباء ). اعم از سوگواری برای کسی که تازه مرده یا برای امامان شیعه. ( فرهنگ فارسی معین ). مرثیه.rb>- _( نوحه آراستن ؛ بساط ماتم برپا کردن. سوگواری کردن. عزا گرفتن :
چو با رستم آیم به کین خواستن
بباید تو را نوحه آراستن.
فردوسی.
- نوحه داشتن ؛ ماتم داشتن. عزاداری کردن : می رسد فصل خزان و غم خود نیست مرا
نوحه بر اهل چمن همچو صنوبر دارم.
سلیم ( از آنندراج ).
- نوحه درگرفتن ؛ نوحه سرائی کردن : آرزوی تو مرا نوحه گری تلقین کرد
کآروزی تو کنم نوحه تر درگیرم.بیشتر بخوانید ...