نفی
/nafy/
مترادف نفی: انکار، باطل، بطلان، رد، نسخ، منع، نهی، تبعید، طرد
متضاد نفی: اثبات
برابر پارسی: راندن، دورکردن، بیرون کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزدبیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) دور کردن . ۲ - از شهر و دیار خود بجای دوری فرستادن . ۳ - نیست کردن . ۴ - رد کردن ابطال کردن مقابل ثابت کردن. ۵ - (اسم ) دوری . ۶ - تبعید . ۷ - رد بطلان : توحید مسلمانان میان سه حرف است : اثبات صفت بی افراط و نفی تشبیه بی تعطیل ... ۸ - محوصفت نفی صفت بشریت . یا علامت ( نشانه ) نفی . کلمه ای که دال بر عدم وقوع امری است مانند : [ ن ] ( نه ) [ نا ] در فارسی .
سفره ماننده است که بر آن پست را بپزند. نفیه ٠
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. راندن کسی از شهر خودش، تبعید.
۳. [قدیمی] نیستی، نابودی.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ردّ و انکار در قالب جمله خبریه را نَفی گویند.
«نفی» به معنای ردّ و انکار و از اقسام خبر است که به صورت صیغه منفی از فعل ماضی ، حال یا آینده ساخته می شود.
تفاوت نفی با جحد
تفاوت «نفی» و «جحد» آن است که در «نفی»، گوینده در سخن خود صادق است؛ اما در « جحد » ممکن است گوینده صادق باشد یا کاذب.مثال نفی: (مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ اَبَا اَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ...)؛ «محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست» مثال جحد: انکار آیات موسی علیه السّلام از طرف فرعون و قوم وی در (فَلَمَّا جَاءتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا اَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا...)؛ «و هنگامی که آیات روشنگر ما به سویشان آمد گفتند این سحری آشکار است، و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند». فرعون می دانست این آیات از ناحیه خداوند است؛ با این حال، آیات را انکار می کرد.
عناوین مرتبط
...
«نفی» به معنای ردّ و انکار و از اقسام خبر است که به صورت صیغه منفی از فعل ماضی ، حال یا آینده ساخته می شود.
تفاوت نفی با جحد
تفاوت «نفی» و «جحد» آن است که در «نفی»، گوینده در سخن خود صادق است؛ اما در « جحد » ممکن است گوینده صادق باشد یا کاذب.مثال نفی: (مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ اَبَا اَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ...)؛ «محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست» مثال جحد: انکار آیات موسی علیه السّلام از طرف فرعون و قوم وی در (فَلَمَّا جَاءتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا اَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا...)؛ «و هنگامی که آیات روشنگر ما به سویشان آمد گفتند این سحری آشکار است، و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند». فرعون می دانست این آیات از ناحیه خداوند است؛ با این حال، آیات را انکار می کرد.
عناوین مرتبط
...
wikifeqh: نفی
دانشنامه آزاد فارسی
نَفی (negation)
در منطق به معنای سلب یا انکار یک قضیه که منجربه قضیه ای تازه می شود. اگر قضیۀ نخست صادق باشد نفی آن کاذب و اگر قضیۀ نخست کاذب باشد نفی آن صادق است. قضیه ای که از نفی قضیۀ نخست حاصل می شود به صورت زیر نمایش داده می شود P,¬P. نفی در منطق دیالکتیکی به معنای حرکت ضروری تکامل و شرط تغییرات کیفی چیزهاست.
در منطق به معنای سلب یا انکار یک قضیه که منجربه قضیه ای تازه می شود. اگر قضیۀ نخست صادق باشد نفی آن کاذب و اگر قضیۀ نخست کاذب باشد نفی آن صادق است. قضیه ای که از نفی قضیۀ نخست حاصل می شود به صورت زیر نمایش داده می شود P,¬P. نفی در منطق دیالکتیکی به معنای حرکت ضروری تکامل و شرط تغییرات کیفی چیزهاست.
wikijoo: نفی
مترادف ها
تبعید، نفی، جلای وظن
تبعید، اخراج، نفی
نفی، سلب، خنثی سازی
نفی، نه، نه خیر، حرف منفی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ما در سنسکریت واژه یِ {نیس} را داشتیم که با همه یِ {نا/نه/no/negative. . . . . } و همچنین پیشوندِ {نی/نِ} همریشه است و به چَمِ {نفی} است.
