نظریه کنش (جامعه شناسی). نظریهٔ کنش در جامعه شناسی، به نظریه کنش اجتماعی که توسط نظریه پرداز آمریکایی، تالکوت پارسونز معرفی شده است، اشاره می کند.
پارسونز نظریهٔ کنش را برای بررسی نظم اجتماعی با ادغام جنبه های ساختاری و ارادی عوامل خُرد و کلان ایجاد کرد. به عبارت دیگر، می توان این نظریه را تلاشی برای حفظ دقت علمی تجربه گرایی به حساب آورد، در حالی که این نظریه با اذعان به ضرورت توجه به ابعاد عینی کنش انسانی، در دسته بندی نظریه های جامعه شناختی ذیل نظریات تأویل گرا ثبت شده است.
پارسونز انگیزه را به عنوان بخشی از کنش های ما در نظر می گیرد، بنابراین او فکر می کند که علوم اجتماعی هنگام مطالعهٔ کنش ها باید مقاصد، اهداف، و آرمان ها را در نظر بگیرد. او بحث خود را در یک زمینهٔ معرفت شناختی و تبیینی بالاتر از نظریهٔ سامانه ها و فرمانِش ها قرار می دهد.
نظریه پردازان سامانه، مانند نیکْلاس لومان و تالکوت پارسونز را می توان تاحدودی ضد تجربه گرایی در نظر گرفت. پارسونز، اگرچه به معنای دقیق کلمه علیه تجربه گرایی قرار نداشت، اما در مقابل تبرئهٔ تجربه گرایی قرار می گرفت. او گرایش تجربه گرایی را مورد توجه قرار می دهد، اما نه صرفاً برای علوم اجتماعی، بلکه برای همهٔ قلمرو سامانه های کنشی، که از دید پارسونز شامل سامانه های زنده نیز می شود؛ جایی که پارسونز از معیارهای علمی تجربه گرایی فاصله می گیرد؛ بنابراین، دست کم برای علوم اجتماعی، پارسونز معتقد بود که یک نظریهٔ کامل و بامعنا باید از «ارزش اساسی» پرسش مطرح کند، که این امر با ماهیت و تعریف او، پرسش از فرا - ماده را نیز دربر می گیرد. به همین دلیل و به دلایل دیگر، نظریهٔ پارسونز دست کم نیمی از ماهیت خود را از حوزهٔ تأویل گرایی و سایر حوزه های اندیشه ای مشابه می گیرد، که به نوعی به طرح پرسش از مقاصد، با در نظر گرفتن سامانه ای از کنش ها و جهت ها مربوط می شود.
نخستین اثر عمدهٔ پارسونز، ساختار کنش اجتماعی ( ۱۹۳۷ ) است که او در آن از مقدمات روش شناختی و تئوریک نظریهٔ عمومی اش بحث می کند؛ مقدماتی که حاوی استدلال هایی در ضرورت نظریهٔ کنشی هستند که بر یک مبنای اراده گرا استوار می شود، و توضیح می دهند چرا روی کردهای تجربه - فایده گرای محض همانند روی کرد ایدئال گرای محض نمی توانند پیش نیازهای بنای یک نظریهٔ کنش را در حوزهٔ علوم اجتماعی برآورده کنند. بیش ترِ پرسش های فرا - ماده ای نظریهٔ او در چارچوب مفهومی «نمادسازی سازنده» جای می گیرند که الگوی نگهداری نظام فرهنگی را بازنمایی می کند. مسائل فرا - ماده ای بعداً بیش تر در اندام واره ( پارادایم ) وضعیت انسانی تشریح می شوند که پارسونز آن را در سال های پیش از درگذشتش توسعه داد. یکی از تفاوت های اصلی توصیف کنندهٔ روی کرد پارسونز به جامعه شناسی، راهی بود که او در آن به صورت نظری این واقعیت را مشخص کرد که فرهنگ امری خود - سامان است. این یکی از دلایلی ست که توضیح می دهد چرا پارسونز یک تقسیم بندی دقیق بین نظام های فرهنگی و اجتماعی انجام داده است؛ دیدگاهی که او آن را در بین نوشته های گوناگون خود، از جمله در بیانیه ای که مشترکاً با آلفرد کروبر نگاشته است، برجسته کرده است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفپارسونز نظریهٔ کنش را برای بررسی نظم اجتماعی با ادغام جنبه های ساختاری و ارادی عوامل خُرد و کلان ایجاد کرد. به عبارت دیگر، می توان این نظریه را تلاشی برای حفظ دقت علمی تجربه گرایی به حساب آورد، در حالی که این نظریه با اذعان به ضرورت توجه به ابعاد عینی کنش انسانی، در دسته بندی نظریه های جامعه شناختی ذیل نظریات تأویل گرا ثبت شده است.
پارسونز انگیزه را به عنوان بخشی از کنش های ما در نظر می گیرد، بنابراین او فکر می کند که علوم اجتماعی هنگام مطالعهٔ کنش ها باید مقاصد، اهداف، و آرمان ها را در نظر بگیرد. او بحث خود را در یک زمینهٔ معرفت شناختی و تبیینی بالاتر از نظریهٔ سامانه ها و فرمانِش ها قرار می دهد.
نظریه پردازان سامانه، مانند نیکْلاس لومان و تالکوت پارسونز را می توان تاحدودی ضد تجربه گرایی در نظر گرفت. پارسونز، اگرچه به معنای دقیق کلمه علیه تجربه گرایی قرار نداشت، اما در مقابل تبرئهٔ تجربه گرایی قرار می گرفت. او گرایش تجربه گرایی را مورد توجه قرار می دهد، اما نه صرفاً برای علوم اجتماعی، بلکه برای همهٔ قلمرو سامانه های کنشی، که از دید پارسونز شامل سامانه های زنده نیز می شود؛ جایی که پارسونز از معیارهای علمی تجربه گرایی فاصله می گیرد؛ بنابراین، دست کم برای علوم اجتماعی، پارسونز معتقد بود که یک نظریهٔ کامل و بامعنا باید از «ارزش اساسی» پرسش مطرح کند، که این امر با ماهیت و تعریف او، پرسش از فرا - ماده را نیز دربر می گیرد. به همین دلیل و به دلایل دیگر، نظریهٔ پارسونز دست کم نیمی از ماهیت خود را از حوزهٔ تأویل گرایی و سایر حوزه های اندیشه ای مشابه می گیرد، که به نوعی به طرح پرسش از مقاصد، با در نظر گرفتن سامانه ای از کنش ها و جهت ها مربوط می شود.
نخستین اثر عمدهٔ پارسونز، ساختار کنش اجتماعی ( ۱۹۳۷ ) است که او در آن از مقدمات روش شناختی و تئوریک نظریهٔ عمومی اش بحث می کند؛ مقدماتی که حاوی استدلال هایی در ضرورت نظریهٔ کنشی هستند که بر یک مبنای اراده گرا استوار می شود، و توضیح می دهند چرا روی کردهای تجربه - فایده گرای محض همانند روی کرد ایدئال گرای محض نمی توانند پیش نیازهای بنای یک نظریهٔ کنش را در حوزهٔ علوم اجتماعی برآورده کنند. بیش ترِ پرسش های فرا - ماده ای نظریهٔ او در چارچوب مفهومی «نمادسازی سازنده» جای می گیرند که الگوی نگهداری نظام فرهنگی را بازنمایی می کند. مسائل فرا - ماده ای بعداً بیش تر در اندام واره ( پارادایم ) وضعیت انسانی تشریح می شوند که پارسونز آن را در سال های پیش از درگذشتش توسعه داد. یکی از تفاوت های اصلی توصیف کنندهٔ روی کرد پارسونز به جامعه شناسی، راهی بود که او در آن به صورت نظری این واقعیت را مشخص کرد که فرهنگ امری خود - سامان است. این یکی از دلایلی ست که توضیح می دهد چرا پارسونز یک تقسیم بندی دقیق بین نظام های فرهنگی و اجتماعی انجام داده است؛ دیدگاهی که او آن را در بین نوشته های گوناگون خود، از جمله در بیانیه ای که مشترکاً با آلفرد کروبر نگاشته است، برجسته کرده است.
wiki: نظریه کنش (جامعه شناسی)