نشه

لغت نامه دهخدا

نشه. [ ن َ ش ْ ش َ ] ( اِ ) مؤلف غیاث اللغات آرد: نشه به فتح نون و شین معجمه مشدد بر وزن پشه ، بیهوشی و کندی حواس که از خوردن شراب و بنگ و غیره پیدا شود. کسانی که برای این معنی نشاء، به الف و همزه ، نویسند غلط است - انتهی. اما در مآخذ دیگر چونین ضبطی دیده نشد.

فرهنگ فارسی

مولف غیاث اللغات آرد : نشه به فتح نون و شین معجم. مشدد بر وزن پشه بیهوشی و کندی حواس که از خوردن شراب و بنگ و غیره پیدا شود . کسانی که برای این معنی نشائ به الف و همزه نویسند غلط است .

گویش مازنی

/neshe/ نگاه نکن

پیشنهاد کاربران

89061 سعید:
#نعش ؛ نعشه؛ نشه ؛ نسناس
همه این واژگان از ریشه *n�ḱ - ye - ti هند و آریایی است. به چم مردن
واژه *n�ḱ - ye - ti از دو بخش = *neḱ - به چم مرده هم خانواده با *mer - مر به چم مرگ و مردن که پیشین درباره آن سخن راندیم پسوند حاضر ساز * - yeti ساخته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه در آغاز و به شکل ایرانی باستان. *H�naćāt هاناکت به چم هلاکت بوده است.
و از نگری ( نظری ) واژه هلاکت ایرانی و پارسی است و از اوربی ( عربی ) گرفته نشده است.
در زیر دگرگونی واژه را از آریایی و ایران باستان تا کنون میبینیم:
*H�naćāt ایران باستان
*H�naśāt هندو آریایی
n�śanti سانسکریت
اوستایی našta>> پارسی نشه یا نعشه
پس از کشیدن مواد و خوردن باده روی میدهد.
اوستایی nas >> نعش مرده
اوستاییvīnə̄nāsā>> مرده این واژه به ریخت noxa در لاتین در آمده و واژه noise را در زبان انگلیسی ساخته است و بر هرگونه ناهمگونی در ارسال آوا و پیام را گویند.
نسناس: نس ناس:
نس: نس ( دیو ) برپایه�مزدیسنا�نام�دیوی�است که بر تنِ مرده می تازد.
ناس: ناظم الا طباء ناس را دسته از بوزینگان ترگمه ( ترجمه ) بیان نموده است.
در پارسی آن را نسناس خوانند و به جانوری نادر گویند که در عدن و عمان است و از جن ها باشد. فردی دیو خو و دیو روی را گویند. دیوی به روی و ریخت بوزینگان و ادمیان استکه بر مردگان می تازد. یک دست و یک چشم و یک پا ادمی دارد و مردمان قوم عاد آنها را گرفته و مرخورند.
نش: به بخش جنوبی خانه که آفتاب گیری کم است و بیشتر سایه است نیز گویند.
نعش یا نش: مرده
نس: دیو
نشه: رویی از ادمی بعد از بهره از شراب و تریاک
نشه: نارسایی ؛ نارسایی در ارسال و دریافت پیام و آوا. انچه که فرنگی ها آن را noise گویند از ریشه nasti پارسی
واژه nas در پارسی امروز به ریخت لاش و نعش کاربرد دارد.
واژه lich و lich gate راهرویی که مرده را در آن می گذاشتند تا کشیش برای دعا خواندن بیایید. از ریشه لاش پارسی است
�Joseph Wright, editor ( 1902 ) , “LICH”, in�The English Dialect Dictionary:�[…], volume III ( H–L ) , London: Henry Frowde, �[…], publisher to the�English Dialect Society, �[…]; New York, N. Y. :�G. P. Putnam’s Sons, �OCLC�81937840.
منابع:
Cheung, Johnny ( 2007 ) , “*nas”, in�Etymological Dictionary of the Iranian Verb� ( Leiden Indo - European Etymological Dictionary Series; 2 ) , Leiden, Boston: Brill, �→ISBN, pages 282 - 284
Pokorny, Julius� ( 1959 ) , “nek̑ - ”, in�Indogermanisches etymologisches W�rterbuch�[Indo - European Etymological Dictionary] ( in German ) , volume 2, Bern, M�nchen: Francke Verlag, �page 762
Redhouse, James W. � ( 1890 ) , “لاش”, in�A Turkish and English Lexicon, Constantinople: A. H. Boyajian, �page 1621
@iranaryan مارا در ایتا دنبال کنید

نشه

بپرس