با بهره از دگرگونیِ آوایی رواگمندِ {س/چ}، این واژه به ریختِ {نیچ} در می آید باز هم به هَمان چَمِ {نیچ}.
... [مشاهده متن کامل]
از این به پَس، از {نفی} بهره نبریم و به جای آن، میتوانیم {نیچ} را بگوییم. ( یا هر واژه یِ پارسیِ برابرِ آن )
بدرود!
با بهره از دگرگونیِ آوایی رواگمندِ {س/چ}، این واژه به ریختِ {نیچ} در می آید باز هم به هَمان چَمِ {نیچ}.
... [مشاهده متن کامل]
از این به پَس، از {نفی} بهره نبریم و به جای آن، میتوانیم {نیچ} را بگوییم. ( یا هر واژه یِ پارسیِ برابرِ آن )
بدرود!
فعل نفی:فعل منفی.
فعل نفی:فعلی است که انجام ندادن یا نشدن کاری را نشان می دهد. مثلاً در فارسی میگوییم: نرفت –نرفتم - نمیروم - ننوشیدی
فعل نفی:فعلی است که انجام ندادن یا نشدن کاری را نشان می دهد. مثلاً در فارسی میگوییم: نرفت –نرفتم - نمیروم - ننوشیدی
خوب بود
Negation der Negation با تلفظ نگاسیون دِر نگاسیون در علم منطق و به زبان هگل به معنای نفیِ نفی. یک روش است که طریق آن بی نهایت خودرا نفی میکند و به بانهایت تبدیل می شود و سپس با نهایت را دو باره نفی میکند و به حالت اولیه خود بر میگردد. لذا از دیدگاه هگل این دو جنبه هرکدام جنبه دیگر را به عنوان غیر یا دیگری خویش در پروسه یا روند بی پایان همیشه بهمراه خود دارد ، طوریکه لاینفک و جدایی ناپذیر از هم می باشند.
... [مشاهده متن کامل]
این روش منطق دیالکتیکی را اگر روی یک فرد معین و با نهایت انسانی مانند هگل بکار ببریم ، آنگاه سوال این است که خداوند ( نوسان هستی و نیستی محض در همدیگر از طریق امر یا فعل شدن از دیدگاه خود هگل ) چگونه خودرا نفی می کند و در قالب و مرز محدود هگلی به ظهور و پیدایش می رسد و سپس از درون دوباره هگل را نفی می کند و مرز و محدویت و تعَیُن او را بر میدارد و در آن زمینه به خود بر میگردد یعنی حالت قبل از بسته شدن نطفه هگل در رحم مادر؟ یا اینکه هگل را در نظام احسن و اشرف آفرینش مبداء یک بار برای همیشه در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده و به وی زندگی جاودانه با کمیت و کیفیت بهشت برین اهداء نموده است؟ و پس از پایان آن زندگی بسیار طولانی او را بهمراه خود و در رکاب خویش برداشته و وارد سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی گردیده اند با هدف بازگشت به همان سامان یا نظم احسان و اشرف مبدئی و ازلی و ابدی در پایان این راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان از طریق چرخه یا گردش و یا زنجیره وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و نه از راه آمدن وی به تنهایی و به مثابه تافته ای جدا بافته از تار و پود های طبیعت و کیهان به عنوان جنبه غیر یا دیگری خود خداوند مثل آمدن بابا آدم و ننه حوای ادیان به اصطلاح توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام از طریق طرد و رانده شدن آنان از باغ بهشت و آسمان و درگاه خداوند متعال و تبعید آنان به روی کره زمین و بازگشت آنان و فرزندانشان از طریق قبض یا جدایی روح بطور دائم از کالبد به اصطلاح مادی و صعود و معراج آن به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر. هگل پس از گذشت یک مقطع زمانی بسیار طولانی مساوی با هفت برابر طول عمر کلی کیهان یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی محتوای کیهان در مرکز و وقوع دو مه بانگ متوالی ) مثل بقیه افراد انسانی منجمله ایسا و مهدی در لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر در همین دنیا و بهمراه آن از خواب ژرف و شیرین مرگ بیدار خواهد گشت و پس از گشت نُه ماه از مادر متولد خواهد گردید و آنهم در یک مرتبه و درجه تکاملی برتر نسبت به مرتبه و درجه تکاملی فعلی و آنهم در طول این راه و سفر نه فقط یک و دو و سه و صد بار دیگر بلکه بطور فراوان به تعداد مراتب و درجات تکاملی خود و این دنیا بین دو حد یکی نهایت نقصان و امکان اخس و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف و آنهم نه تنها در این کیهان یا جهان بلکه بطور مطلق یکسان و برابر در محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار. و آنهم نه بطور تصادفی و تخمینی و احتمالی و یا بر اثر تصمیمات لحظه ای و اختیاری خداوند بلکه در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه آن بدون کوچکترین لرزش و لغزشی و یا یک ثانیه دیر تر یا زود تر از موعد مقرر و از پیش تعیین شده.
