نمونه

/nemune/

مترادف نمونه: الگو، سرمشق، مدل، اسوه، انموذج، شبیه، مانند، مثل، همانند، قیاس، نمودار

معنی انگلیسی:
sample, specimen, proof, token, model, mold, pattern, case, demo, epitome, example, exemplar, exemplary, exemplification, foretaste, illustration, instance, ism _, item, lead, quintessence, quintessential, representation, representative, swatch, type, type _, typical, version, role model

فرهنگ اسم ها

اسم: نمونه (دختر) (فارسی) (تلفظ: ne(o,a)mune) (فارسی: نمونه) (انگلیسی: nemune)
معنی: مقدارکمی ازچیزی، مقدار یا تعداد کم از چیزی یا از مجموعه ای که نشان دهنده ی ویژگی های آن چیز یا آن مجموعه است، نمودار، مثال، سرمشق، الگو، دارای ویژگی های شایسته که می تواند برای دیگران سرمشق باشد
برچسب ها: اسم، اسم با ن، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

نمونه. [ ن ُ / ن ِ مو ن َ / ن ِ ] ( اِ ) نمودار. ( اوبهی ) ( از غیاث اللغات ). انموذج معرب آن است. ( انجمن آرا ). نمویه. جزء کوچک و مقدار اندک از هر چیزی که بدان می نمایانند همه آن چیز را و هر چیزی که به وسیله آن چیز دیگری را بنمایانند و آشکار سازند. ( ناظم الاطباء ). قلیلی از چیزی برای دانستن چگونگی آن چیز از خوبی و بدی. ( یادداشت مؤلف ). جزئی که صفات و مشخصات کل را روشن سازد، یا فردی که معرف کلی باشد. مستوره :
امیر سید عالم علی که علم و حیاش
نمونه ای است به عالم علی و عثمان را.
ادیب صابر.
صنع را برترین نمونه توئی
خط بی چون و بی چگونه توئی.
اوحدی.
زین پیچ و خم ار مرد رهی روی بتاب
کاین مشت تو را نمونه خروار است.
آصف.
ای خسروی که بزمت شد خلد را نمونه.
شمس فخری.
|| شبه. مانند. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ خطی ) ( ناظم الاطباء ). شبیه. مثل. ( انجمن آرا ). || نشان. علامت. ( ناظم الاطباء ). || پدیده. بذیذج. ( یادداشت مؤلف ). || به معنی نموده نیز قریب است که نشان داده بوده باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نموده. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( ص ) آنچه به عنوان سرمشق و مثل کامل باشد: دبستان نمونه ، شاگرد نمونه ، مزرعه نمونه. ( از فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) شکل. هیأت. || طرح.طرز. ( ناظم الاطباء ). || مصداق. ( یادداشت مؤلف ). || چاشنی. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به نمونه کردن شود. || عرض سپاه. ( ناظم الاطباء ). || خاصه طبیعی بود( ؟ ). ( یادداشت مؤلف از نسخه ای از لغت فرس اسدی ). فطری. جبلّی. طبیعی. خاصه طبیعی. ( یادداشت مؤلف ). || ( ص ) زشت. ( اوبهی ) ( برهان قاطع ) ( لغت فرس اسدی ) ( صحاح الفرس ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ خطی ) ( شمس فخری ). نازیبا. ( جهانگیری ) :
ای کار تو ز کار زمانه نمونه تر
او باشگونه و تو از او باشگونه تر.
شهید.
بر آن بنهاد دل کز هیچ گونه
نپیوندد به کردار نمونه.
فخرالدین اسعد.
شود آگه از این کار نمونه
وز این بفسرده مهر باژگونه.
فخرالدین اسعد.
چرا خوانیم گیتی را نمونه
چو ما داریم طبع واشگونه.
فخرالدین اسعد.
چو یوسف شنید این نمونه خبر
که از گریه شد کور چشم پدر...بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مثل، مانند، نمودار، مقدارکمی ازچیزی
۱- ( اسم ) نموده .۲- مقداری کم و جزوی از چیزی زیاد و کلی نمودارانموذج . ۲ - مثل مانند.۳ - آنچه که بعنوان سرمشق و مثل کامل باشد: دبستان نمونه ده نمونه شاگردنمونه مزرعه نمونه.۴ - فرمهای چاپی که چاپخانه نزد مصحح ارسال میداردو مصحح پس ازتصحیح آنراپس میفرستد و پس اطمینان از صحت اجازه چاپ میدهد: در دو سال پیش که بنده به لندن آمدم و پرفسربرون امر تصحیح نمونه های جلد اول این کتاب را ( غیر از سه جزئ اول ) بعهده بنده محول فرمودند... ۴ - یانمونه ستونی .نمونه چاپی که بصورت ستون نزد مصحح فرستند و پس از غلط گیری آنرا صفحه بندی کنند.یانمونه صفح بندی ( صفحهیی ) .نمونه چاپی که بصورت صفحهبندی شده نزد مصحح فرستند. ۵ - ( صفت ) زشت از کار افتاده .

فرهنگ معین

(نَ یا نُ نِ ) (اِ. ) ۱ - مثل ، مانند. ۲ - مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان دهند. ۳ - سرمشق ، الگو.

فرهنگ عمید

۱. مثل، مانند، نمودار.
۲. مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان بدهند.
۳. (صفت ) دارای ویژگی های برجسته، ممتاز: معلمِ نمونه.
۴. (صفت ) از کارافتاده.
۵. (صفت ) [قدیمی، مجاز] زشت.
۶. (صفت ) [قدیمی، مجاز] ناتمام، ناقص.

فرهنگستان زبان و ادب

{sample, échantillon (fr. )} [عمومی] نمونه ای معمولاً کوچک که برای تبلیغ کالایی به رایگان عرضه شود
{model} [هنرهای تجسمی] پیکره ای کوچک تر از یک اثر هنری
{sample} [علوم مهندسی] جزء یا بخشی از ماده یا جسم که خواص ترکیبی یا دیگر قابلیت های آن ماده را نشان دهد
{token} [زبان شناسی] هریک از تجلی های ملموس و عینی یک نوع که ویژگی های آن نوع را نمایش دهد

واژه نامه بختیاریکا

به نُم

دانشنامه عمومی

نمونه (آمار). نمونه در آمار به تعدادی از اجزا انتخاب شده با روش تصادفی از یک جامعه آماری گفته می شود که با بررسی مشخصات در نمونه فرضیات آماری در جامعه مرجع قابل تحقیق می باشند. اگر بخواهیم موضوعی خاص را در مورد جامعه ای بررسی کنیم، می توانیم تک تک اعضای آن مجموعه را مورد بررسی قرار دهیم. اما در راهی ساده تر می توانیم موضوع را در مورد تعداد محدودی از جامعه آماری ( که به تصادف، با دقت و مطالعه لازم انتخاب می شوند و تعدادشان به فراخور اندازه جامعه آماری تغییر می کند ) بررسی کرده و نتیجه را به آن جامعه نسبت دهیم. در اینصورت مشکلاتی مانند در دسترس نبودن تمام اعضای جامعه، وقت گیر بودن، هزینه بالا و از بین رفتن جامعه در برخی مطالعات، مرتفع می گردند.
عبارت است از فرایند انتخاب نمونه ای از یک جامعه به منظور تعمیم اطلاعات به آن جامعه. نمونه گیری یکی از مهم ترین ارکان علم آمار است. یک نمونه باید طوری انتخاب شود که تنوع و به اندازه کافی بزرگ باشد تا نتایج حاصل قابل اعتماد باشند. تعداد عضو های انتخابی نمونه، باید متناسب با تعداد کل عضو های جامعه باشد.
۱: نمونه گیری تصادفی ساده روشی از نمونه گیری است که در آن همه ی واحد های آماری برای انتخاب شدن به عنوان نمونه احتمال یکسان دارند و از قبل نمی توان پیش بینی کرد که کدام عضو انتخاب میشود و برای انتخاب آن ها قاعده و قانون خاصی استفاده نمیشود. مشکل این روش در جامعه هایی با تعداد اعضای بالاست زیرا دسترسی به فهرستی از جامعه دشوار و هزینه بر است.
عنوان روش های نمونه گیری تصادفی ساده
نمونه گیری تصادفی ساده با جایگشت یعنی واحد آماری را بعد از پس از انتخاب و یادداشت ویژگی های آن دوباره به جامعه بازگردانیم.
نمونه گیری تصادفی ساده بدون جایگشت یعنی واحد آماری را بعد از پس از انتخاب و یادداشت ویژگی های آن دوباره به جامعه بازنگردانیم.
۲:نمونه گیری خوشه ای یعنی در آن واحد های آماری اولیه در جامعه، گروه ها یا خوشه ها باشند. سپس همه ی واحد های آماری خوشه های انتخاب شده را به عنوان نمونه در نظر می گیریم. اگر بودجه یا زمان لازم را نداشتیم این روش مقرون به صرفه است.
۳:نمونه گیری طبقه ای یعنی در آن واحد های آماری را بر اساس ویژگی مشترک طبقه بندی کنیم. این کار با افزایش هزینه و زمان همراه است اما دقت را افزایش می دهد.
۴:نمونه گیری سامانمند نوعی نمونه گیری طبقه ای است که در آن اندازه ی طبقه ها با هم برابر اند و فقط از طبقه ی اول یک واحد آماری انتخاب میشود و با همان رویه بقیه انتخاب می شوند. مثل برنامه ی نود
عکس نمونه (آمار)

نمونه (جماعت). نمونه جماعت و شهرکی در جنوب غربی کشور تاجیکستان است که در ناحیهٔ پنج ولایت ختلان قرار دارد. جمعیت این جماعت ۱۵۱۷۸ است. [ ۱] [ ۲] [ ۳]
عکس نمونه (جماعت)

نمونه (ماده). نمونه ( به انگلیسی: Sample ) در شیمی تجزیه به مقدار اندکی از ماده گفته می شود که جهت تجزیه و تحلیل برخی خواص شیمیایی یا فیزیکی از ماده اصلی برداشته می شود. نمونه خواص و ویژگی های کامل مشابه با ماده اصلی دارد. با توجه به نوع آزمون انجام شده روی نمونه ( آزمون مخرب یا غیر مخرب ) ممکن است نمونه قابل استفاده مجدد باشد یا دور ریخته شود. در برخی از شرایط نمونه برداری از محصول تولیدی ممکن نیست که در این شرایط برای تجزیه مواد مورد نظر از روش های غیرمستقیم و بدون نیاز به نمونه برداری استفاده می شود.
عکس نمونه (ماده)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

example (اسم)
مثل، مثال، نمونه، عبرت، سرمشق

instance (اسم)
مثل، شاهد، مثال، نمونه، مورد، سرمشق، لحظه

exemplar (اسم)
مثل، نظیر، مثال، نمونه، نسخه، ملاک، سرمشق

parable (اسم)
قیاس، تمثیل، مثال، نمونه، داستان اخلاقی

exemplum (اسم)
حکایت، تمثیل، مثال، قصیده، نمونه، روایت

progenitor (اسم)
جد، پیشرو، نمونه، پدر بزرگ

precedent (اسم)
سابقه، نمونه

piece (اسم)
سر، خرده، دانه، مهره، تکه، قطعه، لقمه، پاره، بخش، نمونه، پارچه، کمی، عدد، اسلحه گرم، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت

breadboard (اسم)
نمونه، نمونه تابلویی

sample (اسم)
نمونه، ملاک، ازمون، سرمشق، مدل، الگو، مسطوره، واحد نمونه

model (اسم)
طرح، پیکر، نمونه، قالب، نقشه، سرمشق، مدل

specimen (اسم)
نمونه، شخص، مدل، مسطوره، نمونه آزمایش

module (اسم)
حدود، گنجایش، نمونه، پیمانه، واحد، اندازه گیری، اتاقک، نقشه کوچک، واحد اندازره گیری، مقیاس مدل، قسمتی از سفینه فضایی

paradigm (اسم)
نمونه

typicality (اسم)
نمونه، خصوصیت، شاخصیت

فارسی به عربی

عینة , مثال , نموذج , هالة ، استمارة

پیشنهاد کاربران

نمونه واژه ای فارسی به معنای نمایش مثالی از کل و برگرفته از �نمودن� می باشد .
قدوه
الگو، سرمشق، مدل، اسوه، انموذج، شبیه، مانند، مثل، همانند، قیاس، نمودار
الگو
- نمونه کردن: در گویش استرآبادی ( گرگانی ) نمونه به معنی ( ( برنج آزمایشی ) ) است، برابر با یک یا دو پیمانه برنج و گاهی بیشتر که قبل از خرید کلی، از صاحب بار ( فروشنده ) گرفته و پخت میکنند که به این کار ( ( نمونه کردن ) ) میگویند و اگر از نتیجه پخت برنج آزمایشی راضی بودند، آنگاه مقدار برنج مورد نیاز برای یک سال خانواده را میخرند. گاهی اوقات خریدار نمونه های مختلفی از برنج را آزماش کرده ( نمونه کرده ) سپس برنج مطلوب خود را میخرد.
...
[مشاهده متن کامل]

- محض نمونه: در ادبیات شفاهی گرگان، واژه ی ( ( نمونه ) ) به معنی ( ( تحفه ی اندک و ناقابل ) ) نیز به کار میرود؛ چنانکه وقتی کسی چیزی را به دیگری میدهد، در بیان ناقابل بودن آن میگوید �محض نمونه این چیز را به تو دادم�. حال آنکه قرار نیست مقدار بیشتری از آن چیز بین آنان ردّ و بدل شود.

ماکت
مثال

بپرس