نستوه
/nastuh/
مترادف نستوه: خستگی ناپذیر، ستیهنده، مبارز، مقاوم
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: خستگی ناپذیر، [قدیمی] مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود، نام پهلوان ایرانی، ( در قدیم ) ویژگی آن که از جنگ و ستیز روی بر نمی گردانَد، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ) پهلوان ایرانی، فرزند گودرز و از سران سپاه ایران در جنگ نوذر با افراسیاب، ) پهلوان ایرانی و از یاران خسرو پرویز در جنگ با بهرام چوبین، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران گودرز پادشاه اشکانی، همچنین نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
برچسب ها: اسم، اسم با ن، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
که کشت آن سیه پیل نستوه را
که کند از زمین آهنین کوه را.
دقیقی.
|| ستیهنده در سخن و کارها. ( از فرهنگ اسدی ). جنگی. ستیزنده. ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). آن بود که در جنگ روی نگرداند. ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). جنگاور. ستیهنده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). ناستوه. ( انجمن آرا ). بی باک. دلیر. جنگجو. بی هراس. کسی که از جنگ و بحث و مخاصمت نمودن عاجز نشود و به تنگ نیاید و روی نگرداند. ( برهان قاطع ). که از جنگ ستوه نشود و به تنگ نیاید و روی نگرداند. ( آنندراج ). آن که در جدال روی برنگرداند و کوشنده بود. ( فرهنگ نظام از لغت فرس ). پرروی که از بحث و مخاصمه روی گردان نشود. ( ناظم الاطباء ). آنکه از خصم روی نگرداند در سخن و در جدال و در خصومت. ( از صحاح الفرس ) : ابا خورشیدسالاران گیتی
سوار رزم ساز و گُردِ نستوه.
رودکی.
بر آن سو که شاپور نستوه بودپراکنده شد هرچه انبوه بود.
فردوسی.
بدو گفت مردم که نستوه ترچنین گفت کآنکو بی اندوه تر.
فردوسی.
بیازید هوشنگ چون شیر چنگ جهان کرد بر دیو نستوه تنگ.
فردوسی.
همانجا که مرز فرستوه بوددزی جای دزدان نستوه بود.
اسدی.
|| ستیهنده. ستیزه گر : نخواهم رفت و با یاران نخواهم مشورت کردن
که نستوه از خرد هرگز نخواهد خواست دستوری.
نزاری.
|| بدفعل. ( برهان قاطع ) ( جهانگیری ). زشت. ( برهان قاطع ). درشت. گستاخ. بدکردار. زشت. ( ناظم الاطباء ).نستوه. [ ن َ ] ( اِخ ) نام یکی از نجبای ایران در زمان خسروپرویز. ( از فرهنگ ولف ) :
یکی بنده بد شاه را شادکام
خردمند و بیدار و نستوه نام.
فردوسی.
چو بندوی خراد لشکرفروزچو نستوه لشکرکش نیوسوز.
فردوسی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - خستگی ناپذیر.۲ - کسی که از جنگ وبحث ومخاصمت عاجزنشودوروی نگرداند ستیهنده درسخن وکاروجنگ : جهانجوی درپیش آن کوه بود که آرام آن مارنستوه بود. ( شا.بخ .۱۴۷۴:۶ )
نام یکی از نجبای ایران در زمان خسرو پرویز .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود: ایا خورشید سالاران گیتی / سوار رزم ساز و گرد نستوه (رودکی: ۵۲۹ ).
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه آزاد فارسی
نَسْتوه
(به معنای خستگی ناپذیر) در شاهنامۀ فردوسی چهار تن بدین نام خوانده شده اند؛ ۱. پسر مهران ستاد و از درباریان اَنوشیرَوان و بندگان هُرمُز ساسانی. نستوه، هرمز را که در کار شورش ساوه شاه درمانده بود، به رایزنی با پدر خود، مهران ستاد، برانگیخت. هرمز به اندرز مهران ستاد، بهرام چوبین را مأمور دفع ساوه شاه کرد، و ساوه شاه به دست بهرام کشته شد، ۲. پسر گودَرز، از سران سپاه ایران در جنگ سوم نوذَر با افراسیاب که در زمان کِی خُسرو همراه سپاه توس به توران رفت و در راه توران با فُرود پیکار کرد. همچنین در جنگ بزرگ کِی خسرو با تورانیان، در لشکر فریبرز بود؛ ۳. دلاور شمشیرزن درگاهِ فریدون که شاپور نستوه نیز خوانده شده است. فریدون او را از سردارانی می داند که در خدمت منوچهر برای گرفتن انتقام ایرج برخواهند خاست؛ ۴. دلاور تورانی که پس از کشته شدن پیران، در سپاه اَفراسیاب با لشکریان کِی خُسرو می جنگید.
(به معنای خستگی ناپذیر) در شاهنامۀ فردوسی چهار تن بدین نام خوانده شده اند؛ ۱. پسر مهران ستاد و از درباریان اَنوشیرَوان و بندگان هُرمُز ساسانی. نستوه، هرمز را که در کار شورش ساوه شاه درمانده بود، به رایزنی با پدر خود، مهران ستاد، برانگیخت. هرمز به اندرز مهران ستاد، بهرام چوبین را مأمور دفع ساوه شاه کرد، و ساوه شاه به دست بهرام کشته شد، ۲. پسر گودَرز، از سران سپاه ایران در جنگ سوم نوذَر با افراسیاب که در زمان کِی خُسرو همراه سپاه توس به توران رفت و در راه توران با فُرود پیکار کرد. همچنین در جنگ بزرگ کِی خسرو با تورانیان، در لشکر فریبرز بود؛ ۳. دلاور شمشیرزن درگاهِ فریدون که شاپور نستوه نیز خوانده شده است. فریدون او را از سردارانی می داند که در خدمت منوچهر برای گرفتن انتقام ایرج برخواهند خاست؛ ۴. دلاور تورانی که پس از کشته شدن پیران، در سپاه اَفراسیاب با لشکریان کِی خُسرو می جنگید.
wikijoo: نستوه
پیشنهاد کاربران
صبور
معنی درست اسم من هست خستگی ناپذیر و پایدار
نستوه به معنی همان استوار و پاینده است
نستوه:خسنگی ناپذیر ، مقام ، استوار 🌱
نستوه:خسنگی ناپذیر ، مقام ، استوار 🌱
خستگی ناپذیر
نستوه : /nastuh/ نَستوه 1 - خستگی ناپذیر؛ 2 - ( در قدیم ) ویژگی آن که از جنگ و ستیز روی بر نمی گردانَد؛ 3 - ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) 1 ) پهلوان ایرانی، فرزند گودرز و از سران سپاه ایران در جنگ نوذر با
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
افراسیاب؛ 2 ) پهلوان ایرانی و از یاران خسرو پرویز در جنگ با بهرام چوبین. اسم نستوه مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری پسر است .
توانا بود هر که دانا بود - به هر کار بستوه کانا بود. معنی:هر کس دارای دانش است تواناست و در هر کار نادان، ناتوان است.
مانای درست این واژه کسی است که در اندیشه و در آستانه به ستوه آمدن است
خستگی نا پذیر
مبارز , خستگی ناپذیر.
مثل ترکیب یار. نستوه یعنی یاری که از هیچ چیزی به ستوه نمی آید و نهایت تلاش و. مبارزه خود را انجام میدهد
مثل ترکیب یار. نستوه یعنی یاری که از هیچ چیزی به ستوه نمی آید و نهایت تلاش و. مبارزه خود را انجام میدهد