[ویکی فقه] فرهنگ سیاسی شیعه عبارت است مجموعه ای پیوسته از نظام اعتقادی، ارزش ها و نمادهای مذهب تشیع که از منابع شیعی به دست می آید و مبنای کنش و واکنش های شیعیان در برابر نظام های سیاسی و حکومت ها بوده است.
انقلاب اسلامی ایران مهم ترین جنبش اسلامی معاصر است که نماد و مظهر اسلام گرایی در عصر حاضر به شمار می آید. این انقلاب حرکتی بود که به جهت ویژگی های خاص و منحصر به فرد خود، شگفتی همه اندیشمندان غربی و شرقی را برانگیخت و به تعبیری، وجدان های غربی را در دو بعد دولتی و مردمی تکان داد و به صورت معمایی برای تحلیلگران سیاسی و اجتماعی جلوه گر شد. آنچه این معما را پیچیده تر کرد، شخصیت امام خمینی (قدس سره) بود که نقش اساسی در پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت ایفا کرد و اساساً پایه ریزی جمهوری اسلامی، حاصل تلاش شخصیتی چون امام خمینی (قدس سره) بوده است. اندیشمندان غربی تصور نمی کردند که از یک نهاد علمی ـ سنّتی، که به گمان آن ها یکی از نهادهای جمود و فرو رفتن در فضاهای علمی و روحی است، مردی بیرون بیاید که انقلابی بزرگ را رهبری کند، دولتی هماهنگ با زمانه تاسیس کند و غرب را نه تنها محکوم سازد، بلکه با آن از موضعی سخن گوید که رسالتی جهانی را برای همگان به ارمغان آورد. هم اینک نیز پس ازسال ها، رسانه های غرب گاه از امام به عنوان کسی که جهان را تکان داد و گاه کسی که مسیر تاریخ را تغییر داد، نام می برند. انقلاب او را در کنار انقلاب های کبیر فرانسه و روسیه ـ سه جنبش مهم سیاسی عصر حاضر که روش های سیاسی را دگرگون ساخت و ویژگی های فرهنگی این دوران را رنگی دیگر بخشید ـ می دانند. این ویژگی ها موجب شد که این حرکت مورد توجه جدّی اندیشمندان غرب و شرق قرار گیرد و همه سعی در تبیین و تحلیل آن داشته باشند. ازاین رو، هر کدام به نوعی این حرکت را تحلیل کردند. اما این تحلیل ها بسیار مختلف، متنوع و گاه متناقض می نماید. آنچه این نظریه پردازان را دچار مشکل کرده و موجبات تناقض را در این نظریه ها فراهم آورده این است که بر اساس تعاریف و کلیشه های موجود غربی، چگونه امام خمینی (قدس سره) به عنوان یک عالم سنّتی، در اوج دوران مدرن و حاکمیت مدرنیته، انقلابی به راه می اندازد که در عمل حرکتی فرامدرن تلقّی می شود؟در خصوص انقلاب اسلامی، اندیشمندان غربی با حرکتی روبه رو هستند که از یک سو، نمی توان نام آن را جز انقلاب گذاشت، و از سوی دیگر، محور اصلی این حرکت، پدیده ای به نام مذهب است که به زعم آن ها، نماد جمود و تحجّر و عقب ماندگی و مانع ترقّی و پیشرفت است. به عبارت دیگر، موج اعتراض های مذهبی برای مبارزه و مخالفت با شاه به انگاره هایی استناد می کند که به سیزده سده پیش باز می گردند و در عین حال، خواسته هایی در زمینه عدالت اجتماعی و غیره را مطرح می کند که به نظر می رسد در راستای اندیشه یا کنش ترقّی خواهانه حرکت می کنند. آری، امام خمینی (قدس سره) در اوج ناباوری تحلیلگران بین المللی با عقاید مذهبی، که غرب آن ها را کهنه و قرون وسطایی می دانست، جهان را تکان داد. نظریه پردازان مارکسیست با انقلابی روبه رو می شوند که از سویی، خارج از جنگ طبقات بود و از سوی دیگر، مذهب که همواره در نظر ایشان عنصری روبنایی بوده، در این انقلاب نقش زیربنایی را ایفا می کند. طرفداران نظریات دورکیم و وبر ـ که معتقدند جوامع در سیر عقلانی شدن، عناصر اسطوره ای و رمزآلود را به حاشیه می رانند و به تدریج، عقل گرایی جانشین عنصر قدسی می شود و این فرایند افسون زدایی از جهان را فرایندی ناگزیر برای همه جوامع می دانند ـ با انقلابی مواجه می شوند که بازگشتی است به عنصر قدسی.