... [مشاهده متن کامل]
این روش منطق دیالکتیکی را اگر روی یک فرد معین و با نهایت انسانی مانند هگل بکار ببریم ، آنگاه سوال این است که خداوند ( نوسان هستی و نیستی محض در همدیگر از طریق امر یا فعل شدن از دیدگاه خود هگل ) چگونه خودرا نفی می کند و در قالب و مرز محدود هگلی به ظهور و پیدایش می رسد و سپس از درون دوباره هگل را نفی می کند و مرز و محدویت و تعَیُن او را بر میدارد و در آن زمینه به خود بر میگردد یعنی حالت قبل از بسته شدن نطفه هگل در رحم مادر؟ یا اینکه هگل را در نظام احسن و اشرف آفرینش مبداء یک بار برای همیشه در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده و به وی زندگی جاودانه با کمیت و کیفیت بهشت برین اهداء نموده است؟ و پس از پایان آن زندگی بسیار طولانی او را بهمراه خود و در رکاب خویش برداشته و وارد سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی گردیده اند با هدف بازگشت به همان سامان یا نظم احسان و اشرف مبدئی و ازلی و ابدی در پایان این راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان از طریق چرخه یا گردش و یا زنجیره وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و نه از راه آمدن وی به تنهایی و به مثابه تافته ای جدا بافته از تار و پود های طبیعت و کیهان به عنوان جنبه غیر یا دیگری خود خداوند مثل آمدن بابا آدم و ننه حوای ادیان به اصطلاح توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام از طریق طرد و رانده شدن آنان از باغ بهشت و آسمان و درگاه خداوند متعال و تبعید آنان به روی کره زمین و بازگشت آنان و فرزندانشان از طریق قبض یا جدایی روح بطور دائم از کالبد به اصطلاح مادی و صعود و معراج آن به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر. هگل پس از گذشت یک مقطع زمانی بسیار طولانی مساوی با هفت برابر طول عمر کلی کیهان یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی محتوای کیهان در مرکز و وقوع دو مه بانگ متوالی ) مثل بقیه افراد انسانی منجمله ایسا و مهدی در لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر در همین دنیا و بهمراه آن از خواب ژرف و شیرین مرگ بیدار خواهد گشت و پس از گشت نُه ماه از مادر متولد خواهد گردید و آنهم در یک مرتبه و درجه تکاملی برتر نسبت به مرتبه و درجه تکاملی فعلی و آنهم در طول این راه و سفر نه فقط یک و دو و سه و صد بار دیگر بلکه بطور فراوان به تعداد مراتب و درجات تکاملی خود و این دنیا بین دو حد یکی نهایت نقصان و امکان اخس و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف و آنهم نه تنها در این کیهان یا جهان بلکه بطور مطلق یکسان و برابر در محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار. و آنهم نه بطور تصادفی و تخمینی و احتمالی و یا بر اثر تصمیمات لحظه ای و اختیاری خداوند بلکه در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه آن بدون کوچکترین لرزش و لغزشی و یا یک ثانیه دیر تر یا زود تر از موعد مقرر و از پیش تعیین شده.
نفی کردن= نایستن
ایجاب کردن و تایید کردن= هایستن
نفی= نایش
ایجاب و تایید=هایش
مثبت= های، برای نمونه: مثبت 2 برابر است با های 2
منفی= نای
از این کارواژه ها می توان واژگان هایمند و هایسته و. . . را ساخت. برای نمونه: مثبت بودن این قطب آهنربا= هایستگی این قطب آهنربا.
ایجاب کردن و تایید کردن= هایستن
نفی= نایش
ایجاب و تایید=هایش
مثبت= های، برای نمونه: مثبت 2 برابر است با های 2
منفی= نای
از این کارواژه ها می توان واژگان هایمند و هایسته و. . . را ساخت. برای نمونه: مثبت بودن این قطب آهنربا= هایستگی این قطب آهنربا.
در پارسی " نیگرایی ، نایستن " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .