نهضت
/nehzat/
مترادف نهضت: اغتشاش، انقلاب، جنبش، حرکت، خیزش، شورش، غائله، قیام
برابر پارسی: جنبش
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: جنبش، حرکت، عزیمت
برچسب ها: اسم، اسم با ن، اسم دختر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
- نهضت افتادن ؛ اتفاق حرکت افتادن. ( فرهنگ فارسی معین ) : سلطان را در آن هنگام از اصفهان به جانب بغداد نهضت افتاد. ( سلجوقنامه ظهیری از فرهنگ فارسی معین ).
- نهضت فرمودن ؛ : چون ربیعالاَّخر از این سال بگذشت نهضت فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 302 ).
- نهضت کردن ؛ بسیج کردن. حرکت کردن. آهنگ کردن : ملک نوح نهضت کرد به ناحیت کش به انتظار وصول او و آن جایگاه به یکدیگر رسیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 103 ). بر حدود مولتان نهضت کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 263 ).
نهضة. [ ن َ ض َ ] ( ع اِ ) واحد نهض است. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). رجوع به نهض به معنی عتب شود. || حرکت. جنبش . ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). کان منه نهضة الی کذا؛ ای حرکة. ( اقرب الموارد ). رجوع به نهضت شود. || طاقت. قوت. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ).
نهضة. [ ن ُ ض َ ]( ع اِمص ) اسم است انتهاض را. ( از متن اللغة ). رجوع به انتهاض به معنی قیام شود. || حرکت. ( متن اللغة ). ج ، نهضات. نیز رجوع به نَهضَة و نهضت شود.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) برخاستن . ۲ - قیام کردن برای رسیدن بمنظور های اجتماعی و سیاسی . ۳ - حرکت کردن . ۴ - ( اسم ) برخاستگی . ۵ - قیام برای رسیدن بمنظور های اجتماعی و سیاسی . ۶ - حرکت جنبش : ( ستوران بهار نا خورد. لاغر نهضت و تاختن نمیتوانستند . ) )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] حرکت، عزیمت.
مترادف ها
سبب، جنبش، عنوان، هدف، جهت، علت، سرمایه، مرافعه، موجب، انگیزه، نهضت، باعی، موضوع منازع فیه، موری، منبع
حرکت، جنبش، گردش، وزن، نهضت، تکان، سیر، تغییر مکان، ژست، حرکت سریع
نهضت، جنگ صلیبی، جنگ مذهبی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کلمه نهضت درواقع تو شهر ما به عنوان اسم دخترا انتخاب هم میشه. کلمه نهضت ریشه عربی داره که یک واژه مونث هستش و تو فارسی، ما از نهضت به معنی قیام و انقلاب استفاده میکنیم.
من سی وهفت سالمه این اسم از اسامی قدیمی وبستر در شهرهای آذر بایجان مورد استفاده قرا میگرفته وبشتد بزرگان وسیاستمداران این اسم را بر دختران خود میگداشتند