ساختارگرایان نیز با انقلابی روبه رو می شوند که نظامی را با ساختار سیاسی گسترده بروکراتیک و ارتشی قدرتمند، که نه تنها تحت هیچ گونه فشار بین المللی نبود، بلکه هم پیمانان و پشتیبانان بین المللی نیز داشت، بدون نقش اساسی دهقانان فرو ریخت. آن ها با انقلابی روبه رو می شوند که گویی در آن نوعی «ساخته شدن» و «معماری» وجود دارد. انقلابی که عنصر رهبری، ایدئولوژی و نحوه بسیج توده ای، بسی عاقلانه و قاعده مند پیش می رود. گویی رهبری انقلاب آن را گام به گام معماری می کند و هندسه آن را ترسیم می نماید و معمار انقلاب، که هیچ گاه وجود خارجی نداشت و به افسانه شبیه تر بود تا واقعیت، در آن تحقق خارجی پیدا می کند. به همین جهت، هر دسته از نظریه پردازان غربی در تحلیل انقلاب اسلامی به نوعی با مشکلی جدی روبه رو هستند.به نظر می رسد، عمده مشکلات نظریه پردازان غربی در تحلیل نادرست انقلاب اسلامی ناشی از این است که آنان نقش اصلی پیروزی انقلاب اسلامی را که آموزه های شیعی و عناصر و مؤلفه های فرهنگ سیاسی شیعه بوده است، نادیده گرفته اند؛ امری که در ادبیات سیاسی مدرن و بر اساس مبانی نظریه های مدرن غربی، قابل درک و توضیح نیست. چه بسا به همین دلیل، بسیاری از تحلیلگران انقلاب اسلامی، که بر اساس نظریات غربی به تحلیل انقلاب پرداخته اند، در بحث از علت اصلی پیدایش انقلاب، مذهب و مؤلفه های دینی را نادیده گرفته و در عوض، بر عواملی مثل توطئه، استبداد، اقتصاد و مدرنیزاسیون تاکید دارند. این نوشتار در پی بررسی و تبیین میزان نقش فرهنگ سیاسی شیعه در پیدایش انقلاب اسلامی ایران است.
تبیین مفهوم فرهنگ سیاسی شیعه
واژه فرهنگ در فارسی معادل کلمه «culture» در انگلیسی، و کلمه «الثقافة» در عربی است. از نظر لغوی، به معنای دانش و ادب، عقل و خرد، تعلیم و تربیت، و کتاب لغات است. از نظر اصطلاح جامعه شناسی، مجموع رفتارهای اکتسابی و ویژگی اعتقادی اعضای یک جامعه معین را فرهنگ می گویند. واژه فرهنگ سیاسی، که معادل عبارت «Political culture» در انگلیسی و «الثقافة السیاسیة» در عربی است، پس از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه سیاسی مطرح شده است. این واژه را نخستین بار گابریل آلموند در علم سیاست به کار برد. تعبیر فرهنگ سیاسی را همچنین می توان در نوشته های جامعه شناختی و مردم شناختی کسانی مانند ساموئل بوراندر، آدام اولام، روت بندیکت، مارگارت مید، آبرام کاردینر، رالف لینتون و... که در زمینه فرهنگ و شخصیت کار کرده اند دنبال کرد. برای فرهنگ سیاسی تعاریف مختلفی آمده که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:از نظر آلموند هر فرهنگ سیاسی توزیع خاصی از ایستارها، ارزش ها، احساسات، اطلاعات و مهارت های سیاسی است. در تعریف دیگری در مورد فرهنگ سیاسی گفته اند: «جنبه های خاصی از فرهنگ عمومی جامعه که به زندگی سیاسی نظر دارد و به مسائلی چون "چگونه حکومت کردن" و "چگونگی حکومت" می پردازد، فرهنگ سیاسی می نامند.» سیدنی وربا در تعریف فرهنگ سیاسی می گوید: «فرهنگ سیاسی عبارت است از نظام باورهای تجربه پذیر، نهادها و ارزش هایی که پایه و مبنای کنش سیاسی است.» هرچند تعاریف مختلفی در مورد فرهنگ سیاسی وجود دارد، اما می توان اشتراکاتی را در تمام این تعریف ها پیدا کرد. با توجه به تعاریف فوق، فرهنگ سیاسی را می توان این گونه تعریف کرد: مجموعه ای از نظام اعتقادی، ارزش ها و نمادهای موجود در یک جامعه است که به رفتارهای سیاسی در برابر نظام سیاسی جهت می دهد.با توجه به تعریف فرهنگ سیاسی، فرهنگ سیاسی شیعه عبارت است از: «مجموعه ای پیوسته از نظام اعتقادی، ارزش ها و نمادهای مذهب تشیع که از منابع شیعی به دست می آید و مبنای کنش و واکنش های شیعیان در برابر نظام های سیاسی و حکومت ها بوده است.»
← بررسی واژگان تعریف
انقلاب اسلامی و نقش فرهنگ سیاسی شیعه در تحقق آن نظریه پردازان انقلاب، با ارائه نظریه های گوناگون، عموماً در پی تبیین علت وقوع انقلاب هستند. از آنجا که انقلاب ها همواره برآیند حوادث و دگرگونی های متنوع و متقاطع تاریخی یک کشورند و مجموعه تحولات و شرایط فکری، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در وقوع آن دخالت دارند، علت وقوع انقلاب ها مختلف می باشد. با این حال، آنچه در نهایت وقوع انقلاب را گریزناپذیر می سازد، عللی معدود است که در سایه تاثیر و تاثر تحولات و شرایط فوق پدید آمده، گسترش می یابد. بررسی انقلاب های مختلف نشان می دهد که در میان علل وقوع این انقلاب ها، برخی علل کلی دخالت دارند که تا حدودی در همه این انقلاب ها نقش آفرین بوده اند و تا وقتی این علل پدید نیایند، هیچ انقلابی اتفاق نمی افتد. این علل کلی عبارتند از: ۱. نارضایتی عمیق از شرایط حاکم؛۲. وجود رهبری و ساختارهای اجتماعی ـ سیاسی دارای نقش و بسیج ؛۳. گسترش و پذیرش اندیشه ها و ایدئولوژی های جدید جایگزین؛۴. گسترش روحیه انقلابی.در این نوشتار، برای تبیین نقش فرهنگ سیاسی شیعه در انقلاب اسلامی ایران، به بررسی نقش این فرهنگ در علل کلی وقوع انقلاب اسلامی ایران پرداخته شده است.
← نارضایتی عمیق از حاکم
...
انقلاب اسلامی ایران مهم ترین جنبش اسلامی معاصر است که نماد و مظهر اسلام گرایی در عصر حاضر به شمار می آید. این انقلاب حرکتی بود که به جهت ویژگی های خاص و منحصر به فرد خود، شگفتی همه اندیشمندان غربی و شرقی را برانگیخت و به تعبیری، وجدان های غربی را در دو بعد دولتی و مردمی تکان داد و به صورت معمایی برای تحلیلگران سیاسی و اجتماعی جلوه گر شد. آنچه این معما را پیچیده تر کرد، شخصیت امام خمینی (قدس سره) بود که نقش اساسی در پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت ایفا کرد و اساساً پایه ریزی جمهوری اسلامی، حاصل تلاش شخصیتی چون امام خمینی (قدس سره) بوده است. اندیشمندان غربی تصور نمی کردند که از یک نهاد علمی ـ سنّتی، که به گمان آن ها یکی از نهادهای جمود و فرو رفتن در فضاهای علمی و روحی است، مردی بیرون بیاید که انقلابی بزرگ را رهبری کند، دولتی هماهنگ با زمانه تاسیس کند و غرب را نه تنها محکوم سازد، بلکه با آن از موضعی سخن گوید که رسالتی جهانی را برای همگان به ارمغان آورد. هم اینک نیز پس ازسال ها، رسانه های غرب گاه از امام به عنوان کسی که جهان را تکان داد و گاه کسی که مسیر تاریخ را تغییر داد، نام می برند. انقلاب او را در کنار انقلاب های کبیر فرانسه و روسیه ـ سه جنبش مهم سیاسی عصر حاضر که روش های سیاسی را دگرگون ساخت و ویژگی های فرهنگی این دوران را رنگی دیگر بخشید ـ می دانند. این ویژگی ها موجب شد که این حرکت مورد توجه جدّی اندیشمندان غرب و شرق قرار گیرد و همه سعی در تبیین و تحلیل آن داشته باشند. ازاین رو، هر کدام به نوعی این حرکت را تحلیل کردند. اما این تحلیل ها بسیار مختلف، متنوع و گاه متناقض می نماید. آنچه این نظریه پردازان را دچار مشکل کرده و موجبات تناقض را در این نظریه ها فراهم آورده این است که بر اساس تعاریف و کلیشه های موجود غربی، چگونه امام خمینی (قدس سره) به عنوان یک عالم سنّتی، در اوج دوران مدرن و حاکمیت مدرنیته، انقلابی به راه می اندازد که در عمل حرکتی فرامدرن تلقّی می شود؟در خصوص انقلاب اسلامی، اندیشمندان غربی با حرکتی روبه رو هستند که از یک سو، نمی توان نام آن را جز انقلاب گذاشت، و از سوی دیگر، محور اصلی این حرکت، پدیده ای به نام مذهب است که به زعم آن ها، نماد جمود و تحجّر و عقب ماندگی و مانع ترقّی و پیشرفت است. به عبارت دیگر، موج اعتراض های مذهبی برای مبارزه و مخالفت با شاه به انگاره هایی استناد می کند که به سیزده سده پیش باز می گردند و در عین حال، خواسته هایی در زمینه عدالت اجتماعی و غیره را مطرح می کند که به نظر می رسد در راستای اندیشه یا کنش ترقّی خواهانه حرکت می کنند. آری، امام خمینی (قدس سره) در اوج ناباوری تحلیلگران بین المللی با عقاید مذهبی، که غرب آن ها را کهنه و قرون وسطایی می دانست، جهان را تکان داد. نظریه پردازان مارکسیست با انقلابی روبه رو می شوند که از سویی، خارج از جنگ طبقات بود و از سوی دیگر، مذهب که همواره در نظر ایشان عنصری روبنایی بوده، در این انقلاب نقش زیربنایی را ایفا می کند. طرفداران نظریات دورکیم و وبر ـ که معتقدند جوامع در سیر عقلانی شدن، عناصر اسطوره ای و رمزآلود را به حاشیه می رانند و به تدریج، عقل گرایی جانشین عنصر قدسی می شود و این فرایند افسون زدایی از جهان را فرایندی ناگزیر برای همه جوامع می دانند ـ با انقلابی مواجه می شوند که بازگشتی است به عنصر قدسی.ساختارگرایان نیز با انقلابی روبه رو می شوند که نظامی را با ساختار سیاسی گسترده بروکراتیک و ارتشی قدرتمند، که نه تنها تحت هیچ گونه فشار بین المللی نبود، بلکه هم پیمانان و پشتیبانان بین المللی نیز داشت، بدون نقش اساسی دهقانان فرو ریخت. آن ها با انقلابی روبه رو می شوند که گویی در آن نوعی «ساخته شدن» و «معماری» وجود دارد. انقلابی که عنصر رهبری، ایدئولوژی و نحوه بسیج توده ای، بسی عاقلانه و قاعده مند پیش می رود. گویی رهبری انقلاب آن را گام به گام معماری می کند و هندسه آن را ترسیم می نماید و معمار انقلاب، که هیچ گاه وجود خارجی نداشت و به افسانه شبیه تر بود تا واقعیت، در آن تحقق خارجی پیدا می کند. به همین جهت، هر دسته از نظریه پردازان غربی در تحلیل انقلاب اسلامی به نوعی با مشکلی جدی روبه رو هستند.به نظر می رسد، عمده مشکلات نظریه پردازان غربی در تحلیل نادرست انقلاب اسلامی ناشی از این است که آنان نقش اصلی پیروزی انقلاب اسلامی را که آموزه های شیعی و عناصر و مؤلفه های فرهنگ سیاسی شیعه بوده است، نادیده گرفته اند؛ امری که در ادبیات سیاسی مدرن و بر اساس مبانی نظریه های مدرن غربی، قابل درک و توضیح نیست. چه بسا به همین دلیل، بسیاری از تحلیلگران انقلاب اسلامی، که بر اساس نظریات غربی به تحلیل انقلاب پرداخته اند، در بحث از علت اصلی پیدایش انقلاب، مذهب و مؤلفه های دینی را نادیده گرفته و در عوض، بر عواملی مثل توطئه، استبداد، اقتصاد و مدرنیزاسیون تاکید دارند. این نوشتار در پی بررسی و تبیین میزان نقش فرهنگ سیاسی شیعه در پیدایش انقلاب اسلامی ایران است.
تبیین مفهوم فرهنگ سیاسی شیعه
واژه فرهنگ در فارسی معادل کلمه «culture» در انگلیسی، و کلمه «الثقافة» در عربی است. از نظر لغوی، به معنای دانش و ادب، عقل و خرد، تعلیم و تربیت، و کتاب لغات است. از نظر اصطلاح جامعه شناسی، مجموع رفتارهای اکتسابی و ویژگی اعتقادی اعضای یک جامعه معین را فرهنگ می گویند. واژه فرهنگ سیاسی، که معادل عبارت «Political culture» در انگلیسی و «الثقافة السیاسیة» در عربی است، پس از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه سیاسی مطرح شده است. این واژه را نخستین بار گابریل آلموند در علم سیاست به کار برد. تعبیر فرهنگ سیاسی را همچنین می توان در نوشته های جامعه شناختی و مردم شناختی کسانی مانند ساموئل بوراندر، آدام اولام، روت بندیکت، مارگارت مید، آبرام کاردینر، رالف لینتون و... که در زمینه فرهنگ و شخصیت کار کرده اند دنبال کرد. برای فرهنگ سیاسی تعاریف مختلفی آمده که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:از نظر آلموند هر فرهنگ سیاسی توزیع خاصی از ایستارها، ارزش ها، احساسات، اطلاعات و مهارت های سیاسی است. در تعریف دیگری در مورد فرهنگ سیاسی گفته اند: «جنبه های خاصی از فرهنگ عمومی جامعه که به زندگی سیاسی نظر دارد و به مسائلی چون "چگونه حکومت کردن" و "چگونگی حکومت" می پردازد، فرهنگ سیاسی می نامند.» سیدنی وربا در تعریف فرهنگ سیاسی می گوید: «فرهنگ سیاسی عبارت است از نظام باورهای تجربه پذیر، نهادها و ارزش هایی که پایه و مبنای کنش سیاسی است.» هرچند تعاریف مختلفی در مورد فرهنگ سیاسی وجود دارد، اما می توان اشتراکاتی را در تمام این تعریف ها پیدا کرد. با توجه به تعاریف فوق، فرهنگ سیاسی را می توان این گونه تعریف کرد: مجموعه ای از نظام اعتقادی، ارزش ها و نمادهای موجود در یک جامعه است که به رفتارهای سیاسی در برابر نظام سیاسی جهت می دهد.با توجه به تعریف فرهنگ سیاسی، فرهنگ سیاسی شیعه عبارت است از: «مجموعه ای پیوسته از نظام اعتقادی، ارزش ها و نمادهای مذهب تشیع که از منابع شیعی به دست می آید و مبنای کنش و واکنش های شیعیان در برابر نظام های سیاسی و حکومت ها بوده است.»
← بررسی واژگان تعریف
انقلاب اسلامی و نقش فرهنگ سیاسی شیعه در تحقق آن نظریه پردازان انقلاب، با ارائه نظریه های گوناگون، عموماً در پی تبیین علت وقوع انقلاب هستند. از آنجا که انقلاب ها همواره برآیند حوادث و دگرگونی های متنوع و متقاطع تاریخی یک کشورند و مجموعه تحولات و شرایط فکری، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در وقوع آن دخالت دارند، علت وقوع انقلاب ها مختلف می باشد. با این حال، آنچه در نهایت وقوع انقلاب را گریزناپذیر می سازد، عللی معدود است که در سایه تاثیر و تاثر تحولات و شرایط فوق پدید آمده، گسترش می یابد. بررسی انقلاب های مختلف نشان می دهد که در میان علل وقوع این انقلاب ها، برخی علل کلی دخالت دارند که تا حدودی در همه این انقلاب ها نقش آفرین بوده اند و تا وقتی این علل پدید نیایند، هیچ انقلابی اتفاق نمی افتد. این علل کلی عبارتند از: ۱. نارضایتی عمیق از شرایط حاکم؛۲. وجود رهبری و ساختارهای اجتماعی ـ سیاسی دارای نقش و بسیج ؛۳. گسترش و پذیرش اندیشه ها و ایدئولوژی های جدید جایگزین؛۴. گسترش روحیه انقلابی.در این نوشتار، برای تبیین نقش فرهنگ سیاسی شیعه در انقلاب اسلامی ایران، به بررسی نقش این فرهنگ در علل کلی وقوع انقلاب اسلامی ایران پرداخته شده است.
← نارضایتی عمیق از حاکم
...
wikifeqh: نقش_فرهنگ_شیعه_در_انقلاب_اسلامی